یکی از زمینگیرکنندهترین عوامل متوسط بودن در زندگی وضعیتی است که من به آن «سندرم آینۀ بغل» میگویم. ذهن ناخودآگاه ما یک آینۀ بغل خودمحدودکننده دارد که ما از طریق آن بهطور مداوم گذشتهمان را دوباره خلق و زندگی میکنیم. ما بهاشتباه بر این باوریم کسی که بودیم، همان کسی است که حالا هستیم و بههمینخاطر تواناییهای حقیقیِ زمان حال خودمان را براساس محدودیتهای گذشتهمان، محدود میکنیم.
درنتیجه، همۀ انتخابهایمان را از صافی محدودیتهای گذشتهمان عبور میدهیم. از اینکه صبحها چه ساعتی از خواب بیدار میشویم گرفته تا اینکه چه اهدافی را مشخص میکنیم و اجازۀ ممکن بودن چه چیزهایی را در زندگیمان به خودمان میدهیم. میخواهیم زندگی بهتری بسازیم اما گاهی اوقات نمیدانیم چگونه باید آن را متفاوت از چیزی که همیشه بوده است، ببینیم.
mahdieh
فقط دو راه برای زندگی کردن وجود دارد. یکی اینکه انگار هیچچیز معجزه نیست. دیگر؛ اینکه انگار همهچیز معجزه است.
محسن
من همۀ وظایف ضروری روزانهام را کامل کردهام تا خودم را برای فردا آماده کنم، همچنین هرچیزی را که برای صبح جادوییام به آن نیاز دارم، آماده کردهام. ساعتم در طرف دیگر اتاق است و برای خاموش کردن زنگ آن باید از جایم بلند شوم. تصمیم گرفتهام چه زمانی از خواب بیدار شوم و بهطور شفاف میدانم بعد از بیدار شدن دقیقاً چه کارهایی را باید انجام دهم. من با انتظارات مثبت و هیجان منتظر صبح هستم چون از فوایدی که با انتخاب صبح بیدار شدن و زندگی کردن صبح جادویی نصیبم میشود، بهخوبی آگاهم. این کار به من کمک خواهد کرد به انسانی تبدیل شوم که برای جذب، خلق و حفظِ آسان و مداوم زندگیای که واقعاً میخواهم، باید باشم.
یا رب