درنتیجه، اگر «خانم» در مهمانخانه حضور داشت، پرنس داگریژانتمعرفیاش میکرد. چون ترجیح میداد که خانم وردورن
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
راستش را بخواهید آقای سوان چشم دیدن زنک را ندارد و خوشش نمیآید که من با او رفت وآمد مرتب داشته باشم. من هم، به همسرش را همراهی میکرد، امّا هنگامی که او به دیدن اودت میآمد از او دوری میجست. درنتیجه، اگر «خانم» در مهمانخانه حضور داش
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
فقط به اودتاجازه داده بود که سالی دوبار خانم
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
سوان هنگام ازدواج با اودتاز او خواسته بود که دیگر با گروه
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
بدهم؟» اودتبا خرسندی میگفت: «البته، خیلی خوشوقت میشوم» بیآنکه آرامشش را از دست
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
از کتاب خواندن اودت در چند لحظه پیش، و در نتیجه شاید از فکر او در لحظه حاضر، خبر میرفتی از این که تنها نبود، یا هنگامی که با او پا به خانه میگذاشتی از این
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
به اراده خودم است) هربار که از پیش میدانستم ژیلبرت در خانه نیست، و باید با میرفتم (که برای من دوباره همانی شد که در گذشتهها بود، هنگامی که نمیآمد، برای گردش به خیابان
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
مطمئن باشید خلاف عرض نمیکنم. اگر جنابعای میخواهید
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
در زبانی که میشناسیم، شفافی ایدهها را جانشین کدِری آواها میکنیم. امّا زبانی که نمیشناسیم دژ بستهای است که در آن دلدار ما میتواند به ما خیانت کند، بیآنکه ما، بیرونمانده و درمانده و آشفته از ناتوانی، بتوانیم چیزی ببینیم و چارهای بسازیم. بدینگونه، آن گفتگوی به انگلیسی، که تا همان یک ماه پیشتر فقط میتوانست لبخندی به لبم بیاورد، و چند نام فرانسهای که از لابهلایش میشنیدم هرچه بیشتر بر نگرانیام میافزود و به آن جهت میداد، در آن حالت که در دو قدمیام و میان دو آدم بیحرکت جریان داشت به اندازه یک آدمربایی برایم سهمگین بود و مرا تنها و بیکس بهجا میگذاشت.
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
ــ آن خانهها سزاوار بودند که در کنار این چیزهای نیکویی جایشان دهم که از آنها تازهتر امّا به همان گونه سودمندند: کتابهای مصور تاریخ
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