بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مثل نهنگ نفس تازه می کنم | صفحه ۲۱ | طاقچه
تصویر جلد کتاب مثل نهنگ نفس تازه می کنم

بریده‌هایی از کتاب مثل نهنگ نفس تازه می کنم

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۵از ۳۵۸ رأی
۴٫۵
(۳۵۸)
 فایده که همیشه توی انجام کار نیست، خانوم. یه‌موقع می‌بینی کل فایده‌ش به همون نشدنشه.
بِنتُ الحِیدَر
«به حرف بد هم باید خوب فکر کرد، بعد به زبون اُورد. تازه اگه به زبون اُوردنش دردی رو افاقه کنه
محدثه
برنج را توی دیگ می‌ریزم و آبش را اندازه می‌گیرم. این دانه‌ها توی یک بند انگشت آبِ رویِ سرشان پخته می‌شوند. اگر آب بیشتر باشد، شفته می‌شوند و اگر کمتر، سفت و خام می‌مانند. من در انبوهی از تعریف‌ها و تمجیدها غرق بودم. خدا دیگ زندگی من را کج کرد و آب را اندازه گرفت. مورد توجه بودن. چرا باید دوست داشته باشم یا نیاز داشته باشم آدم‌ها به من توجه کنند؟ وقتی در مرکز توجه هستی، مثل کاریکاتور رشد می‌کنی. جاهایی از وجودت که به آن‌ها توجه می‌شود بزرگ می‌شوند و جاهایی از وجودت کوچک می‌مانند، مانند من که فقط شخصیت اجتماعی‌ام بزرگ شده‌بود و چیزی مثل زنانگی و مادرانگی محو بود. خدا آب این دیگ را اندازه کرد.
بِنتُ الحِیدَر
اشک می‌ریزم و به سجده می‌روم تا دلی‌دلی کنم، تا دلِ به‌بیراهه‌رفته‌ام برگردد. اشک می‌ریزم، آن‌قدر که مهر خیس می‌شود: خدایا! حالا که به سمت من برگشتی، حالا که من‌و به سمت خودت برگردوندی، حالا که صدام زدی، حالا که چشم‌توچشم هم شدیم، من‌و ببخش! توبه می‌کنم از اندوه‌های بچگونه، از غصه‌های سطحی، از همۀ روزایی که فکر می‌کردم در رنجم. توبه می‌کنم از لحظه‌هایی که به نعمت تو به چشم نقمت نگاه کردم. تو به من نشون دادی سر مرزهای رنج کجاست و من کجا ایستاده‌م.
بِنتُ الحِیدَر
او هیچ‌وقت برای من ابراز نگرانی نکرده. حتی وقت‌هایی که با هواپیما به سفر می‌روم، زنگ نمی‌زند ببیند رسیده‌ام یا نه. گله کردم که چرا زنگ نمی‌زند، گفت: «اگه هواپیما سقوط کنه، اخبار می‌گه.» جواب قانع‌کننده‌ای بود.
محدثه
رهایی پاداش کسی است که مأموریتش را خوب انجام داده، مثل یک استکان چای بعد از یک دنیا کار.
کاربر ۶۲۶۸۱۰۴
به دارابی فکر می‌کردم، به خانه‌شان، به خوشحالی زنش، به مادرزنش. یومّا اگر این حرف‌ها را بشنود، می‌گوید: «هیچ‌کی با این کارا خوشبخت نشده. خوشبختی به دله. بعدم سرت به زندگی خودت باشه. یه نون بخور، صد تا نون خیرات کن که شوهرت مَرده.» انگار دارابی و بقیهٔ مردهایی که کمی ذوق دارند نامردند.
محدثه
بی‌نیاز از شانه‌ای نیستم که بخواهم سر روی آن بگذارم، اما من این‌طور تربیت نشده‌ام که هرچقدر خسته، به اولین دیوار سر راهم تکیه بزنم.
بِنتُ الحِیدَر
آدم پاکت پول را به غریبه می‌دهد، به کسی که نمی‌داند چه رنگ روسری‌ای به او می‌آید یا آخرین کتابی که خوانده چه بوده یا عطر سرد و تلخ می‌زند یا گرم و شیرین. آدم به کسی که می‌شناسد، به کسی که دوستش دارد، نباید پول کادو بدهد. هر بار پاکت را گرفتم، بغلش کردم و به رویش نیاوردم. اما آدم اگر عاشق کسی باشد، به او پول کادو نمی‌دهد
somaye
