بریدههایی از کتاب آری به زندگی در کشاکش ناملایمات
۳٫۲
(۵۶)
مرگ درست مثل رنج انسان، بخشی از معنای زندگی است. نه مرگ و نه رنج هیچیک معنای وجودی انسان را به یغما نمیبرد بلکه در وهله اول آن را معنادار میکند. بنابراین دقیقاً منحصربهفرد بودن وجود ما در جهان، جبرانناپذیری عمر ما، برگشتناپذیری همه کارهایی که انجام میدهیم - یا ناتمام باقی میگذاریم- به وجود ما منزلت میبخشد.
lrigrats
واقعیت، تنها واقعیت موجود این است که ما میرا هستیم؛ زندگیهایمان محدود است، زمان و امکاناتمان نیز همینطور. این واقعیت همان چیزی است که به انجام کاری، به اینکه امکانی بهکاربرده شود و به واقعیت بدل شود، تحقق بخشیدن به آن کار و استفاده از زمان و پر کردن ظرف آن معنا میبخشد. مرگ انگیزه نیرومندی برای به سرانجام رساندن کارهاست؛ بنابراین مرگ دورنمایی را ترسیم میکند که در نتیجه آن فعل بودن ما به مسئولیتپذیری تبدیل میشود.
lrigrats
بنابراین نحوه کنار آمدنمان با مشکلات بهدرستی نشان میدهد ما کیستیم و این امر ما را قادر میسازد تا زیستنی معنادار را تجربه کنیم. نباید روحیه ورزشی، آن روحیه منحصربهفرد انسانی را فراموش کنیم! ورزشکاران چه میکنند جز اینکه برای خود چالشهایی خلق کرده تا بتوانند بهواسطه غلبه بر آن قویتر شوند؟
lrigrats
افرادی که بهجای هنر، تجربه طبیعت را دارند نیز ممکن است پاسخ مشابهی بدهند؛ و همینطور کسانی که حسی را هنگام روبهرو شدن با انسانی دیگر تجربه میکنند. آیا احساسی که هنگام حضور شخص خاصی بر ما چیره میشود برایمان آشنا نیست. این احساس تقریباً اینطور تفسیر میشود که وجود این فرد بهتنهایی این جهان و زندگی در آن را معنادار میکند.
lrigrats
شاید بهتر باشد بهجای اینکه با چند عبارت کلیشهای توضیح دهم که چگونه و چرا تجربه کردن زیبایی میتواند زندگی را از معنا غنی سازد، به آزمایش ذهنی زیر بسنده کنم: تصور کنید در سالن کنسرتی نشستهاید و در حال گوش دادن به سمفونی مورد علاقهتان هستید؛ نوای قطعات محبوب در گوشهایتان طنینانداز میشود و شما آنچنان تحتتاثیر موسیقی قرارگرفتهاید که لرزه به اندامتان افتاده؛ حال تصور کنید کسی این امکان را داشته باشد (هرچند ازلحاظ روانی چنین اتفاقی بسیار دور از ذهن است) تا در این لحظه از شما بپرسد آیا زندگیتان معنا دارد. شک ندارم شما نیز با من همعقیده خواهید بود اگر بگویم در این حالت فقط یک جواب خواهید داشت و آن چیزی شبیه به این است: «ارزشش را داشت اگر تنها برای همین یک لحظه زندگی میکردم!»
lrigrats
تنها از طریق اعمالمان نیست که میتوانیم به زندگی معنی ببخشیم- تا وقتی بتوانیم متعهدانه به پرسشهای مشخص زندگی پاسخ دهیم راههای دیگری هم وجود دارد – نهتنها بهعنوان عاملانی فعال بلکه بهعنوان انسانهایی عاشق از طریق وقف عشقمان به زیبایی، شکوه و خوبی نیز میتوانیم نیازهای وجودی را برآورده سازیم.
lrigrats
مسئله این است آن شخص با توجه به جایگاهی که در آن قرار دارد، چگونه جای خالی خود را پر میکند و به ایفای نقش میپردازد. تحقق یافتن زندگی یک فرد به بزرگی اقداماتی که وی انجام میدهد بستگی ندارد؛ بلکه فقط به پُر شدن حلقه او بستگی دارد.
lrigrats
قطعاً در زندگی شادمانی و سرور نیز وجود دارد؛ اما نمیتوان آن را تعقیب کرد، نمیتوان وجود سرور را «اراده» کرد، بلکه باید بهطور خودبهخودی به وجود آید و درواقع بهطور خودبهخودی هم انگیخته میشود؛ درست مثل پیامدی که در نتیجه چیزی حاصل میشود: خوشبختی نباید و نمیتواند، بههیچوجه و هرگز هدف باشد، بلکه تنها میتواند نتیجه باشد؛
lrigrats
این عدم آگاهیِ مردم از سوی مجرمان نوعی تأیید ضمنی تلقی میشود. درصورتیکه اشتاوب مشاهده کرده بود اگر بهجای صرفِ ناظر بودن، اعتراضی در برابر آن بیرحمیها صورت میگرفت ارتکاب چنین ظلمهایی از سوی تبهکاران دشوارتر مینمود.
از دید فرانکل آن «ندانستن عامدانه» در مورد اردوگاههای مرگ نازی که طی آن امپراتوری کوتاهمدت در همهجا پراکنده شده بود و او در وینِ پس از جنگ با آن مواجه بود، به بیتوجهی شهروندان وینی نسبت به سرنوشت همسایگان خود مربوط میَشد؛ همسایگانی که زندانی شده و یا به کام مرگ کشیده شده بودند.
lrigrats
اتریشیهایی که فرانکل در میان آنها زندگی میکرد با اظهار بیاطلاعی از فضای رعبآور و وحشتزای اردوگاههایی که او بهزحمت از آنجا جان سالم به در برده بود، حیرت او را برمیانگیختند. ازنظر فرانکل این عذر و بهانه به نظر ناموجه میآمد. درواقع آنها خود انتخاب کرده بودند که دراینباره چیزی ندانند.
