بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مادر | صفحه ۱۵ | طاقچه
تصویر جلد کتاب مادر

بریده‌هایی از کتاب مادر

۴٫۲
(۴۱)
وقتی که می‌دید همه چیز روی زمین فراوان است ولی با وجود این مردم در فلاکت زندگی می‌کند و نیمی دیگر در ثروت غرق هستند و هنگامی که می‌دید در شهرها معبدهایی پر از طلا و نقره وجود دارد و در کنار کلیساهای باشکوه و کشیشانی که لباده‌های زربفت به تن دارند، مردمان فلک‌زده، لرزان از سرما منتظر صدقه هستند. آلونک‌های کثیف فقرا و لباس‌های ژنده و متعفن آن‌ها را می‌دید فکر می‌کرد این مسئله کاملا طبیعی است ولی حالا آن وضعیت را زشت و ناپسند می‌شمرد به خصوص برای کلیسا. چون فقرا احترام خاصی برای کلیسا قائل هستند.
Naarvanam
هر وقت می‌دید که هم صحبت‌هایش در عین ناخشنودی شدید و اعتراض بر مصائب ومقدرات، مشتاقانه در صددند راه حل مسائل مهم بشریت را پیدا کنند قلبش سرشار از شادی می‌شد.
Naarvanam
«چه اهمیتی داره! وقتی آدم خوبه هیچ‌وقت تنها نیست و همیشه اطرافش هستند...»
Naarvanam
کاملا درسته! آدم وقتی منتظر خوبی و نیکی‌های زندگی است می‌تونه بگه که زندگی می‌کنه ولی وقتی منتظر چیزی نیست دیگه آن زندگی نیست...
Naarvanam
امکان داشت که باز هم مدتی زنده باشه. اما وقتی که آدم مشکلات زیادی داره فکر می‌کنه که مرگ بهتر از زندگی است.
Naarvanam
مادر همیشه از گفت‌وگوی آن‌ها در مورد زندگی و مقدارت کارگر و دهقان و در مورد مفیدترین و سریع‌ترین طرز کاشتنِ تخمِ افکار حقیقت و آزادی در میان رنجبران و بالا بردن سطح فکر آن‌ها تعجب می‌کرد.
Naarvanam
چه زیبایی شگفتی! غیر از اینه، نیکلا؟ در همه جا چه‌قدر از این زیبایی‌ها وجود داره اما از چشم ما پنهانه و بی‌آنکه اونو ببینم از برابر ما می‌گذره. مردم هیچ یک از این زیبایی‌ها رو نه می‌بینند و نه ستایش می‌کنند، چون نه فرصت دارن و نه میل. اگه می‌دونستن که چه‌قدر زمین غنی است و چه چیزهای شگفت‌آوری در اون پیدا می‌شه. چه بسا شادی‌هایی که می‌تونستن برای خودشون فراهم کنن. همه چیز برای همه و هر کس برای همه چیز باشه، این طور نیست نیکلا؟
Naarvanam
روزی پلاگه از نیکلا سؤال کرد: «زمین بزرگه؟» ـ بله، ولی با این همه، جای مردم تنگه...
Naarvanam
از مقدس بودن کار و آزادی زیاد صحبت می‌کرد ولی با شلختگی که داشت باعث زحمت دیگران می‌شد.
Naarvanam
موسیقی برای مادر دلنشین و حتی ضروری شده بود. حس می‌کرد که موسیقی در قلبش نفوذ می‌کند.
Naarvanam
من اغلب شنیدم و خودم هم می‌دونم که چه‌طوری شیره جانِ کارگرها رو در کارخونه و در همه جا می‌کشند ولی آدم از اوان بچگی به این مسائل خو گرفته و چندان متأثر نمی‌شه.
Naarvanam
مردم را با یکدیگر خویشاوند کردن هنر بزرگی است! وقتی آدم می‌فهمد میلیون‌ها نفر طالب همان چیزی هستند که ما طالبیم، قلبش مهربان‌تر می‌شود و مهربانی نیروی عظیمی است.»
