بریدههایی از کتاب سرود
۳٫۶
(۶۶)
ما به این قانون که میگوید مردان جز در زمان جفتگیری به زنان نیندیشند، اعتنایی نداریم. هر بهار همهٔ مردان بالای بیست سال و همهٔ زنان بالای هجده سال یک شب به عمارت جفتگیری شهر فرستاده میشوند. شورای بهنژادی برای هر مرد، زنی تعیین میکند. بچهها زمستان به دنیا میآیند، ولی زنان هرگز فرزندانشان را نمیبینند و فرزندان هرگز پدر و مادرشان را نمیشناسند. ما دو بار به عمارت جفتگیری رفتهایم، کاری بس زشت و شرمآور که نمیخواهیم فکرش را هم بکنیم.
1984
در این دنیا مرگ جزای هیچ جرمی نیست، جز همین جرم، بر زبان آوردن واژهٔ ناگفتنی.
lonelyhera
بدنمان دارد به ما خیانت میکند، چرا که شورای خانه مشکوک به ما مینگرد. خوب نیست که زیادی شادمان باشیم یا از زنده بودن بدنمان خوشحال باشیم. زیرا ما اهمیتی نداریم و زنده بودن یا مردنمان نباید برایمان مهم باشد، این چیزی است که برادرانمان میخواهند. ولی ما، برابری ۲۵۲۱-۷، خوشحالیم که زندهایم. اگر این رذیلت است، پس ما آرزوی فضیلتی نداریم.
lonelyhera
آرزویمان دانستن بود. میخواستیم دربارهٔ هر آن چیزی که زمین پیرامونمان را میسازد بدانیم. آنقدر پرسیدیم که آموزگارها پرسش را برایمان قدغن کردند.
ما فکر میکنیم در آسمان و زیر آبها و در گیاهان رمز و رازهایی نهفته است. اما شورای دانشمندان گفتهاند که هیچ رمز و رازی در کار نیست و شورای دانشمندان بر همهچیز آگاه است. ما از آموزگاران خود درس فراوان گرفتیم. آموختیم که زمین تخت است و خورشید دور آن میچرخد و روز و شب پدید میآید. نام همهٔ بادهایی را که بر دریاها میوزند و کشتیهای بزرگ ما را به جلو میرانند آموختیم. یاد گرفتیم که چطور با حجامت همهٔ امراض انسان را مداوا کنیم.
1984
اینجا تاریک است. شعلهٔ شمع بیحرکت مانده است. در این تونل جز دست ما روی کاغذ، هیچچیز حرکت نمیکند
nairyca
قدیسِ تلِ آتش آیندهام را دیده بود که مرا جانشین خود برگزید، جانشین همهٔ قدیسان و همهٔ ازجانگذشتگان پیش از او و کسانی که برای همان آرمان، همان واژه فدا شده بودند، فارغ از هر نامی که به آرمان و حقیقت خویش داده بودند.
BIDAR
واژهٔ «ما» نباید بر زبان آورده شود، مگر به انتخاب فرد و بهمنزلهٔ مفهومی ثانوی. این واژه نباید در روح و اندیشهٔ انسان در اولویت باشد، وگرنه هیولایی میشود که ریشهٔ تمام پلیدیهای روی زمین، اساس شکنجهٔ انسان به دست انسان و بنیان دروغی دهشتناک از او خواهد بود.
پروا
«من فرد را میستایم بهخاطر والاترین امکانها و استعدادهای بالقوهاش و بیزارم از بشریت، بهخاطر ناتوانیاش در بالفعل کردن این امکانها.»
پروا
شاید بعدها انسانهای دیگری زاده شده باشند که عقل و شجاعت بازیابی چیزهای از دسترفته را داشتهاند؛ شاید آنها در برابر شورای دانشمندان ایستادند و همچون من و به همان دلایل من، همان پاسخ را دادهاند.
اما همچنان در عجبم که چطور چنین چیزی ممکن شد، در گذشتههای دور، در آن سالهای خشن و زمختِ گذار، که انسانها ندیدند به کدام سو میروند و چشمبسته و بزدلانه به سوی نابودی خویش پیش رفتند. در عجبم و فهمش برایم دشوار است که چگونه انسانهایی که واژهٔ «من» را میشناختند، توانستند از آن دست بکشند و ندانند چه چیزی را از دست میدهند. اما واقعیت امر همین بود، من در آن شهر نفرینی زندگی کردهام و میدانم آدمها چه وحشت و ارعابی را بر خود روا میدارند.
BIDAR
چه تازیانهای انسان را با شرم و سرافکندگی به زانو درآورد؟ پرستش واژهٔ «ما».
زمانی که انسان به این عبودیت رضایت داد، بنای تمام این قرون بر سرشان آوار شد، بنایی که هر ستونش از اندیشهٔ یک انسان یگانه شکل گرفته بود، هر یک در روزگار خویش طی قرون متمادی، از عمق روحی یگانه که فقط بهخاطر خویش هستی یافته بود. آنها که جان به در بردند ـ کسانی که به جز اطاعت و زندگی برای دیگری، چیز دیگری برای تبرئه و توجیهِ زندگی خویش نداشتند ـ نه توانستند راه را ادامه بدهند و نه از آنچه به آنها رسیده بود محافظت کردند. و بدینترتیب تمام اندیشهها، علوم و خرد از روی زمین محو شد. چنین شد که انسان، انسانی که جز جمعیت فراوانش چیزی برای عرضه نداشت، برجهای پولادین، هواپیمای آبنشین، و کابلهای انتقال برق را از دست داد، تمام چیزهایی که خود آنها را نساخته و قادر به حفظش هم نبود.
BIDAR
از هیولای «ما»، که واژهٔ بردگی، چپاول، فلاکت، نادرستی و شرم است، دست شستهام.
اکنون روی خداوند را میبینم و آن را در سراسر زمین برمیافرازم، خدایی که انسان از بدو هستی در جستوجویش بوده، خدایی که به او شادی و آرامش و غرور بخشیده است.
این خدا، این یگانه واژه:
«من.»
BIDAR
حجم
۱۱۶٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
حجم
۱۱۶٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
قیمت:
۲۰,۰۰۰
تومان