بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب العبد: شرح احوالات و زندگانی جامع فقه و عرفان حضرت آیت الله‌العظمی محمد‌تقی بهجت فومنی ( ره ) | صفحه ۶ | طاقچه
تصویر جلد کتاب العبد: شرح احوالات و زندگانی جامع فقه و عرفان حضرت آیت الله‌العظمی محمد‌تقی بهجت فومنی ( ره )

بریده‌هایی از کتاب العبد: شرح احوالات و زندگانی جامع فقه و عرفان حضرت آیت الله‌العظمی محمد‌تقی بهجت فومنی ( ره )

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۶از ۵۹ رأی
۴٫۶
(۵۹)
و چنین است که آیت‌الله بهجت می‌فرماید: «اگر انسان یک گام در راه غیر رضای خدا بردارد دیگر گام‌های بعدی را نمی‌داند چه خواهد شد! همان گام اول او را به جاهایی که نمی‌داند خواهد کشید.»
کاربر ۷۵۷۲۹۲۹
گناه زیر پا نهادن اوامر الهی است. گناه همان چیزی است که احساس می‌کنیم ما را از خدا دور می‌کند و مایۀ شرمساری در مقابل خداوند است. گناه همان چیزی است که وجدان و فطرت ما از آن بیزار است و تنها سد و مانع در راه رشد نیز همین گناه است. حتی آدمی در توجیه اعمالش نمی‌تواند بگوید: من دلم پاک است با اعمالم چکار دارید؟ چراکه همان گناه و زشتی به‌تدریج خوبی‌های دیگر را از وجود انسان محو می‌کند و وقتی انجام گناه عادت شد کم‌کم یک گناه تبدیل به دو گناه و سه گناه و... می‌شود.
کاربر ۷۵۷۲۹۲۹
«عصر روز دفن ایشان، کنار مزارشان نشسته بودم که جوانی گریه‌کنان در کنارم نشست و گفت: من آقای بهجت را نمی‌شناختم. هشت ماه قبل مرا آوردند قم و به مسجد ایشان رفتیم، پایین جا نبود، به همین‌خاطر بالا رفتم و جلوی نرده‌ها نشستم. ایشان آمد و به همه نگاه کرد و دعا خواند. من گفتم: باشد بی‌معرفت (عبارت اوست) ، یک نگاه هم به من نکردی. بلافاصله ایشان سرشان را بلند نموده و به من نگاهی کردند که تا عمق وجودم را سوزاند. از آن لحظه به بعد چنان سوختم و متحول شدم که وقتی از قم می‌رفتم، لحظه‌شماری می‌کردم تا هفتۀ بعد بیاید و من ایشان را ببینم.»
کاربر ۷۵۷۲۹۲۹
باری، اندیشیدن همانند عمل کردن سخت نیست و اگر انسان خود را در همین زندگی عادی مورد سؤال و امتحان قرار ندهد و به نفسش مظنون نباشد، معلوم نیست تا کجا در صراط مستقیم بماند و به خطا نرود.
کاربر ۷۵۷۲۹۲۹
یک‌بار شخصی آخوند کلباسی را می‌بیند و می‌گوید: می‌خواستم دربارۀ جناب سید مطلبی را عرض کنم. ایشان گفتند: صبر کن و رفتند. بعد از هفت، هشت دقیقه برگشتند و گفتند: ببخشید، معطلتان کردم، اسم سید را بردید، دیدم وضو ندارم، گفتم صبر کن بروم مدرسه و وضو بگیرم و با وضو اسم سید را بشنوم. با این رفتار آن شخص از بدگویی خود منصرف شد و حرف دیگری زد و رفت. امثال آقای بهجت کسانی هستند که معاصرین خود را اصلاً معاصر و رقیب نمی‌دیدند. ریاست‌هایی که رقابت در آن پیش می‌آید، ریاست‌های دنیایی است.
کاربر ۷۵۷۲۹۲۹