Naarvanam
«روزی می‌آید که تمام ملل سر بلند کنند و فریاد بزنند: بس است! دیگر این زندگی را نمی‌خواهیم! و آن وقت کاخ قدرت رؤیایی کسانی که تنها به اتکای حرص و آز خود قوی هستند فرو می‌ریزد، زمین از زیر پای آن‌ها جدا می‌شود و دیگر نمی‌دانند به چه چیزی باید تکیه کنند...»
Naarvanam
بعضی وقت‌ها آدم نمی‌خواد پستی بشر و دیوانگی اونو باور کنه، نسبت به همه حس ترحم داره چه ثروتمند باشه چه فقیر. چون آدم ثروتمند هم راه غلط می‌ره... یکی رو گرسنگی و دیگری رو طلا کور کرده... و آن وقت آدم به خودش می‌گه: آهای! مردم، برادرانم! تکانی به خود دهید و مردانه فکر کنید.»
Naarvanam
برای اینه که ما را دوست دارن، کسانی که ما رو دوست دارن می‌تونن بدون اینکه اوقاتمون تلخ بشه همه چیز به ما بگن!»
Naarvanam
این‌طور با مردم حرف می‌زنین؟ اما ای دیوسیرت‌ها انتظار عفو نداشته باشین! اگه من نباشم یک نفر دیگه انتقام اهانت را از شما یا از بچه‌هاتون می‌گیره. یادتون باشه! سینه مردم را با پنجه آهنین حرص خود شخم زده و تخم بدی در اون کاشتین!... ای ملعون‌ها، شما را نمی‌بخشیم!»
Naarvanam
«دیروز بخشدار مرا احضار کرد و پرسید: الدنگ! به کشیش چی گفتی؟ به او جواب دادم: برای چی الدنگم؟ کمرمو خرد می‌کنم و نون درمی‌آرم. من که کسی رو اذیت نکردم. او مشتی به صورتم زد و مرا سه روز به زندان انداخت. آه! این‌طور با مردم حرف می‌زنین؟ اما ای دیوسیرت‌ها انتظار عفو نداشته باشین! اگه من نباشم یک نفر دیگه انتقام اهانت را از شما یا از بچه‌هاتون می‌گیره. یادتون باشه! سینه مردم را با پنجه آهنین حرص خود شخم زده و تخم بدی در اون کاشتین!... ای ملعون‌ها، شما را نمی‌بخشیم!»
Naarvanam
«پس خیال می‌کردی این جنگ علیه چه کسانی است؟ ما رو با دست خودمون خفه می‌کنن، عجیب اینجاست!» ژفیم آهسته گفت: «با همه این حرف‌ها می‌رم سربازی.» ایگناتی فریاد زد: «کی مانع توست؟ زود باش!»
Naarvanam
پاداش زحمت‌هاتونو چه کسی می‌ده؟ سوفی با لحنی که به نظر مادر غرورآمیز بود جواب داد: «ما پاداش خودمونو گرفتیم! برای خود، آن زندگی را ترتیب دادیم که مایه خشنودی ما است، بیشتر از این چی می‌شه آرزو کرد؟»
Naarvanam
موقع خداحافظی دست خواهرش را به گرمی فشرد. باز هم مادر سادگی و آرامش را در میان آن‌ها دید. به راستی که عشق و محبت آنان تا چه حد از تظاهر و ریا به دور است. اما محیطی که پلاگه در آن زندگی کرده بود مردم همدیگر را می‌بوسیدند و غالبآ حرف‌های محبت‌آمیز به هم می‌زدند ولی با وجود این مثل سگ‌های گرسنه همدیگر را گاز می‌گرفتند.
Naarvanam

حجم

۳۸۱٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۴۵۴ صفحه

حجم

۳۸۱٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۴۵۴ صفحه

قیمت:
۱۶۳,۰۰۰
۱۱۴,۱۰۰
۳۰%
تومان