بریدههایی از کتاب اعترافات گرگ تنها
۲٫۴
(۷)
جامعهای که براساس اصول اخلاقیاش نوعی دایرهٔ کارهای مجاز رسم میکند هدفش بیشتر این است که افراد از آن دایره خیلی فاصله نگیرند نه اینکه اگر پنجهٔ پایشان را کمی از آن بیرون گذاشتند پایشان را از بیخِ ران قطع کند. در جامعهای که اختیار و ادارهاش به دست خشکهمقدسهای بنیادگراست و آنان در کارِ سختگیری اخلاقی به اندازهای افراط میکنند که دایرهٔ کارهای مجاز از سوراخِ سوزن هم تنگتر میشود یقین داشته باشید که مردم، خاصه جوانان که لطمهپذیرترند، افسرده میشوند و ریاکار بار میآیند و سرانجام نیز عصیان میکنند و اصول اخلاقی را پاک زیرِ پا میگذارند؛ حتی اصول اخلاقیِ عالی را که در مجاورتِ اصول اخلاقیِ ریایی کموبیش میگندد (دریغا و دردا که جامعهٔ ما اکنون در شُرفِ ــ یا در حالِ ــ چنین عصیانی است). به بیان دیگر، ذرهای گناه اصلاً بد نیست و بیفایده نیست. دستکمش این است که نمیگذارد آدم به گناه کبیرهٔ تکبر و خودپسندی دچار شود.
shahram naseri
بازی هر کس نمایشگر صادق روحیهٔ اوست. آدمِ سختکوش و پایبند به اصول اخلاقی، سختکوشی و پایبندیاش به اصول اخلاقی را نمایش میدهد؛ آدمِ مردِ رندِ مفتبَر تا بتواند به تقلب متوسل میشود؛ و آدم خودنما به جای آنکه در خدمت تیم باشد میکوشد جلوهگری کند.
shahram naseri
من هم نمیتوانم نگویم که اُنس به طبیعت چه بهرهای نصیب انسان میکند ــ بهرهای که ما ایرانیان کموبیش از آن محرومایم زیرا با طبیعت خیلی اُنس نداشتهایم. امروز که هیچ، حتی در زمانهایی که طبیعت را اینهمه تصرف و تخریب و آلوده نکرده بودیم و در شهرهای آجری و سنگی و سیمانیِ زشت از آن دور نیفتاده بودیم خیلی با آن تماس بیواسطه و رابطهٔ عاطفی نداشتیم.
shahram naseri
نظام سیاسیای که تمام راههای مخالفتِ مسالمتآمیز با خود را مسدود میکند و به مصلحانِ درون نظام اجازهٔ اصلاحاتِ دائم نمیدهد برای مبارزانی که طاقتشان طاق شده (و لابد روزی میرسد که طاقتِ تمام مردم طاق میشود) چارهای باقی نمیگذارد جز توسل به مبارزهٔ قهرآمیز و انقلاب.
shahram naseri
(یکی از تجربههای من در زندگیام این است که تو اگر اهل چُسناله نباشی درد و غم و فقرت که نادیده میماند هیچ، همه میپندارند در نازونعمت زندگی میکنی. مردم ما نمیدانم به چه علتهای روانشناختی و جامعهشناختیای بیشازاندازهٔ معقول از روزگار گله میکنند. شاید در این کار نوعی مصونیت میجویند، از جمله مصونیت از چشمزخم حسودان)؛
shahram naseri
ایدئولوژیهای بهشتساز و انسان طراز نوینساز (از هر نوعش، الحادی و دینی) علیرغم نیتهای خیرخواهانهٔ مبدعان و حاملان آنها، چهقدر خطرناکاند و ممکن است چه مصیبتهای عظیمی به بار بیاورند؛ و نیز این درس بزرگ را که آنکه عظیم است و کریم است و عزیز است همانا انسانِ کوچک معمولی با همان عیب و هنرهای کوچکش است که تصویر کلیاش (نه فرد فردش) شاهکار بیبدیل آفرینش است، شاهکاری که نه حق است نقطهای بر آن بیفزایند و نه حق است نقطهای از آن بکاهند.
