نبودِ فهمِ درست زاییدهٔ چیزی نیست جز فقدان رفتار نیک.
خشایار
در نومیدی است که آتشیترین لذتها شکل میگیرند،
خشایار
آه، آقایان گرامی، چگونه ارادهٔ آدمی میتواند از آنِ او باشد وقتی جدول و حساب ریاضی در کار است و حساب دو دوتا چهارتا حاکم؟ دو دوتا حتی بدون ارادهٔ من هم میشود چهارتا. گویی ارادهٔ آدمی همین بوده است.
خشایار
شاید انسان فقط عاشق حالِ خوب نباشد. شاید به رنج بردن هم به همین اندازه عشق بورزد. شاید رنج بردن به همان اندازهٔ حالِ خوب برایش سود داشته باشد. چرا که انسان گاهی به رنج کشیدن بیاندازه عشق میورزد، تا سرحد شوریدگی، و این خود حقیقتی است.
خشایار
و این فرزانگان از کجا آوردهاند این حرف را که بشر محتاج خواستنی طبیعی و پرهیزگارانه است؟ چه چیز باعث شد چنین تصور کنند که احتیاج بشر بنا بر ضرورت خواستنی منطقی و سودمند است؟ بشر تنها به خواستنی مستقل احتیاج دارد، قیمت این استقلال هر چه میخواهد باشد و مقصدش هر کجا. خب، و این خواستن، فقط شیطان میداند…
خشایار
… این پایان یادِ تو روی زمین است؛ بر گورِ دیگران، فرزندان، پدرها، همسرها، گاهی گذری میکنند اما برای تو نه اشکی، نه آهی، نه دعایی و هیچکسی، هیچکس در تمام دنیا هرگز سراغت نخواهد آمد؛ نامت از صفحهٔ زمین پاک میشود، گویی که هرگز وجود نداشتهای، انگار هیچوقت به دنیا نیامدهای!
خشایار