بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مادر | صفحه ۱۴ | طاقچه
تصویر جلد کتاب مادر

بریده‌هایی از کتاب مادر

۴٫۲
(۴۱)
بله، برای هر کس داشتن کمی سعادت خوبه... وقتی که سعادت آدم خیلی بزرگ باشه، ارزش آن کمتر می‌شه...
Naarvanam
«حالا از رفقایش صحبت می‌کنه. با عشقی چنان شدید و شیرین که نمی‌تونی هیچ لغتی رو جایگزین آن کنی! به وجود خودش پی برده، نیروی خودشو می‌بینه و می‌دونه چه چیز کم داره و به خصوص حس حقیقی رفاقت و عشق مفرطی در وجود او پیدا شده که تبسم‌کنان به استقبال سختی‌های زندگی می‌ره.»
Naarvanam
«مرده چه معنی داره؟ چه کسی مرده؟ حس احترام و محبتِ من نسبت به ایگور؟ به رفیقم؟ آیا همه خاطراتش مرده؟ آیا تصوری که من در ذهنم از او داشتم یعنی تصور مردی با شهامت و درستکار از بین رفته؟ مگه همه این‌ها مرده‌اند؟ نه! هرگز نخواهد مرد... می‌دونم... به نظرم چنین می‌رسه که ما در گفتن اینکه فلان شخص مُرده عجله می‌کنیم! درسته که لب‌هایش مُرده‌اند اما گفتارش در قلب‌ها زنده است.»
Naarvanam
«رفیق، رفیق عزیز محبوبم، از صمیم قلب ممنونم! همون‌طوری که شیوه تو بود؛ بدون خستگی، بدون تردید در تمام عمر، برای کسانی که زجر می‌کشن کار می‌کنم... خداحافظ! خداحافظ!»
Naarvanam
«اما او همیشه، همیشه شاد بود. از روی شهامت دردش را مخفی می‌کرد. همیشه می‌خندید... همواره سعی می‌کرد به مردم ضعیف دل و جرأت بده. خیلی حساس و ملایم بود... اگه می‌دونستین چه رفیقی بود! زندگی شخصی‌اش پر مشقت و دردناک بود، اما می‌دونم که هیچ کس شکوه اونو نشنید...! من دوست صمیمی او بودم... خیلی بهش مدیونم؛ تا آنجا که می‌توانست به من روحیه داد. خسته و تک و تنها بود ولی با وجود این هرگز از کسی چیزی نخواست، نه نوازش و نه دلجویی...»
Naarvanam
دلم می‌خواست باز هم برای خوشبختی مردم کار بکنم، اما وقتی که آدم دیگه کاری ازش ساخته نیست زندگی به چه دردی می‌خوره، حماقت محض است!
Naarvanam
مادر جان، گریه نکنین، طبیعیه... لذتِ زندگی لزوم مردن رو به دنبال داره...
Naarvanam
آندره سرش را به زیر انداخت و گفت: «ما باید یاد بگیریم و به دیگران یاد بدیم، وظیفه ما اینه!» وسف چیکف پرسید: «کی مبارزه می‌کنیم؟» ـ پیش از آنکه وارد مبارزه بشیم چندین دفعه ما را شکست می‌دن. اینو خوب می‌دونم... اما نمی‌دونم موقع مبارزه ما کی فرا می‌رسه! می‌بینی به عقیده من اول باید مغز را مسلح کرد و پس از آن دست‌ها را...»
Naarvanam
پیش از آنکه وارد مبارزه بشیم چندین دفعه ما را شکست می‌دن. اینو خوب می‌دونم... اما نمی‌دونم موقع مبارزه ما کی فرا می‌رسه! می‌بینی به عقیده من اول باید مغز را مسلح کرد و پس از آن دست‌ها را...»
Naarvanam
«کتاب‌هایی را که می‌خوانم ممنوعه‌اند. خواندنِ آنها قدغنه چون حقایق زندگیِ را بیان می‌کنن... این کتاب‌ها رو مخفیانه چاپ می‌کنن و اگه دست کسی ببینند حتمآ اونو حبس می‌کنن. می‌دونی چرا؟ چون می‌خواسته حقیقت را بفهمه! فهمیدی؟»
Naarvanam
پلاگه اشخاصی را می‌شناخت که خود را از قید کینه و حرص آزاد ساخته بودند. می‌فهمید که اگر عده این اشخاص زیاد شود چهره سیاه و موحش زندگی دلکش‌تر، ساده‌تر، بهتر و فروزان‌تر خواهد شد.
Naarvanam
«آدم مجبوره که برخلاف میل خود بی‌رحم باشه!»
