بریده‌هایی از کتاب رازهای مدیریت وارن بافت: راهکارهای اثبات شده برای ثروت آفرینی و موفقیت در مدیریت و کسب و کار

شما می‌خواهید که از تجربیات خود بیاموزید اما زمانی هست که می‌توانید از تجربیات دیگران بیاموزید.

هرچه که در مسیر درست نباشد بالاخره در جایی متوقف می‌شود. قیمت سهامی که خیلی سریع بالا می‌رود در زمانی که واقعیت اقتصادی مربوط به آن شرکت مشخص شود سقوط خواهد کرد. اگر شرکتی به دلیل اجرا و عملیات ضعیف و نا کار آمد و در مقطعی با سیاست قیمت سهام خود را بالا می‌برد، بالاخره روزی قیمت سهامش سقوط خواهد کرد.

وارن همیشه گفته است که بهترین شم در سرمایه‌گذاری خوب حرص و طمع است در زمانی که دیگران ترسیده‌اند و ترس در زمانی که دیگران حرص و طمع دارند. فلسفه وارن تمرکز روی تجارت‌های با زیرساخت اقتصادی خوب بلندمدت با قیمت مناسب است و این راز سرمایه‌گذاری موفق اوست. او در زمانی که دیگران ترسیده‌اند جلو می‌رود و در زمانی که دیگران حرص و طمع دارند عقب‌نشینی می‌کند. شم درست به شما می‌گوید که کی و کجا ماشه را بکشید ــ در زمانی که مردم ترسیده‌اند و سهام‌ها افت کرده‌اند شما بخرید و در زمانی که دیگران حرص و طمع دارند و قیمت‌های سهام سر به فلک کشیده است عقب‌نشینی کنید.

من باید بتوانم اشتباهاتم را توضیح دهم و این بدین معناست که باید کارهایی را انجام دهم که کاملاً درک کنم. اگر نمی‌دانید که چه کار می‌کنید پس چرا آن را انجام می‌دهید؟ دیدگاه سرمایه‌گذاری ذاتی نیست بلکه ترکیبی از شم تجاری و عقل است. در زمانی که در حال سرمایه‌گذاری هستیم اگر جهالت نماییم پس باید آماده یک کابوس باشیم.

ریسک از جایی شروع می‌شود که نمی‌دانید چه کار می‌کنید.

زمانی می‌رسد که آنچه را که می‌خواستی شروع کنی. شغلی را که دوست داشتی. از خواب بیدار شوی. به‌نظر من آدمی که فقط به دنبال شغلی خوب برای سابقه کاری خود می‌گردد یک آدم دیوانه است. مثل این است که تمایلات جنسی را برای دوران کهولت خود ذخیره کنید.

سرمایه‌گذاران آماتور و تازه‌کار فکر می‌کنند برای برگشت پول از دست رفته باید روی همان سهامی که باخته‌اند دوباره سرمایه‌گذاری کنند. مثل کازینو به امید اینکه برنده باشند. اما در بازار سهام برعکس بازی‌های کازینو که شانسی است ریسک یک سهام با سهام دیگر کاملاً متفاوت است و همه آن‌ها بر پایه دو عامل اساسی باید در نظر گرفته شود: کیفیت شرکت و قیمتی که برای آن سهم به نسبت کیفیت شرکت پرداخت می‌کنید. هرچه کیفیت بالاتر باشد ریسک کمتر و هرچه قیمت در مقایسه با کیفیت پایین‌تر باشد باز ریسک کمتر است. بیشتر اوقات کیفیت بالا با قیمت بالا همراه است که معامله خوبی نخواهد بود اما گاهی کیفیت بالا را با قیمت پایین‌تر می‌توانید بگیرید. اینجاست که پول آسان به‌دست می‌آید. آنچه که مهم است فاصله گرفتن از شرکت‌های با کیفیت پایین با قیمت بالاست چرا که پول خود را باخته‌اید.

زمانی که حباب قیمت‌های پوشالی از بین می‌رود، موج جدیدی از سرمایه‌گذاران می‌آیند که درس‌هاس قدیمی زیادی را یاد گرفته‌اند. یک بحران احتکار زمانی اتفاق می‌افتد که عموم به سمت سهام با هیجان می‌روند. آن‌ها می‌بینند که قیمت‌ها هر روز در حال افزایش است و فکر می‌کنند باید سریع اقدام کنند و از این روند افزایش بهره‌مند شوند

مهم‌ترین چیز این است که اگر در چاله‌ای افتادید کندن را متوقف کنید. اگر خود را در شرایط سرمایه‌گذاری بدی می‌بینید بدترین چیز این است که بیشتر و بیشتر پول در آن بریزید. اگرچه بیرون آمدن سخت است اما باز بهتر است که صحنه را قبل از اینکه به صفر برسید ترک کنید.

ما باید سعی کنیم که ترسو باشیم زمانی که دیگران طمع دارند و طمع کنیم زمانی که دیگران می‌ترسند. به یاد داشته باشید زمانی که قیمت‌ها سربه فلک کشیده زمان خداحافظی با بازار بورس است و زمانی که قیمت‌ها افت کرده وقت تماس گرفتن با دلالان است. در یک بازار آشفته آدم‌ها طمع دارند و قیمت سهام بیشتر و بیشتر می‌شود که آدم‌های بیشتری را به خود جذب می‌کند. در این زمان وارن ترسو است و عقب‌نشینی می‌کند. در بازاری که سرمایه‌گذاران می‌ترسند و هیچ‌کس تمایل به خرید سهام ندارد و شروع به فروش می‌کند و توجهی به زیرساختار اقتصادی شرکت ندارند بهترین زمان خرید است و وارن در این زمان طمع دارد و هر تجارت جذاب و خوبی را که دوست دارد داشته باشد می‌خرد. در زمانی که دیگران می‌ترسند شما طمع داشته باشید و در زمانی که دیگران طمع دارند شما بترسید.