وقتی که پزشک می‌خواست از عملش یک بازبینی کند و پانسمان روی چشم را بردارد، ایشان فرمود: خاطرتان جمع باشد چه وجهی بگیری چه نگیری، تمام اطبائی را که از اول عمرم تا به حال دربارۀ ما خدمتی کرده‌اند، فراموششان نکرده‌ام. این خصوصیتش بود و این‌قدر در این جهت عجیب بود! هر کسی در ذهنش بود می‌خواست به او محبتی بکند.»
کاربر ۷۵۷۲۹۲۹
یک شعری دربارۀ صفات الهی هست که می‌گوید: چنان لطف خاصش در هر تن است که هر بنده گوید خدای من است
کاربر ۷۵۷۲۹۲۹
اگر برای خدا در تربیت فرزند سهل‌انگاری نکنیم تا فرزند خوب تحویل جامعه دهیم، اگر برای رضایت خدا با خواهر و برادری که از ما بریده و قهر کرده رابطه دوستی برقرار کنیم، اگر به خاطر خدا وقت استراحت خود را اختصاص به حل مشکل دوستی بدهیم، اگر تنها با یک همدلی و مشاوره باری از دوش کسی برداریم، اگر برای خدا بخوریم و بخوابیم و استراحت و تفریح کنیم تا توان خدمت به خلق را برای فردای آن روز داشته باشیم، اگر با یک تلفن به پدر و مادر و احوالپرسی از آنان، با یک‌بار بر سر یتیمی دست کشیدن برای خدا، یا کمک در کارهای منزل و... بتوانیم به خدا نزدیک شویم چرا این کار را نکنیم و انجام این امور برایمان سختی و تکلف داشته باشد؟!
کاربر ۷۵۷۲۹۲۹
«بعضی‌ها بودند که در رکوع می‌لرزیدند. هرچند بدن آن‌ها تکان نمی‌خورد. چنین شخصی نمی‌تواند جلوی خود را بگیرد زیرا هر وقت به نماز می‌ایستد گناهان خود را یاد می‌کند. آن‌وقت دیگر چگونه می‌شود مخفی کرد. همه چیز واضح است لذا بی‌اختیار می‌لرزد. و سجود غایت خضوع است.»
کاربر ۷۵۷۲۹۲۹
با سلام به عظمت آسمان‌ها به بیکران دریاها به وسعت صحراها سلام بر قلب نازنین هستی مهدی موعود (عج) هر روز و هر ساعت و هر لحظه... هزار هزار...
کاربر ۷۵۷۲۹۲۹
در قیاممان بی‌پروا مقابل آن «صمد مطلق» می‌ایستیم و نمی‌دانیم که در ظاهر چه آدابی را باید لحاظ کنیم. اما این عبد صالح می‌گوید: «قیام در نماز به منزلۀ صحبت دو دوست است. هرچند صحبت از یک چیز است اما مسئلۀ آقا و نوکری است یعنی سراپا حاضرم برای خدمت و عبودیت. مثل چوبی که بی‌حرکت ایستاده است یا مثل شاخه‌ای که هیچ اراده‌ای از خود ندارد و به هر طرف باد ببرد حرکت می‌کند، به عبارت دیگر قیام بنده در نماز اظهار عبودیت و سکون است و اینکه هیچ حرکتی از خود ندارد.»
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
آن‌وقت باز هم وصیت کرده که برای عمرم تکلیف عام روزه و نماز بگیرید، یعنی اگر سه‌تا هشتادسال من روزه گرفتم و نماز خواندم، یک هشتادسال دیگر هم بخوانید. حالا کسی نبود به ایشان بگوید: اولاً، این نماز را چه کسی بخواند؟ یکی برای ما پیدا کن یک نمازی نه مثل شما بلکه نمازی بخواند که در آن حداقل یک ثانیه فکر خدا باشد!
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
«ایشان در تمام عمرش حداقل سالی سه ماه روزه می‌گرفت. این اواخر مانع می‌شدیم که حاج‌آقا، اصلاً روزه بر شما واجب نیست. اما این یک‌سال آخر فرمود: کار به کار من نداشته باشید و ماه رجب و شعبان را یک روز در میان روزه گرفتند که بعد هم ماه رمضان بود
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