shahram naseri
کمونیستها انسانها و جامعههای انسانی را به دو قطب متضادِ کمونیستی و سرمایهداری تقسیم میکردند. قطب کمونیستی سازندهٔ بهشتِ کمونیستی بود و قطب سرمایهداری از بیخوبن فاسد و منحط بود. به همین سبب چارهای نبود جز آنکه اساساً ویران گردد و روی ویرانهٔ آن بهشتِ کمونیستی ساخته بشود. قطب سرمایهداری مطلقاً اصلاحناپذیر فرض میشد چون چیزی را که از بیخوبن فاسد و منحط است چگونه میتوان اصلاح کرد؟ آن را باید از طریق انقلاب یکسره ویران کرد نه اینکه به فکر اصلاحش بود. اصلاً اندیشهٔ اصلاحات در جهانبینی کمونیستی اندیشهای ضدانقلابی به حساب میآمد؛ و اندیشهٔ انقلاب، اندیشهٔ ویران کردنِ جهانِ منحطِ کهنه و در حال مرگ، اندیشهٔ برپا کردن جشنِ خون، تقدیس میشد.
shahram naseri
عیب عمدهٔ جهانبینی کمونیستی، حتی در همان مرتبهٔ ظاهریاش که سرشار از امید و خوشبینی مینمود، این بود که عمدتاً ناظر بود به جهانِ هنوز نیامده و جهانِ موجود را نماد انحطاط و ظلموفساد و شر و باطل میدانست؛ و عیب انسانشناسی کمونیستی این بود که عمدتاً ناظر بود به انسانهایی که در جامعههای کمونیستی آینده ساخته میشوند و انسانِ معمولیِ موجود را شریر و حقیر میشمرد
shahram naseri
ما ملتی هستیم بسیار احساساتی، همهمان، از دم. با یک مویز گرمیمان میکند و با یک غوره سردیمان میکند. با یک تلنگر از قطب عشق پرتاب میشویم به قطب نفرت، و آنگاه شاید هرگز نتوانیم به قطب عشق بازگردیم مگر آنکه معجزهای زمینی صورت بگیرد.
shahram naseri
در جامعهٔ ما معمولاً کسی رشتهٔ پیوندش را با حزب و آرمانش قطع نمیکند مگر آنکه راهش به جای بسیار معروفی در دهکدهٔ اوین یا جاهای دیگری نظیر آن افتاده باشد و در آنجاها با شیوههای بسیار کارآمدی به او حالی کرده باشند که یک من ماست چهقدر کره دارد و عقلش را سرجایش آورده باشند،
shahram naseri
افسرِ کلاهخودبهسر، که غبغبِ برجستهای داشت و شکمِ بیشازاندازه گُندهای، من و منصور را به افسر نگهبان نشان داد و گفت: «این دو نفر تودهایاند و مشغول توطئه بودند که من دستگیرشان کردم.» و لاف زد که «من تودهایها را از یکفرسخی میشناسم ــ اولاً از پیرهنشان که سفید است، ثانیاً از سیبیلشان، که عین سیبیل استالین است، و ثالثاً از این کارشان که مثل مورچهها به طرفِ هم میآیند و همین که به هم میرسند دهنشان را میبرند بیخ گوشِ هم، تندی چیزی به هم میگویند و بعد این راه خودش را میگیرد میرود، آن راه خودش را میگیرد میرود.»
shahram naseri
چنین مینماید که نزدِ بیشتر آن ایرانیانی که مرکزنشین یا حاشیهنشینِ میدان سیاستاند مبارزهٔ سیاسی یعنی تهاجم بیامان به حریف به قصد کوبیدن و بیحیثیت کردنِ او و پشیمان ساختنش از دخالت در امور سیاسی.
shahram naseri
حقیقت این است که انسان از روی غریزه به سوی چیزهایی کشانده میشود که لذتبخش باشند و کتابخوانی به شرطی در جامعهای رایج میشود که منبع لذت نیز باشد.
shahram naseri
حجم
۵۰۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۵۴۸ صفحه
حجم
۵۰۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۵۴۸ صفحه
قیمت:
۱۲۳,۰۰۰
۶۱,۵۰۰۵۰%
تومانصفحه قبل
۱
صفحه بعد