تجربه بهترین معلم است اما اگر از اشتباهات خود آن را یاد بگیرید بهای سنگین و گرانی باید پرداخت کنید. بهتر است از اشتباهات دیگران یاد بگیریم.

این قانون ساده‌ای است: اگر می‌خواهید پیشرفت کنید، در مواجهه نخست با افراد، رفتاری دوستانه داشته باشید. همان‌طور که وارن به این نکته دست یافته، این تنها روش نتیجه‌بخش است.

اگر بخواهیم تنها مهارت را نام ببریم که هر مدیر باید در آن حوزه به عالی‌ترین شکل ممکن عمل کند، باید به مهارت انگیزه دادن به دیگران برای موفق شدن اشاره کنیم. وارن مجموعه خاصی از مهارت‌های انگیزه بخش را ابداع کرده است که الهام‌بخش مدیران وی برای به موفقیت رساندن شرکت‌های او یکی پس از دیگری بوده‌اند و امروز، ارزش شرکت برکشایر هاتاوی را به ۱۵۰ میلیارد دلار رسانده‌اند.

یک سهم خودش نمی‌داند که شما مالک آن هستید. مردم اغلب به اشیا جان و روح می‌بخشند، حال حیوان آن‌ها باشد، ماشین آن‌ها یا سهام آن‌ها. زمانی که با یک سهم این اتفاق می‌افتد تفکر احساسی جای تفکر عقلانی را می‌گیرد و این اتفاق بدی است که در سرمایه‌گذاری می‌افتد. زمانی که وقت فروش است شما مردد هستید که آن را بفروشید زیرا آن را دوست دارید و زمانی که قیمت پایین می‌رود دلیلی ندارد که نسبت به سهام عصبی و بدخلق شوید. او نمی‌داند که شما مالک او هستید. او تجربه طرد شدن را ندارد و شما هم نباید با او این کار را بکنید.

تنوع سبد سهام یک توجیه در برابر نادانی و نداشتن دانش سرمایه‌گذاری است. برای کسانی که می‌دانند چه می‌کنند بی‌معناست. اگر نمی‌فهمید که دارید چه می‌کنید پس باید تنوعی از سرمایه‌گذاری را داشته باشید به امید آنکه تخم‌مرغ‌ها را در سبدهای مختلف گذاشته‌اید. اگر مشاور سرمایه‌گذاری شما به شما این ایده را می‌دهد پس با زبان بی‌زبانی به شما می‌گوید که خودش هم نمی‌داند چه می‌کند و چه می‌شود.

نظرات جمعی دیگران جایگزین خوبی برای تفکر خود فرد نیست. معمولاً اگر بر پایه نظر آراء عموم سرمایه‌گذاری کنید آرامش بیشتری دارید همه با این نظر موافق هستند. تنها مسئله نگران‌کننده این است که اگر همه این جمعیت با هم بخواهند سهام را بفروشند چه می‌شود دقیقا مثل مدرسه که همه با هم فارغ‌التحصیل می‌شوند. معمولاً پتانسیل رشد برای سهام‌هایی که تعداد زیادی سرمایه‌گذار آن را خریده‌اند وجود ندارد و این بدین معناست که شما ریسک زیادی را در مقایسه با برگشت سرمایه به جان خریده‌اید

«هنرمندان سطح پایین‌تر اقتباس می‌کنند، هنرمندان بزرگ می‌دزدند.» همین امر می‌تواند درخصوص مدیران شرکت‌ها نیز صدق کند. هرگاه ایده بزرگی می‌بینیم، باید آن را بدزدیم و بی‌درنگ به‌کار ببریم. این ایده‌های شگفت‌انگیز را از کجا پیدا کنیم؟ می‌توانیم با بررسی عرصه رقابت، ببینیم دیگران چه کاری را درست انجام می‌دهند و چه کاری را اشتباه انجام داده‌اند.

به‌جای اینکه به کسی دستور بدهید کاری را انجام ندهد، می‌توانید پیامدهای منفی آن را برای او بازگو کنید. به‌جای اینکه بگویید: «در دریاچه شنا نکن»، بگویید: «در دریاچه تمساح هست و آن‌ها دوست دارند بچه‌های کوچک را بخورند.» آنگاه کودک به این فکر می‌کند که تمساح او را می‌خورد، و ناچار می‌شود در دریاچه شنا نکند. به‌جای اینکه به کسی دستور دهید کاری را انجام دهد، نتایج مثبت انجام آن کار را برایش توصیف کنید. به‌جای اینکه بگویید: «می‌خواهم فروش محصولات افزایش یابد»، بگویید: «اگر فروش محصولات افزایش یابد، خوشحال خواهم شد و می‌توانم در کریسمس پاداش بیشتری بدهم.» بدین ترتیب کارکنان می‌فهمند که افزایش در فروش، مدیر آن‌ها را خشنود می‌کند و موجب می‌شود در کریسمس پاداش‌های بیشتری بگیرند.

«اگر تنها یک راز برای موفقیت وجود داشته باشد، توانایی درک دیدگاه فرد مقابل و دیدن از زاویه دید او و همچنین خودتان است.»

«برای ترغیب مردم به وجدان مردم آمریکا متوسل نشو. به بزرگی مردم آمریکا متوسل شو و مطمئن باش که نتیجه خواهی گرفت.