بریدههایی از کتاب آنچه پرنده کوچک به من آموخت
۴٫۲
(۱۰۵)
فقط محض اینکه در یک شرکت موفق کار میکنید دلیل نمیشود که همهچیز را بدانید.
n e g a r
فرضیات کارمندان توئیتر:
۱. خودمان هم همیشه نمیدانیم قرار است چه اتفاقی بیفتد.
۲. تعداد آدمهای باهوش بیرون از شرکت خیلی بیشتر از داخل شرکت است.
۳. اگر کار درست را برای کاربران انجام دهیم، برنده میشویم.
۴. تنها معاملهای که ارزش دنبالکردن را دارد، یک معاملهی دو سر برد است.
۵. همکاران ما انسانهای باهوشی هستند و نیت خوبی دارند.
۶. ما میتوانیم کسبوکار را پیش برده، دنیا را تغییر داده و درعینحال خوش باشیم.
n e g a r
ما همیشه باید به دنبال دانش باشیم، حتا اگر ترس مقابلمان باشد.
n e g a r
چیزی که تکنولوژی را واقعاً معنادار میکند ـ هم برای کاربران و هم کارمندان ـ این است که افراد چطور از آن برای ایجاد تغییر در جهان بهره میبرند.
n e g a r
شعار داخلی و غیررسمی گوگل این است که پلید نباشید. ایدهی کلی این است که شرکت باید دنبال کار درست در جهان باشد، حتا اگر لازم باشد برای این هدف از خیر سود کوتاهمدت بگذرد. شعار بدی نیست ـ یعنی حداقل نمیگوید که پلید باشید ـ ولی جا برای تفسیر در آن زیاد است. این شعار زیادی دستبالای اخلاقی را گرفته است و بهطور غیرمستقیم میگوید: «ما قدرت پلیدبودن را داریم؛ ولی بهتر است از این قدرت استفاده نکنیم.» ولی شعارهایی که با نهی از چیزی ساخته میشوند، قوی نیستند
n e g a r
به غریزهی خود اعتماد کنید، بدانید خواستهی واقعیتان چیست، و به توانایی خود برای دستیابی به آن اعتماد کنید. قانون و عرف برای ادارهی چیزی مثل یک مدرسه، کسبوکار و جامعه بهطورکلی ضروری است، ولی هیچوقت نباید کورکورانه آنها را دنبال کرد. و بد نیست همیشه همدستی با طرز فکر مشابه داشته باشید.
n e g a r
اینکه کسی قدرت و برتری دارد، دلیل نمیشود همهچیز را بهتر از شما بفهمد.
n e g a r
هدف از قانون کمک به ماست – برای خلق فرهنگ، بهبود بهرهوری و ارتقای موفقیت. ولی ما کامپیوتر نیستیم که بتوانند ما را برنامهریزی کنند؛ بلکه یک مشت آدم عجیبوغریب و متفاوت هستیم.
n e g a r
یک کارآفرین به سه دلیل شرکت خود را میفروشد و هیچکدام از این دلایل شامل ما نمیشد. اولاً، یا زیر بار رقابت در حال خردشدن است یا دارد از یادها میرود. دوماً، احتمالاً کارآفرین خسته شده یا شاید فقط میخواهد به پولش برسد و برود. و سوماً، پتانسیل شرکت در کنار یک شرکت دیگر بیشتر از چیزی است که به تنهایی توانایی کسب آنرا داشته باشید.
n e g a r
ارزش واقعی توئیتر در نحوهی استفادهی افراد از آن نهفته است.
n e g a r
حتا سادهترین ابزارها هم میتوانند به افراد قدرت کارهای بزرگی را بدهند.
n e g a r
خود را ضدضربهنشاندادن فایدهای ندارد. هیچکس عاری از خطا نیست و وقتی خود را اینطور نشان میدهید، هیچکس حرفتان را باور نخواهد کرد.