Naarvanam
«آدم‌های آزاد روی زمین خیلی کم هستند و موجب بدبختی بشر همین است!»
Naarvanam
«آرزوهای بشر حد و مرز نداره و نیرویش فرسوده ناشدنی است! با وجود این دنیا از حیث شعور و فهم به کندی پیشرفت می‌کنه زیرا مردم برای اینکه مستقل شوند ناچار به جمع کردن مال هستند نه علم و وقتی حرص را از خود دور کردند از بردگیِ کارِ اجباری خلاص می‌شوند.»
Naarvanam
«آرزوهای بشر حد و مرز نداره و نیرویش فرسوده ناشدنی است! با وجود این دنیا از حیث شعور و فهم به کندی پیشرفت می‌کنه زیرا مردم برای اینکه مستقل شوند ناچار به جمع کردن مال هستند نه علم و وقتی حرص را از خود دور کردند از بردگیِ کارِ اجباری خلاص می‌شوند.»
Naarvanam
برای چی گرسنه‌ام وقتی همه چیز فراوانه؟ برای چی نادانم وقتی که این همه شعور همه جا وجود داره؟ و این خدای مهربون که در نظرش غنی و فقیر یکسانند و همه فرزندان محبوب او هستند کجاست؟ کم‌کم مردم بر علیه زندگی خود طغیان می‌کند. حس می‌کند که اگر به دفاع از خودش نپردازه، ظلم نابودش می‌کنه.»
Naarvanam
«به هر طرف رفتن و دیدن این همه چیز، خیلی خوشاینده. آدم می‌فهمه که مردم عقب نگه‌داشته شده، در خفت وول می‌زنه و به خودش می‌گه چرا منو دور نگه می‌دارن؟ برای چی گرسنه‌ام وقتی همه چیز فراوانه؟ برای چی نادانم وقتی که این همه شعور همه جا وجود داره؟ و این خدای مهربون که در نظرش غنی و فقیر یکسانند و همه فرزندان محبوب او هستند کجاست؟ کم‌کم مردم بر علیه زندگی خود طغیان می‌کند. حس می‌کند که اگر به دفاع از خودش نپردازه، ظلم نابودش می‌کنه.»
Naarvanam
بی‌آنکه متوجه شود کمتر نیایش می‌کرد اما بیشتر درباره عیسی و کسانی فکر می‌کرد که بدون صحبت از او حتی ظاهرآ بدون شناختی از او مطابق انجیل زندگی می‌کردند و مانند او زمین را ملکوت فقرا می‌دانستند و می‌خواستند تمام ثروت‌ها را به قسمت‌های مساوی بین آن‌ها تقسیم کنند.
Naarvanam
وقتی که می‌دید همه چیز روی زمین فراوان است ولی با وجود این مردم در فلاکت زندگی می‌کند و نیمی دیگر در ثروت غرق هستند و هنگامی که می‌دید در شهرها معبدهایی پر از طلا و نقره وجود دارد و در کنار کلیساهای باشکوه و کشیشانی که لباده‌های زربفت به تن دارند، مردمان فلک‌زده، لرزان از سرما منتظر صدقه هستند
Naarvanam
سابقآ همه جا و در همه چیز تمایل بی‌شرمانه‌ای برای فریفتن بشر، چاپیدن او و حداکثر استفاده از وجود او را می‌دید و نیز وقتی که می‌دید همه چیز روی زمین فراوان است ولی با وجود این مردم در فلاکت زندگی می‌کند و نیمی دیگر در ثروت غرق هستند و هنگامی که می‌دید در شهرها معبدهایی پر از طلا و نقره وجود دارد و در کنار کلیساهای باشکوه و کشیشانی که لباده‌های زربفت به تن دارند، مردمان فلک‌زده، لرزان از سرما منتظر صدقه هستند. آلونک‌های کثیف فقرا و لباس‌های ژنده و متعفن آن‌ها را می‌دید فکر می‌کرد این مسئله کاملا طبیعی است ولی حالا آن وضعیت را زشت و ناپسند می‌شمرد به خصوص برای کلیسا. چون فقرا احترام خاصی برای کلیسا قائل هستند.
Naarvanam

حجم

۳۸۱٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۴۵۴ صفحه

حجم

۳۸۱٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۴۵۴ صفحه

قیمت:
۱۶۳,۰۰۰
۱۱۴,۱۰۰
۳۰%
تومان