بریده‌هایی از کتاب طلای درون : نقشه راه نجات از وابستگی به دیگران و رسیدن به استقلال فردی

هنگامی که در زندگی چشم ما به روی فرصتی جدید باز می‌شود، اغلب برای اولین بار آن را در اشخاص دیگر می‌بینیم.

نوع اول تنهایی ــ یعنی تنهایی برای آنچه زمانی بود ــ ما را به عقب و به پایین می‌کشد. نوع دوم تنهایی ــ برای آنچه هنوز نیست ــ ما را به جلو و به بالا می‌کشد. دست‌کم این تنهایی پیش‌برنده است و ما را به‌سوی کسب دستاوردها می‌کشاند. اما هر دوی این تنهایی‌ها برای ما کشنده هستند.

هر کسی دارای طلای درونی است. این طلا خلق نمی‌شود بلکه در درون ما نهفته است تا کشف شود.

«ای تمام کسانی که وارد این‌جا می‌شوید، امیدهای خود را رها کنید» ، این آغاز کلاسیک مسیری است که یونگ آن را «روند رشد فردیت» یا معنوی شدن انسان می‌نامید. اگر من بتوانم آن تابلو را از نو بنویسم، می‌گویم «تمام انتظارات و پندارهای کنونی خود را رها کنید» .

طلا را با سایر وجوه ممکن در رابطه دخالت ندهید. «آن‌ها که دل پاک و ناب دارند متبرک هستند.» منظور از ناب این است که با سایر عناصر تداخل نیافته باشد. به‌طور تقریبی می‌توان گفت علت تمام آسیب‌های روانی، مخلوط کردن عناصر روانی است. هر چیزی در وجود شما به خودی خود خوب است و ساخته آفریدگار است. اما آلودگی یک عنصر با عنصر دیگر ممکن است مدار هر دوی آن‌ها را کوتاه کند.

اولین روانکاو من، فریتز کانکل می‌گفت سه راه برای یادگیری روان‌شناسی وجود دارد: «خواندن افسانه‌های یونان، خواندن یونگ و مشاهده کردن. بهترین راه مشاهده کردن است» . من با مشاهده کردن خیلی چیزها می‌آموزم و یکی از چیزهایی که با دقت و بیش از هر چیز به مشاهده آن می‌پردازم تبادل طلای کیمیایی درونی است. طلای درونی از بیشترین ارزش در روان بشر برخوردار است. این طلا همان روح، خویشتن و درونی‌ترین بخش وجود هر یک از ما و به‌عنوان بهترین هدیه بیست‌وچهار عیار، متعلق به ماست. هر کسی دارای طلای درونی است. این طلا خلق نمی‌شود بلکه در درون ما نهفته است تا کشف شود.

اگر ندانید چکار باید بکنید، لازم است آن‌قدر آرام بنشینید تا فکر شما دوباره به‌کار بیفتد.

که چقدر مایل هستید شکست بخورید، این آغاز درمان است.

اگر شما بتوانید احساسات مرا جریحه‌دار کنید، چه بهتر که جریحه‌دار شوند، زیرا این امر نشان می‌دهد که خطایی در من وجود دارد.

اگر با بئاتریس ازدواج کنید، ازدواج شما متلاشی خواهد شد زیرا این بیشتر نوعی پرستش است تا ازدواج؛ یا این‌که بئاتریس را به شخصیت آنیمایی زمینی تبدیل کرده و بعد حیرت می‌کنید که چه بر سر الهه‌ای که با او ازدواج کردید آمد.

آنیموس زن نیز به‌صورت دوگانه جلوه می‌کند ــ شوالیه‌ای سوار بر اسب سفید و مردی وحشی به‌عنوان راهنمای روحی زن که معمولاً یک شخصیت مذکر است، او را به همان صورتی هدایت می‌کند که بئاتریس دانته را هدایت می‌کند.

سه نوع تنهایی وجود دارد: احساس تنهایی برای گذشته، احساس تنهایی برای آنچه هنوز تحقق نیافته و احساس تنهایی عمیق به‌خاطر نزدیک بودن به ویژگی‌های الهی. نوع سوم در واقع راه‌حل است.

دیگران نمی‌توانند احساس تنهایی ما را کاهش دهند. احساس تنهایی یک مسئله درونی است.

هنگامی که تبادل طلا به‌خوبی صورت پذیرد، بالغ و پخته می‌شویم و سرانجام به اندازه کافی قدرت به‌دست می‌آوریم تا طلای خود را باز پس بگیریم. این امر در ابتدا ممکن است ترسناک جلوه کند. ممکن است همان‌طور که از درب خارج می‌شویم آن را محکم به هم بکوبیم تا خود را قانع کنیم که داریم محل را ترک می‌کنیم. این‌گونه ناپخته عمل کردن و ناشیگری در پس گرفتن طلای خود نشان می‌دهد که ما واقعا درک نمی‌کنیم چه اتفاقی در شرف وقوع است.

شما آن‌قدر طلای خود را در اختیار دیگری قرار می‌دهید تا روزی که قادر شوید آن را در اختیار خود بگیرید. من به‌عنوان یک پسر چهارده ساله قادر نبودم همان کاری را که تور انجام می‌داد انجام دهم. او بیست‌وچهار یا بیست‌وپنج ساله بود و من طلای خود را به او سپردم ــ طلای مردانگی، قدرت، شهامت و استقلال، یعنی همان چیزهایی که من در اختیار نداشتم و او بسیاری از آنها را داشت. طی چهل سال بعد، کم‌کم طلای خود را پس گرفتم.

دیگران نمی‌توانند احساس تنهایی ما را کاهش دهند. احساس تنهایی یک مسئله درونی است. حتی عاشق بودن هیچ ربطی به شخص دیگر ندارد. این خودشیفتگی است هنگامی که با شخص دیگر رابطه واقعی و عملی داریم و صرفا از روی فرافکنی‌های خود به او نگاه نمی‌کنیم، عشق امکان‌پذیر می‌شود.

یکی از دلایلی که ما برای حمل طلای خود تردید داریم این است که طلا به طرز خطرناکی شبیه به صفات الهی است.

اما هنوز چیزهایی هست که اوقاتم را تلخ می‌کند. این یعنی چیزهایی در درون من هست که هنوز به آن‌ها نپرداخته‌ام

اگر شما بتوانید احساسات مرا جریحه‌دار کنید، چه بهتر که جریحه‌دار شوند، زیرا این امر نشان می‌دهد که خطایی در من وجود دار

هنگامی که با واقعیت روبه‌رو می‌شوید ــ که ناگزیر چنین خواهد شد ــ رؤیا محو خواهد شد و احساس تنهایی شما بدتر از قبل باز خواهد گشت.