یکی دیگر از بازماندگان نازیها، روانشناسی اجتماعی به نام اروین اشتاوب بود. او بهواسطه رائول والنبرگ از مرگ قطعی نجات یافته بود. رائول والنبرگ دیپلماتی بود که بهمنظور نجات جان هزاران مجارستانیِ درمانده از دست نازیها برایشان گذرنامه سوئدی تهیه میکرد. اشتاوب بیرحمی و نفرت را مورد مطالعه قرار داده و دریافته بود یکی از ریشههای رویگردانی از چنین شرارتهایی، انتخاب ندیدن و ندانستن از سوی شاهدان است.
lrigrats
به تعبیر فرانکل سه روش اصلی برای تحقق معنا در زندگی افراد وجود دارد. نخست عملی همچون خلق یک اثر، خواه اثر هنری یا کاری عاشقانه؛ چیزی که پس از ما نیز باقی مانده و تأثیر آن دوام داشته باشد. دوم آنکه معنا میتواند در قدردانی و تحسین طبیعت، آثار هنری و یا بهطور ساده در عشق ورزیدن به مردم تجلی یابد. فرانکل به این جمله کییرکگارد استناد میکند که درِ خوشبختی همیشه رو به بیرون باز میشود. سومین راه تحقق معنا در زندگی در این نهفته است که فرد در رویارویی با محدودیتهای ناگزیر امکانات زندگیاش ازجمله مواجهه با مرگ خود و تحمل سرنوشت هولناکی همچون اردوگاههای کار اجباری، چگونه خود را سازگار میکند و از خود چه واکنشی نشان میدهد. بهطور خلاصه زندگی ما از کنشهای ما، عشق ورزیدن و رنج کشیدن معنا مییابد.
lrigrats
اگرچه نمیتوانیم سرنوشت خود را تغییر دهیم، دستکم میتوانیم آن را پذیرفته، با آن سازگار شویم و در صورت امکان در کشاکش ناملایمات، از درون رشد یابیم. این رویکرد بخشی از مکتبی بود که بهعنوان «درمان وجودی» شهرت دارد.
lrigrats
فرانکل بر این باور بود بهجای اینکه صرفاً در جستوجوی شادی و خوشبختی باشیم، میتوانیم به دنبال معنایی باشیم که زندگی پیشِ رویمان قرار میدهد.
شادی
lrigrats
به موازات آن جنایت، سیاست نابودی تعداد زیادی از افراد دارای معلولیت ذهنی نیز اعمال میشد. طبق برخی از آمارها تعداد این قربانیان تا چند صد هزار نفر گزارش شده است. این رویکرد به طرز عجیبوغریبی از جنبش «بهسازی نژادی» در آمریکا نشئت گرفته بود، شکلی از داروینیسم اجتماعی که جامعه را اغلب از طریق عقیمسازیِ اجباری مستحق خلاصی از دست افرادی میدانست که نامناسب تلقی میشدند. گرچه این استدلال وحشتناک بود اما ازنظر نازیها منطقی بود و درنهایت انجام شد.
lrigrats
میتوانم چندین مورد از دروغهایی را بهخاطر آورم که طی دهههای متوالی فاش شدند. یکی از آنها دروغ درباره کشیدن سیگار بود. دولت ایالاتمتحده توجه نیروهای خارجی متفقین در اروپا و آسیا را بهسوی سیگار جلب کرد- بنابراین نسلی را به این عادت علاقهمند کرد و درنهایت باعث کوتاه شدن عمر آنها شد. وقتی جوان بودم، کشیدن سیگار رفتار جذابی به نظر میرسید
lrigrats
در طول قرنها، درست مانند امروز، دفترچه راهنمای حاوی اطلاعات نادرست و گمراهکننده مشابهی توسط حاکمان مستبد در سراسر جهان مورداستفاده قرارگرفته است. نشانههای آن مشخص است: خاموش کردن صدای رسانههای مخالف، سرکوب مخالفان و زندانی کردن روزنامهنگارانی که جرئت میکنند چیزی بهجز خطمشی حزب حاکم گزارش کنند.
lrigrats
وجود خود من، تجلی تمرّد پدر و مادرم از وضعیت تیرهوتاری بود که شاهد آن بودند. تولد من همچون پاسخی در راستای تأیید زندگی در برابر آنهمه وحشت بود.
lrigrats
فرانکل از ما میپرسد اگر زندانیان بوخنوالد که تا سر حد مرگ کار میکردند، شکنجه میشدند و گرسنگی میکشیدند باوجود رنج بیپایانشان میتوانستند کورسویِ امیدی در این اشعار پیدا کنند، آیا ما که بهمراتب زندگی سهلتری داریم، نباید قادر باشیم بهرغم هر آنچه زندگی پیش رویمان میگذارد به آن «آری» بگوییم؟
lrigrats
هر آنچه در آینده پیش آید:
ما همچنان میخواهیم به زندگی «آری» بگوییم،
زیرا روزی فرا خواهد رسید-
که آن روز ما آزادیم!
lrigrats
زندگی موهبتی بود که دستگاه نازی موفق نشد از ایشان بگیرد».
lrigrats
حجم
۲۳۴٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۷۶ صفحه
حجم
۲۳۴٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۷۶ صفحه
قیمت:
۲۷,۰۰۰
۱۳,۵۰۰۵۰%
تومان