بریدههایی از کتاب گریزی از شکست نیست
نویسنده:جو موران
مترجم:علیرضا شفیعی نسب
ویراستار:علی کریمی
انتشارات:انتشارات ترجمان علوم انسانی
دستهبندی:
امتیاز:
۳.۸از ۱۱ رأی
۳٫۸
(۱۱)
چیزهای ارزشمند در این زندگی را نمیتوان نگه داشت، فقط میتوان تجربهشان کرد.
BLACK
مادر نسبتاً خوب نیازهای اساسی کودک به غذا و مِهر و امنیت را برآورده میکند، اما نمیتواند تمام نیازها را برآورده کند، چون وقتی این اتفاق بیفتد کودک خیال میکند دنیا خودبهخود و با جادو اداره میشود. مادر بیعیبونقص سرابی است که واقعیتِ جفاپیشه بیرحمانه جای آن را میگیرد، اما مادر نسبتاً خوب فرزندش را با نقصهای دنیا آشنا میسازد.
کاربر... :)
شخصیت ولادیمیر در نمایشنامۀ در انتظار گودو میگوید «ما قدیس نیستیم، اما سر قرارمان ماندهایم. چند نفر میتوانند چنین ادعایی کنند؟». استراگون جواب میدهد «میلیونها نفر». صِرف اینکه همواره حضور داشته باشیم بهقدر کافی دشوار است. هر زندگیْ یک حماسۀ پهلوانی است، حتی اگر (نه، ببخشید، بهخصوص اگر) به ناکامی بینجامد.
کاربر... :)
وقتی حس میکنیم دیگری کاملاً متوجهمان شده است، ما نیز رفتهرفته با جانودل به دیگران توجه میکنیم. سپس متوجه چیز دیگری میشویم، اینکه خود زندگی جشنی است که همه به آن دعوتاند. کافی است حضور یابیم؛ مهم نیست در آن ناکام بمانیم، چون گوهر زندگی و شور بهقدر کافی برای همه هست. زندگی جایزهای نیست که آن را زودتر از بقیه بقاپیم، بلکه هدیۀ دنیا به تمام ماست، موهبت طبیعت، رایگان همچون میوههای بادافکنده؛ فقط باید آمادۀ دریافتش باشیم.
کاربر... :)
شادترین لحظات زندگی من وقتهایی نبوده که کسی تعریف و تمجیدم کرده، بلکه وقتی بوده که کسی، ولو برای چند لحظه، مرا واقعاً در افکارش جا داده است. بهترین تعریفی که میتوانید از کسی کنید این نیست که چپوراست شکلکِ تشویق برایش بفرستید، کافی است به آنچه میگوید و میکند علاقهمند باشید.
کاربر... :)
هیچ زندگیای را نمیتوان با زندگیهای دیگر قیاس کرد. موفقیت فرد دیگر شما را ناکامتر نمیکند، چون زندگی او هرگز نمیتواند زندگی شما را ذیل خود بگنجاند یا خنثی کند.
f.r
«آدم بذرهایش را میپاشد. شاید موشها این بذرها را بخورند و شاید هم نخورند. در کالیفرنیا، بعضی بذرها تا دههها غیرفعال میمانند، چون فقط بعد از آتش میتوانند بشکفند. گاهی چشمانداز سوخته بیش از همه جوانه میزند».
f.r
کتاب فقط در صورتی میتواند موفق باشد که موفقیتْ فلسفۀ وجودیاش نباشد. هدف اصلیاش باید خود اثر باشد، یعنی باید نیازش به وجود بیشتر از نیاز نویسنده به جلبعلاقه باشد. کتاب فقط در صورتی موفق میشود که مثل هدیهای به دنیا باشد؛ هدیه را هم نمیتوان با قیدوشرط یا انتظار پاداش عطا کرد. اگر نویسندهای به این سرخوردگی اقرار کند که هدیهاش آنطورکه انتظار داشت با شوقوذوق دریافت نشده، کارش خلاف رسم ادب است، مثل اینکه کسی انتظار دوطرفهکردنِ عشقی یکطرفه را داشته باشد.
f.r
در نخستین روزهای شبکههای اجتماعی، ما «دوست» داشتیم، حالا «دنبالکننده» داریم. در اینترنت بهسمتی سوق داده میشویم که موفقیت خود را بزرگ بشماریم و رقابت تقلیدیِ دنبالکنندههایمان را برانگیزیم. دنیای مجازی درایت و نزاکت ما را در ایندست مسائل از بین برده است. هیچکس گفتوگویی در دنیای واقعی را با «ببین طرف دربارۀ من چه چیزهای خفنی گفته!» شروع نمیکند، اما در فضای مجازی افراد همیشه تعریف و تمجید دیگران را به اشتراک میگذارند و البته خودشان هم از خودشان تعریف میکنند.
