بریدههایی از کتاب گوهر شب چراغ
۴٫۷
(۷۹)
مادرم دارد درد میکشد و من به فکر درسم. درس میخوانم که آدم شوم، دلم نرم شود، تربیت شوم، تسلیم خدا باشم، دست افتاده و گرفتار را بگیرم، نه اینکه درس بخوانم برای درس. درس میخوانم که توحیدم کامل شود، نه اینکه درس برایم بشود هدف و بت.»
قطره دریاست اگر با دریاست
«تنها سرمایهٔ ما، عمر کوتاهمان است. باید از لحظهلحظهاش برای تقرب به خدا و اندوختن ثواب استفاده کنیم. دنیا جای تلاش است. آخرت را گذاشتهاند برای استراحت.»
sss
امام رضا (ع) همهجا هست. از دور هم میشود محضر آقا سلام داد. آقا زائر زیاد دارد، نوکر کم دارد. من میروم نوکری حضرت را بکنم.
sss
هرکس با خدا معامله کند، بیشتر از آنچه فکر کند، گیرش میآید.
h.114
تو دُرست درس بخوان و به وظیفهات عمل کن، خدا کارش را بلد است.
کاربر ۱۴۷۹۰۳۲
به یک شرط این نان را میگیرم که بگویی حاج شیخ، پول آنهمه آرد را از کجا میآورد. اگر میدانی به من هم بگو. پولدارها کمکش میکنند؟ این کار، پول زیادی میخواهد.
نانوا آه کشید و دستمال را روی پارچهها گذاشت.
البته خیّرین هم کمک میکنند؛ اما حاج شیخ چند ماه پیش که این کار را شروع کرد، خانهاش را فروخت و با پول آن، کمکم آرد خرید و بین ضعفا تقسیم کرد تا کمتر کسی در یزد و اطراف، از گرسنگی بمیرد.
کتابدوست
دنیا جای تلاش است. آخرت را گذاشتهاند برای استراحت.»
h.114
تکوتنهایی؟»
نگاهش مهربان بود. مرد دنیادیدهای بود. قصهام را گفتم. گفت: «طلبگی راهی است که در آن، بدون رضایت پدر و مادر به مقصد نمیرسی. بچگی نکن! برگرد! به آنچه میخواهی راضیشان کن یا به آنچه میخواهند راضی شو. فرار چارهٔ کار نیست.»
حرفش را پسندیدم. دستمالم را بستم تا بازگردم. گفت به من پیالهای چای بدهند. یک کدوی خشک توخالی به من داد که پر از آب بود. بندی هم داشت. آن را روی شانهام انداخت. گفت تا دو اسب آماده کنند. سوار شدیم. به مباشرش گفت: «زود حرکت کنید. من خودم را میرسانم.»
دو فرسخ آمدیم. نزدیک غروب، دوباره به مزرعهها و دیوارهای مشهد رسیدیم. ایستاد و گفت: «بقیهاش با خودت.»
از اسب پیاده شدم و تشکر کردم.
fa
یک روز پرسیدم: «از اینهمه نماز خواندن خسته نمیشوید؟»
گفت: «اگر از میدان میرچخماق تا فلکه، سکههای طلا ریخته باشد و تو مشغول قدم زدن باشی و کیسهای دستت باشد، سعی نمیکنی تمام سکههای طلای سر راهت را برداری؟»
گفتم: «همه را جمع میکنم.»
گفت: «تنها سرمایهٔ ما، عمر کوتاهمان است. باید از لحظهلحظهاش برای تقرب به خدا و اندوختن ثواب استفاده کنیم. دنیا جای تلاش است. آخرت را گذاشتهاند برای استراحت.»
کاربر ۵۲۸۰۰۵۶
از همتی که داشت و استقامتی که خدا به او داده بود، تعجب میکردم. با آنکه سالخورده و ناخوشاحوال بود، انگار لحظهای به خود استراحت نمیداد. سوار ماشین یا الاغ و در وقت فراغت، نماز میخواند. یک روز پرسیدم: «از اینهمه نماز خواندن خسته نمیشوید؟»
گفت: «اگر از میدان میرچخماق تا فلکه، سکههای طلا ریخته باشد و تو مشغول قدم زدن باشی و کیسهای دستت باشد، سعی نمیکنی تمام سکههای طلای سر راهت را برداری؟»
کتابدوست
نازپرورد تنعّم نبَرد راه به دوست / عاشقی شیوهٔ رندان بلاکش باشد.
9123671827
حجم
۱۸۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۴۴ صفحه
حجم
۱۸۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۴۴ صفحه
قیمت:
۳۰,۰۰۰
۹,۰۰۰۷۰%
تومان