«استعمار یعنی تعطیلی فکر، نه به آن معنا که اجازه ندهند شما فکر کنید، بلکه به این معنی که فرصت ندهند شما فکر کنید.» بعد جملات خودم را تایپ می‌کنم: «زن امروز در انبوه خواسته‌ها و میل‌ها، نیاز به موفقیت‌ها و بالاتر رفتن‌ها، محصور است. او زیر آواری از تجمل‌طلبی مانده و فرصت فکر کردن ندارد.»
مریم.
خدایا! هر زن از ظرافت بهرۀ مشخصی برده، اما می‌تواند صاحب لطافتی بی‌پایان باشد. کمکم کن. من برای تربیت بچه‌هایم، برای خوشبخت بودن، برای زندگی ابدی کردن، به این لطافتی که با ذکاوت درهم آمیخته محتاجم. از این زمختی روح نجاتم بده. به من عقلِ جمیل بده، تدبیر ظریف، مدیریت لطیف. تو همۀ این‌ها را در من از روز اول گذاشته‌ای. کمک کن این پردۀ زمخت را از رویشان بردارم. لطیف بودن پنهانی‌ترین تصمیم هر زن است. کمکم کن این تصمیم پنهانی را بگیرم.
Ipaz
«مسئولیت، درختی است که زمینه‌اش شناخت‌ها هستند و ریشه‌اش اعتقادها و بهارش بحران‌ها و گرفتاری‌ها.»
Ipaz
لطفی که به منّت و کنایه آلوده‌ش کنی مث آبیه که توی کاسهٔ کثیف به کسی تعارف کنی، به درد هیچ‌کس نمی‌خوره.
کاربر ۶۲۶۸۱۰۴
وقتی مشکلات و افکارت را دسته‌بندی کنی، حتی اگر هنوز آن‌ها را حل نکرده باشی، بازهم زندگی جای بهتری می‌شود.
مرضیه مکوکی
فکری که شفاف نباشد تکیه‌گاه درستی برای تولید احساس نیست. باید پیش از تلنبار شدن احساس، از درست بودن فکر مطمئن شد، چون این افکار ما هستند که احساس‌هایمان را تولید می‌کنند.
محدثه.الف
اگر پدرم فقط مرا به‌عنوان دختر خانه نمی‌خواست، اگر امیریل فقط مرا به‌عنوان مادر بچه‌هایمان نمی‌خواست، اگر سرهنگ فقط مرا به‌عنوان یک کارمند نمی‌خواست، اگر همهٔ مردها باورمی‌کردند که هر زن می‌تواند وجودی تودرتو باشد، این لطیفِ قدرتمند، این ظریفِ مقاوم را باورمی‌کردند و نمی‌خواستند هرکدام به نفع اعتقاداتشان چیزی از او بکنند و دور بیندازند، شاید سقف‌ها پنجره می‌شدند و امنیت و آزادی باهم صلح می‌کردند.
محدثه.الف
«شما اگه پای رفتن خانوم احسانی نمی‌شدین، این دو تا خودشون راه می‌افتادن سمت بم. این‌همه هم حسینی زجرکش نمی‌شد تا پیداتون کنه.» دلم به هم مچاله شد که گفت دلیل آمدنش من نبودم.
moonlight
«من هرچه دل تو خواست هرگز نشدم / اما تو همانی که دلم خواسته‌است»
حُرّه_عین
به من عقلِ جمیل بده، تدبیر ظریف، مدیریت لطیف. تو همۀ این‌ها را در من از روز اول گذاشته‌ای. کمک کن این پردۀ زمخت را از رویشان بردارم. لطیف بودن پنهانی‌ترین تصمیم هر زن است. کمکم کن این تصمیم پنهانی را بگیرم.
حُرّه_عین
بابا با تمام غرورش، با یومّا لج‌ولج‌بازی ندارد. زن ناشکر شوهرش را لجوج می‌کند. این حرف را همیشه بی‌بی می‌زد، اما حالا معنی‌اش را می‌فهمم: خدایا! هر زن از ظرافت بهرۀ مشخصی برده، اما می‌تواند صاحب لطافتی بی‌پایان باشد. کمکم کن. من برای تربیت بچه‌هایم، برای خوشبخت بودن، برای زندگی ابدی کردن، به این لطافتی که با ذکاوت درهم آمیخته محتاجم. از این زمختی روح نجاتم بده.
حُرّه_عین

حجم

۴۷۵٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۴۸۴ صفحه

حجم

۴۷۵٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۴۸۴ صفحه

قیمت:
۹۵,۰۰۰
۲۸,۵۰۰
۷۰%
تومان