بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مثل نهنگ نفس تازه می کنم | صفحه ۲۲ | طاقچه
کتاب مثل نهنگ نفس تازه می کنم اثر معصومه امیرزاده

بریده‌هایی از کتاب مثل نهنگ نفس تازه می کنم

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۵از ۳۴۵ رأی
۴٫۵
(۳۴۵)
جوان‌ها، اگر از کاری احساس پشیمانی دارید، یعنی خدا به سمتتان برگشته و دارد صدایتان می‌کند: «بندۀ من، کجا می‌روی؟» حالا نوبت شماست.‌نگویید من را نمی‌بخشد. همین‌که پشیمان شده‌اید، یعنی او آمده سمت شما، یعنی الآن فقط باید بگویید ببخش. بعد دنبال خدا راه بیفتید و بروید. این‌طور است که مولا می‌فرماید: «به هرکس توفیق توبه داده شود از آمرزش محروم نمی‌شود.»
reihaneh
کار ما عشق است و ما را بهر آن آورده‌اند / هرکسی را بهر کاری در جهان آورده‌اند
kh.A
جاشکری را توی سینی می‌گذارم. باید این تلخ را تکرار کنم تا مطمئن شوم بزرگ شده‌ام و مسئولیت احساساتم را بر عهدۀ دیگری نمی‌اندازم. توی لیوان هرکداممان یک غنچۀ گل سرخ می‌اندازم. زندگی را باید با همین چیزهای کوچک و زیبا پر کرد. من نباید هیچ‌کسی جز خودم را به کار یا احساسی وادار کنم. عشق آزادی مرا به توبره کشید. جایی خواندم که اگر از کسی بخواهیم بخشی از آزادی موردنیاز خود را محدود کند، به این می‌ماند که از او بخواهیم دردی را تحمل‌کند که رنج آن بیش از ارزش ازدواج نزد اوست. اما این من بودم که عاشق شدم و این من بودم که میزان نیازم را به آزادی، میزان وابستگی‌ام به هویتی که در شهرم داشتم، و خیلی چیزهای دیگر را نمی‌دانستم. این من هستم که می‌خواهم این ازدواج آن‌قدر ارزشمند بشود که آنچه به‌دست می‌آورم بیشتر از چیزی بشود که از دست داده‌ام.
reihaneh
چای را توی لیوان می‌ریزم. نمی‌شود کسی را مجبور کرد عاشقت بشود و عاشقانه رفتار کند. اما من گفته بودم با آدمی که عاشقم نباشد نمی‌توانم سر کنم. سال‌های اول تلاش کردم لذت محبت‌کردن را به امیریل بچشانم. مغلوب شدم. ناکامی‌ام را با غرغر و شماتت و خشم نشان دادم. بی‌فایده بود. لیوان‌ها را توی سینی می‌گذارم. حالا فصل جدیدی را رقم زده‌ام. می‌خواهم مسئولیت همۀ چیزهایی که منشأ آن هستم را بر عهده بگیرم. تلخ است که با خودم تکرار کنم من مسئولیت عاشق شدنم را بر عهده می‌گیرم. هم دربه‌دری دارد و هم خانه‌خرابی / عشق است و مزیّن به هنرهای زیادی
reihaneh
خدا مردها را آفریده تا جهان را جای امن‌تری کنند و زن‌ها را برای زیباتر کردن این جهان امن.
فاطمه
رنج‌هایی هستند که باید آن‌ها را پذیرفت و در آغوش کشید، برایشان معنایی جست‌وجو کرد و با معنای ناشی از رنج، لباس گرمی بافت. رنج‌هایی هم هستند که باید برای از بین بردنشان جنگید. من از رنج‌های اجباری زندگی غمگینم، اما برای از بین بردن دستۀ دوم می‌جنگم. من جنگجویی اندوهگینم. باید سر قالیچۀ زندگی را بگیرم و تکان دهم.
zar.afrooz
همیشه برای بخشیدن چیزهای کوچک آماده بود، اما روزگار چنگ می‌انداخت روی چیزهای بزرگی که نمی‌توانست از آن‌ها بگذرد، از عشقش و پدرش. مردهای دیروز و امروزش، هردو، گرو بودند. هرچقدر می‌بخشی، خدا «هل من مزیدی» می‌گوید و باز می‌خواهد که ببخشی تا از خودِ طماع و حقیرت خالی، و با خودِ بزرگش یکی شوی.
zar.afrooz
فهم مثل میوه باید آرام‌آرام برسد. طول می‌کشد تا آدم بفهمد چیزهای مهم‌تری توی این دنیا برای حرص خوردن هست.
hossein68
از استاد مطهری خواندم که لازمۀ روح بزرگ این است که تن به زحمت بیفتد
zar.afrooz
بچه‌ها! ازنظر علامه طباطبایی، دو گروه انسان توی این کرۀ خاکی زندگی می‌کنن: آدمای بدبخت و آدمای خوشبخت. ازنظر علامه، انسانی بدبخته که فکر کنه رنج یا حال بد یا اتفاق بدی که به اون می‌رسه مسببی غیر خدا داره؛ یعنی خودش یا دیگران رو مستقل بالذات می‌دونه. بدبختا به مقام مالکیت خدا جاهل‌اند و بینواها به این‌واون چنگ می‌زنند تا حالشون رو خوب کنن یا حالشون رو بد نکنن. اما خوشبختا چی؟ اونا هیچ موجودی رو مستقل نمی‌دونن و فقط خدا رو مالک می‌دونن. علامه می‌گه، چون می‌دونن از خدا جز جمیل و خیر صادر نمی‌شه، پس می‌فهمن که هیچ‌چیز در عالم مکروه نیست تا از اون بدشون بیاد و هیچ مخوفی نیست تا از اون بترسن و هیچ مهیبی نیست تا از اون به‌دلهره بیفتن و هیچ محذوری نیست تا از اون برحذر بشن.