n e g a r
موفقیت بسته به این است که افراد چطور از ابزاری که در اختیار آنها قرار میگیرد، استفاده کنند.
n e g a r
در کسبوکار، محدودیتها معمولاً ناشی از زمان لازم برای تکمیل پروژه، پول موجود برای سرمایهگذاری در آن، افراد موجود برای کار روی آن، یا فضایی است که باید در آن پروژه را به اتمام برسانید. این محدودیتها، برعکس، میتوانند بهرهوری و خلاقیت شما را بهبود بخشند. به این سؤال فکر کنید: «روزت چطور بود؟» معمولاً جواب این است: «خوب بود.» ولی محدودکردن سؤال به این شکل: «ناهارت با استیو چطور بود؟» باعث میشود که جواب جذابتری را بشنوید.
n e g a r
اگر صبحها با هیجان کاری که آن روز باید انجام دهید از خواب بیدار نمیشوید و احساس میکنید در مسیر اشتباهی پیش میروید، آنوقت چطور باید راه خودتان را پیدا کنید؟ من همیشه به آدمها میگویم که خودشان را در این حس فرو ببرند؛ فرض کنید دارید روی چیزی که دوست دارید کار میکنید. آنرا برای خودتان شرح دهید. اهمیتی ندهید که چقدر پول از این راه در میآورید. در عوض، به این فکر کنید: چه نوع افرادی کنار شما خواهند بود؟ آنها چه کارهایی را انجام میدهند؟ چطور سر کار میروید؟ بقیه با چه صفاتی کار شما را شرح میدهند؟
n e g a r
انتخاب یک شغل به دلیل اینکه حقوق خوبی دارد یا چون پدرومادرتان به آن علاقه دارند یا چون همینطوری سر راهتان سبز شده، گاهی جواب میدهد، اما اغلب وقتی جا افتادید، کمکم احساس میکنید چیزی اشتباه است. انگار مختصات مکانی یک نفر دیگر را در تلفنهمراه شما وارد کردهاند. شما در این مسیر گیر افتادهاید، ولی خودتان هم نمیدانید به کدام سو میروید. وقتی مسیر درست به نظر نمیرسد، وقتی خلبان خودکار دارد شما را به بیراهه میکشاند، باید از خودتان سؤال کنید که مقصد کجاست
n e g a r
همیشه ته قلبتان میدانید آیا چیزی ارزش دنبالکردن را دارد یا نه، خودتان هم نمیدانید چطور اینرا میفهمید، ولی برایتان مهم هم نیست. هیچ موفقیتی تضمین نشده، ولی اگر واقعاً به کارتان علاقه نداشته باشید، شکست حتمی است.
n e g a r
سؤال پرسیدن مجانی است. سؤال بپرسید!
n e g a r
ردشدن طرح، مشکل بزرگی نیست. بلکه در واقع یک فرصت است.
n e g a r
در دایرةالمعارف من، کلمهی فرصت بهصورت مجموعهشرایطی تعریف شده که در آن انجام کاری ممکن میشود. دنیا طوری ما را آموزش داده که دسترویدست گذاشته و منتظر از راه رسیدن فرصت بمانیم، آنرا تشخیص دهیم و امیدوار باشیم که درست از آن استفاده کنیم. ولی اگر فرصت تنها یک مجموعه از شرایط است، پس چرا باید منتظر جورشدنشرایط و هماهنگی ماه و ستارهها بمانیم؟ بهجای انتظار و پایکوبیدن در شکست، بهتر است پیش رفته و این مجموعه شرایط را خودمان ایجاد کنیم. اگر فرصت را خودتان بسازید، خودتان هم اولین کسی هستید که میتوانید از آن استفاده کنید.
n e g a r
حجم
۱۰۱۱٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۰۰ صفحه
حجم
۱۰۱۱٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۰۰ صفحه
قیمت:
۶۹,۰۰۰
۲۰,۷۰۰۷۰%
تومان