«روزی از ایشان سؤال کردم: طریق آقا سیدعلی قاضی چه بود؟ یک‌بار فرمود: استغراق در ذکر. یک‌بار دیگر فرمود: راه محبت به خدا. اما ظاهراً این دو جمع‌شدنی است. از قضا وقتی این دو با هم جمع شدند، شیرینی خاصی دارد. چون در وجود مبارک ایشان چنین چیزی بود، وقتی که از خدا و حب خدا صحبت می‌کرد، گاهی اشکش جاری می‌شد. کأنّه این مرد کس دیگری را جز خدا در باطن خود راه نداده است.»
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
«شاید حدود بیش از پنجاه سال از عمر ایشان را رصد کردم و تفریحی از ایشان ندیدم. حتی یکی از آشنایان ما را به یکی از روستاها برده بود، یک‌ماه تمام صاحب منزل می‌گفت آقا، باغ کنار منزل صد قدم دورتر است، برویم و استراحت کنیم. ایشان فقط می‌فرمود: چشم. بالاخره صاحب‌باغ یک روز آمد و گفت: تا تاریخ را معین نکنید من دست بر نمی‌دارم. آقا فرمود: جمعه می‌رویم. روز جمعه ایشان آمد اما هنوز از فضای باز زیر درخت‌های باغ کمی آن طرف‌تر نرفته بود که عبایش را انداخت زمین و رویش نشست و مشغول مطالعۀ کتابش شد. نزدیک ظهر هم که شد از باغ بیرون رفت. این باغ رفتنشان و تفریحشان بود.»
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
«آقای سعادت‌پرور (پهلوانی) می‌گفت: آقای بهجت اگر ذکر نگوید می‌میرد. به ذکر و به یاد خدا زنده است مثل ماهی در آب. او با هر کسی هم صحبت می‌کرد احساس می‌کرد انگار دارد می‌میرد و زود برمی‌گشت آن طرف. دائماً این‌گونه بود و این کاملاً معلوم و محسوس بود که ایشان علاوه بر ذکر لفظی یا ورد، ذکر قلبی و توجه حقیقی به عالم معنا را همیشه داشت و مشغول بود. هیچ لحظه‌ای ایشان را بیکار ندیدم.»
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
ایشان در این اواخر عمرشان از مرز هشتاد گذشته بود اما باز روزه‌های مستحبی را ادامه می‌داد. یک وقتی به ایشان عرض کردم: آقا شما در رساله‌تان می‌نویسید که شیخ و شیخه نباید روزه بگیرد. خب شما دیگر چرا؟ ایشان جواب نداد. راضی نبود تا آخرین روز زندگانی روزه‌ای را خورده باشد.»
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
اما او تا آخرین روزهای حیات چنان زیست که هر روز زندگی‌اش را بسان معجزه‌ای در آسمان‌ها به ثبت رسانید.
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
بود. حتی این اواخر که مشکل جسمی داشت، نوافل را در حال راه‌رفتن می‌خواند. سپس اگر از همۀ کارها فراغت پیدا می‌کرد، به استغفار و صلوات مشغول می‌شد که اضافه بر دوازده ساعت مستمر بود
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸
و دیدم ایشان هر روز حدود ۱۲ ساعت از شبانه‌روز را به عبادت اختصاص می‌داد.» او دائم در حال شکار لحظه‌هایش است و اصلاً نمی‌خواهد لحظه‌ای را از دست دهد
کاربر ۲۸۶۷۰۹۸

حجم

۱٫۲ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۳۶۵ صفحه

حجم

۱٫۲ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۳۶۵ صفحه

قیمت:
۸۲,۰۰۰
۴۱,۰۰۰
۵۰%
تومان