hossein68
تنهایی چیز بدی نیست. آدم تنهایی می‌تواند آواز بخواند، بخندد، بمیرد. آدم حتی تنهایی به‌دنیا می‌آید. تنها که هستی، بی‌توقعی از این‌که استکانی چای به دستت بدهند یا نان گرمی در سفره‌ات بگذارند. تنهایی چیز بدی نیست. خدا هم تنهاست.
zar.afrooz
صورتش پژمرده‌است. رنج می‌کشد، گریه می‌کند، جیغ می‌زند، اما من آرامم. در آغوشش می‌گیرم، مسکّن می‌دهم و نوازشش می‌کنم، اما درد کشیدن او را پذیرفته‌ام، چون دارد روی مسیر تکامل خودش حرکت می‌کند، چون این درد او را به جلو می‌برد. دردها دو جورند: دردهای مفید و دردهای بی‌فایده؛ دردهایی که ما را نمی‌کشند، اما قوی‌تر می‌کنند، و دردهایی که ما را ضعیف می‌کنند و از بین می‌برند. ما انتخاب می‌کنیم که چطور درد بکشیم.
hossein68
استاد حائری در خط اول کتابش نوشته بود: «مسئولیت، درختی است که زمینه‌اش شناخت‌ها هستند و ریشه‌اش اعتقادها و بهارش بحران‌ها و گرفتاری‌ها.»
اناربانو
به سینی ترامیسو اشاره می‌کنم و می‌گویم: «می‌خوای اینا رو ببرم؟» سپیده یکی از لیوان‌ها را بالا می‌گیرد و می‌گوید: «خوب شده؟» نمی‌گویم خودت درست کردی یا چطور درست کردی. به گفتن یک «عالیه» بسنده می‌کنم. سپیده هم لبخندی راضی می‌زند و سینی را به دستم می‌دهد. این من بودم که بیش از نیاز آدم‌های اطرافم، توی کاسه‌یشان مهر می‌ریختم و وقتی سرریز می‌شد، بالای سر مِهرِ بر زمین ریخته شیون و زاری می‌کردم. همین یک کلمه و یک قطره برای او بس است و چشمه‌ای که در من می‌جوشد حتماً راهی برای رهایی خواهد یافت.
اناربانو
خدا مردها را آفریده تا جهان را جای امن‌تری کنند و زن‌ها را برای زیباتر کردن این جهان امن.
اناربانو
جوان‌ها، اگر از کاری احساس پشیمانی دارید، یعنی خدا به سمتتان برگشته و دارد صدایتان می‌کند: «بندۀ من، کجا می‌روی؟» حالا نوبت شماست.‌نگویید من را نمی‌بخشد. همین‌که پشیمان شده‌اید، یعنی او آمده سمت شما، یعنی الآن فقط باید بگویید ببخش. بعد دنبال خدا راه بیفتید و بروید. این‌طور است که مولا می‌فرماید: «به هرکس توفیق توبه داده شود از آمرزش محروم نمی‌شود.»
اناربانو
عقاب تیزبینه. از دور می‌بینه و قدرتمنده. این توانایی توی زن‌هایی مثل سایکی خیلی کمه، چون اونا به‌شدت درگیر امور شخصی و جزئیاتند. اونا جنگل رو نمی‌بینند، ازبس که پرِ درخته. از دور دیدن به زن‌ها کمک می‌کنه که کلیات رو ببینند. اونا باید فقط جزئیات مهم رو درک کنن و متوجه بشن که واقعاً چی براشون اهمیت داره. زن‌ها با درک کلیات، می‌تونند زندگی رو اون‌جور بسازن که می‌خوان. «زندگی»، «خواستن» و «ساختن». به این کلمه‌ها فکر می‌کنم.
اناربانو
به‌گمانم، آدم‌ها همان‌قدر می‌توانند احساسات ما را کنترل کنند که ما در ذهنمان به آن‌ها قدرت می‌دهیم.
اناربانو
پشم زرین نماد قدرته، قدرتی که زن باید به‌دست بیاره، اما نباید خودش رو توی این مسیر نابود کنه. چطور می‌شه هم قدرت داشت و هم مهربون بود؟ این تکلیف زن در مرحلۀ دومه. اگر زن‌ها همچنان بر ابراز نیاز یا خشم متمرکز باشند، کسی حرفشون رو نمی‌فهمه و فقط به خودشون آسیب می‌زنند. زن‌ها برای به‌دست آوردن قدرت، باید به زبانی غیر از خشم و ابراز نیاز، سخن بگن.
اناربانو
آویزهای لوستر را امسال تمیز نکردم. همیشه جایی از وجودت هست که آن را ندیده گرفته‌ای. او در کمین می‌ایستد و یواشکی زل می‌زند به تو. وقتش که بشود، می‌آید خودش را می‌مالد به همۀ زندگی‌ات تا انتقام تمام سال‌های بی‌توجهی‌ات را بگیرد. من جاهایی از وجودم را صیقل داده‌ام، اما جاهایی هم هستند که رها شده‌اند. ندیده، از آن‌ها عبور کرده‌ام، ولی آن‌ها بالاخره آمدند و خودشان را به همه‌جای زندگی‌ام مالیدند. همه‌جا چرک شد، حتی جاهای صیقلی وجودم، مثل خشمم از جواد آقا.
اناربانو

حجم

۴۷۵٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۴۸۴ صفحه

حجم

۴۷۵٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۴۸۴ صفحه

قیمت:
۹۵,۰۰۰
تومان