بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب در جستجوی زمان از دست رفته (جلد دوم) | صفحه ۶ | طاقچه
کتاب در جستجوی زمان از دست رفته (جلد دوم) اثر مارسل پروست

بریده‌هایی از کتاب در جستجوی زمان از دست رفته (جلد دوم)

نویسنده:مارسل پروست
انتشارات:نشر مرکز
امتیاز:
۴.۰از ۲۱ رأی
۴٫۰
(۲۱)
به خانه برگشتم. اول ژانویه پیرمردانی را سپری کرده بودم که تفاوت این روزشان با جوانان نه از آن است که دیگر عیدی نمی‌گیرند، بل از این که دیگر سال نو را باور ندارند. (۵۰) من، عیدی‌ها گرفته بودم، امّ
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
من هم، برای خودم، عکسی از لابرما خریدم. بیشمار ستایش‌هایی که این هنرمند برمی‌انگیخت به تنها چهره‌ای که برای پاسخ‌دادن به آنها داشت حالت اندکی فقیرانه می‌داد، چهره‌ای همیشه یکسان و بی‌دوام چون جامه کسانی که جز آن رخت دیگری ندارند، که هرگز نمی‌توانست در آن چیزی به نمایش بگذارد جز چین کوچک بالای لب، افراشتگی ابروان، و دو سه ویژگی بدنی همواره یکسانی که، در نهایت، سرنوشتشان به سوختگی یا ضربه‌ای بسته بود. وانگهی، آن چهره به‌خودی‌خود نمی‌توانست به چشم من زیبا بیاید، امّا به خاطر همه بوسه‌هایی که به خود دیده بود، و هنوز پنداری با لبخند ساده‌دلانه ساختگی و نگاه دلبرانه مهربانش از آن‌سوی کاغذ عکس آنها را می‌جست، این فکر و درنتیجه این میل را در من می‌انگیخت که او را ببوسم.
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
ازقضا من هم پیش از او به آشپزخانه رفته بودم. چون از فرانسواز که صلحجو امّا بیرحم بود، قول گرفته بودم خرگوشی را که باید سرمی‌برید خیلی زجر ندهد، و از مردنش خبری نداشتم. فرانسواز اطمینان داد که این کار به بهترین صورت و به سرعت انجام شده بود: «به عمرم همچو حیوانی ندیده بودم: مُرد بدون این که یک کلمه از دهنش بیرون بیاید. انگاری لال بود.» منی که چندان آشنایی با زبان دام نداشتم گفتم که شاید خرگوش، مثل مرغ، سر و صدا نمی‌کند؟ «کجایش را دیده‌اید، صدایش حتی از مرغ هم بلندتر است.»
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
در تئوری می‌دانیم که زمین می‌چرخد، امّا در عمل این را نمی‌بینیم و آسوده زندگی‌مان را می‌کنیم، چون زمینی که رویش گام می‌زنیم نمی‌جنبد. زمانِ زندگی نیز چنین است. و برای نشان دادن گریزش قصه‌نویسان ناگزیر به چرخش عقربه‌ها شتابی دیوانه‌وار می‌دهند، ده بیست، سی سال را در دو دقیقه به خواننده می‌نمایانند، در بالای صفحه‌ای عاشقی را سرشار از امید می‌بینیم، در پایین صفحه بعد او را هشتادساله مردی می‌یابیم که در ساعت هواخوری هرروزه به دشواری در حیاط نوانخانه گام برمی‌دارد، به زحمت به گفته‌های دیگران پاسخی می‌دهد چون گذشته را به یاد نمی‌آورد.
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
موجودی آن‌چنان افسانه‌ای نبود که به نظر منی می‌رسید که اگر می‌توانستم روی سنگی می‌نوشتم که آقای دونورپوامی‌زدم؛ شک نداشتم که چنین پیامی، حتی با چنین خشونتی فرستاده، بسیار بیش از آن که خانم خانه را از من برنجاند بر آبرویم در نظر او انجام نداد بیهوده بود،
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
به‌راستی، برای هرکدام از ما سنجش این که گفته‌ها و حرکتهایمان دقیقآ تا چه اندازه به چشم دیگران می‌آید دشوار است. هراسان از این که مبادا درباره اهمیت خود اغراق کنیم، به گستره‌ای که خاطرات دیگران باید در طول زندگی‌شان در بر بگیرد ابعادی عظیم می‌دهیم و می‌پنداریم که بخشهای جزئی گفته‌ها و کرده‌های ما به دشواری در شعور مخاطبانمان رخنه می‌کند، تا چه رسد به آن که در یادشان بماند. برپایه این گونه گمانی است که بزهکاران کلمه دیگری را به جای آنی که به زبان آورده‌اند می‌گذارند و می‌پندارند که این دگرگونی را نمی‌توان با هیچ روایت دیگری مقابله کرد. امّا بسیار ممکن است که، حتی در آنجا که زندگی هزاران‌ساله بشریت مطرح است، فلسفه پاورقی‌نویسی که همه‌چیز را فراموش‌شدنی می‌داند کم‌تر از فلسفه مخالفش که چیزها را ماندنی می‌انگارد حقیقت داشته باشد.
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
این «غیبت» او ابعاد نامنتظر حواس‌پرتی و حضور ذهن، فراموشی و یاد را که ذهن بشر را می‌سازد برایم روشن کرد؛
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
آقای دونورپوا گفت: «بله، برگوت هم بود» و با این گفته سرش را مؤدبانه به سوی من خم کرد، انگار که چون می‌خواست با پدرم مهربان باشد، به همه آنچه به او مربوط می‌شد و حتی پرسش‌های پسری به سنّ من که عادت نداشت از نزدیکان خودش آن همه ادب ببیند، به‌راستی اهمیت می‌داد.
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
مگر ازدواجش با اودت در زندگی ـهمانند پیش‌بینی آنچه باید پس از مرگش رخ می‌دادــ خود خوشی پس از مُردن نبود؟ اودتی که او شیدایش بود ـهرچند که در آغاز از او خوشش نیامدــ و زمانی او را به زنی گرفت که دیگر دوستش نمی‌داشت، و در درون سوان هم مرده بود آنی که با آن همه شور و سرگشتگی آرزو داشت همه عمر با اودت زندگی کند؟
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
کار اتفاق، که کمابیش همه چیزهای شدنی و درنتیجه آنهایی را هم که از همه کم احتمال‌تر می‌دانستیم عملی می‌کند، گاهی کار کندی است، و کندی‌اش را آرزوی ماــ که در کوشش برای شتاب‌دادن به آن راهش را می‌بنددــ و حتی خود وجود ما، باز هم بیشتر می‌کند، و تنها زمانی انجام می‌یابد که دیگر آرزو را، و گاهی زندگی را، ترک گفته باشیم.
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹

حجم

۶۸۵٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۷۰۴ صفحه

حجم

۶۸۵٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۷۰۴ صفحه

قیمت:
۱۱۴,۰۰۰
تومان