مردم ما آرمانخواهانی طبیعی_تاریخی هستند. حکومتهای بد را سالیان سال، در سکوت، بدون خشونت و بیتابی تحمّل میکنند؛ چراکه به یک حکومت آرمانی ناب میاندیشند، و غمی از دوامِ چندسالهٔ بدکاران ندارند. البتّه با حکومتهای بد میجنگند، سخت هم میجنگند؛ امّا نه آنگونه که تو میخواهی. آنارشیستها، با هر حکومتی میجنگند؛ چراکه خواهان جهان بدون حکومتاند. ما اینطور نیستیم یاشا! میان دندانهای بالا و دندانهای پایین، قدری فاصله ایجاد کن!
Pouria Pourakbari
از عشق سخن باید گفت.
همیشه از عشق سخن باید گفت.
میگوید: عشق، ترجیعبندیست که هیچ رَجعتی در آن نیست.
میگوید: تکرارِ نامکرّر است.
بیعشق، خانه حقیر است، محلّه خاموش است، شهرْ افسرده است، فضا تنگ است، دنیا تاریک. بیعشق، در هیچ سنگری سربازی نیست، در هیچ نبردی، فتحی.
دوستداشتن خوب است، عشق، امّا، عالیست.
Pouria Pourakbari
من میگویم: میشود خوشبختی را شناخت، به جستوجوی آن رفت، و آن را یافت؛ امّا خوشبختی فرد، در گروِ خوشبختی جماعت است. خوشبختِ تنها وجود ندارد.
صــاد
«هرگز به آنقدر که میپَری قانع نباش! هرگز نگو که بیشتر از این ممکن نیست. دایم از خودت عبور کن یاشا، و برای این کار، قبل از هر چیز، از من عبور کن! طراوتم فریبت ندهد پسر! آلنیشدن برای تو بسیار شرمآور خواهدبود یاشا! شاگردی که کمتر از معلّمش بداند، دنیا را به عقب میرانَد؛ شاگردی که به قدرِ معلّمش بداند، جهان را متوقّف میکند.»
صــاد
برای حضور مثبت مؤثّر، موقعیت مثبتِ مؤثّر لازم است.
داریوش اعتماد
قانونِ لحظهها
آلنیاوجا میداند:
هرگز هیچ لحظهیی، عظیمتر از آن لحظه که میآید نیست. لحظههای بزرگ میآیند، امّا به گذشته نمیروند. هیچ لحظهٔ بزرگی متعلّق به گورستان نیست. لحظهها به ما میرسند، ما را درمیان میگیرند، اندکی نزد ما درنگ میکنند، اگر لیاقت بهرهگیریِ شرافتمندانه از آنها را داشتهباشیم به دادمان میرسند، و اگر نداشتهباشیم، طبق قانون طبیعیِ لحظههای بزرگ، واپس مینشینند _برای مدّتها.
داریوش اعتماد