f.r
موفقیت همیشه چیزی بیگانه و جدا از من به نظر میرسد، انگار هرگز نمیتوانم تصاحبش کنم و بنابراین بهراحتی آن را به شانس یا اشتباه محاسباتی نسبت میدهم. انگار موفقیتهایم همچون پوست برنزۀ مصنوعیاند، درخششی جذاب که مال خودم نبوده و به آن رسیدهام، درحالیکه موفقیت واقعی چهرهای پریدهرنگ است که پس از فرایند دردناکِ کندهشدن پوست رخ میدهد. موفقیت انحراف از هنجار است و ناکامیْ خودِ هنجار اساسی. موفقیت غریبهای خوشایند است و ناکامی آشنایی ناخوشایند، شیطانی که همچون سایهام همیشه همراهم است. وقتی ناکامی دست میدهد، با خود فکر میکنم: باز هم تو.
f.r
بعضی از انواع خوشبینی از بدبینی هم ظالمانهترند، چون از ما میخواهند شکممان را برای آیندهای صابون بزنیم که در بهترین حالت بعید است و در بدترین حالت خیالِ خام. اما تسلیبخشی همهچیز را، آنطورکه هست، فرامیخواند و ما را مجاز میدارد تا احساس ناکامی کنیم، بیآنکه با وعدههای پوچِ مثبتاندیشی بمبارانمان کند.
کاربر... :)
ناکامی احساس است، نه ارزشگذاری. هرگز، هرگز نباید آن را رقابت دانست.
کاربر... :)
بزرگسالِ واقعی فردی واقعبین و افسردهخوست که میپذیرد زندگیْ نامنصفانه و غامض است و نقشههایمان را غالباً نقشبرآب میکند. بزرگترین چالشهای زندگی را نمیتوان حل کرد، فقط میتوان بزرگ شد و پشتسرشان گذاشت.
امیرو
جایزهدادن به چند نفر از کارکنانْ ارزانتر و بیدردسرتر از این است که بخواهید وقت و زمانتان را با رهبری، انگیزهبخشی و اهمیتدادن به تکتکشان هدر دهید. کارکنان هم بهتر است، بهجای گلایه از قراردادهای بیثبات و تبعیضهای جنسیتی در حقوق و مزایا، بر سر جایزه رقابت کنند. اگر من روزی دیکتاتور شوم، قطعاً کلی مدال و نشان افتخار به زیردستانم میدهم تا برای بهدستآوردنشان سرگرم رقابت شوند و یکوقت به فکر سرنگونکردنم نیفتند.
امیرو
همینکه فرزندانمان به مدرسه میروند، نویدشان میدهیم که اگر نمرات خوب بگیرند، به آنها پول خواهیم داد. این کار اشتباه است، چون خود زندگی پاداشهای عادلانه نمیدهد. ایبسا کارهای خوب که هیچ پاداشی به دنبال ندارند؛ ایبسا کارهای بد که پاداشی کلان به ارمغان میآورند.
امیرو
«فقر ننگ نیست و این تنها چیز خوبی است که میتوان دربارۀ آن گفت»
امیرو
داستانی که دربارۀ بیخانمانیها در ذهنمان میسازیم معمولاً در ناکامی آنها خلاصه میشود؛ تصورمان این است که فرد کارتنخواب حتماً کاری احمقانه کرده که او را به خاک سیاه نشانده است (مثلاً مصرف الکل و موادمخدر یا دعوای خانوادگی)؛ برای همین است که حالا به این حالوروز افتاده است. اینکه کسی را ناکام بنامیم خیلی راحتتر از آن است که بخواهیم دودوتاچهارتا کنیم و پیوند این افراد با خودمان را بفهمیم. این فکرِ مخرب رفتهرفته بر ما چیره میشود و به این باور میرسیم که ناکامیشان به خطاها و نقاط ضعف فردی برمیگردد و اگر کسی بیچاره و بدبخت شده، حتماً خودش در دوران آرامشِ دریا کشتیاش را به فنا داده است.
امید
سرنوشت به ما میآموزد که هیچچیز شخصی نیست و درنهایت همهمان قربانیاش میشویم.
کاربر ۷۵۰۷۶۶۶
شکست همیشه نسبت به پیروزی چیزهای بیشتری را افشا میکند، آنهم بهشکلی بیرحمانه.
نارگیل
وقتی به هدفی برسیم و رقیب را از میدان به در کنیم، جایزه آن درخشندگی سابق خود را از دست میدهد.
نارگیل
حجم
۲۵۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
حجم
۲۵۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
قیمت:
۵۹,۰۰۰
تومان