بریدههایی از کتاب مثل نهنگ نفس تازه می کنم
۴٫۵
(۳۴۵)
هر زنی اگه میخواد تصمیم مهمی بگیره، باید اول احساسات درهموبرهمش رو مرتب کنه. دستهبندی دونهها یه همچین موقعیتی رو ایجاد کرده.
آفرین! این تکلیف درونی زنه. باید با صداقت به درون خودش نگاه کنه. ارزشها، انگیزهها و احساساتش رو مقابل خودش بچینه و ببینه کدوم براش اهمیت دارن. بااهمیتا رو از بیاهمیتا جدا کنه. زمانی که زن یاد بگیره که تا وقتی همهچیز براش شفاف نشده عمل نکنه، درواقع به مورچهها اعتماد کرده.
اناربانو
وقتی مشکلات و افکارت را دستهبندی کنی، حتی اگر هنوز آنها را حل نکرده باشی، بازهم زندگی جای بهتری میشود.
اناربانو
سپیده از اینکه تولد هیچ تِمی نداشت تعجب کردهبود. خیلی از ما تولدمان تم ندارد، مرگمان هم. حتی زندگیمان خالی از تم است. اما کسی از آن تعجب نمیکند.
اناربانو
عاشقی جرم قشنگی است، به انکار مکوش
اناربانو
کشتی باش، مادر، نه کشتیبان. راه همینه که نشونت دادم. مراقب خودت و زندگیت باش.
راحیل
گاهی اگر طرف مقابلت دریا هم باشد، نمیفهمد چه میگویی. شاید هم اشکال از توست که میخواهی چیزی را به دریا بفهمانی، چیزی خلاف ذاتش، خلاف توان و درکش از بودن. دریا را هم اگر نپذیری، نمیتوانی از بودن با آن لذت ببری.
راحیل
چه بدبختم که با عادتهایم زندگی کردم و گمانم این بود که اینها اعتقادات من هستند!
راحیل
این بچۀ چغر هرچی تا حالا نفهمیده بودی رو بهت یاد میده. از روزی که ما بریم، این بچه معلمت میشه.
راحیل
آدمها همانقدر میتوانند احساسات ما را کنترل کنند که ما در ذهنمان به آنها قدرت میدهیم.
سید.ف
به خودم میگویم روزی هزار بار تکرار کن تو مسئول انتخابها و تصمیمهایت هستی. نه بگو به هر حسی که تو را از حرکت بیندازد. احساسهایی که بهجای رفتن، تو را به نشستن فرامیخوانند نمیتوانند منشأ الهی داشته باشند. الآن میفهمم چرا استاد حائری در خط اول کتابش نوشته بود: «مسئولیت، درختی است که زمینهاش شناختها هستند و ریشهاش اعتقادها و بهارش بحرانها و گرفتاریها.» بله، استاد، من توی بهار بحرانها ایستادهام، رو به بادی که فقط خودم آن را میبینم.
nadia hedayati
آنچه ما در ضمیر خود پنهان میکنیم در فرزند آشکار میشود.
ملکی
همۀ زنها بهقدر او ظریف نیستند، اما میتوانند حتی بیشتر از او لطیف باشند. من این لطافت را در یومّا دیدهام. لطافت یومّاست که چیزی به بابا نمیگوید که گمان کند زنش روی عقل او حساب نمیکند. لطافت یومّاست که من و پدر را میکشاند مشهد و به هیچکداممان نمیگوید میخواهد به هم نزدیکترمان کند. یومّا آنقدر لطیف است که همیشه یک حالت رضا و شکری توی قلبش موج میزند. همین است که یومّا میتواند بابا را به کاری که نمیخواهد راضی کند. بابا با تمام غرورش، با یومّا لجولجبازی ندارد. زن ناشکر شوهرش را لجوج میکند
ملکی
«برخورد با آدم بهانهجو و انتقادگر: انتقادکننده را خلع سلاح کنید. در انتقاد او نکتۀ مثبتی بیابید و حالت تدافعی او را بشکنید. این مهمترین روش برخورد با انتقاد است.»
ملکی
هیچوقت کار کردن تنبیه ما نبود.
ملکی
هروقت توی خانه کار بدی میکردیم، دیگر آن روز حق انجام هیچ کاری را نداشتیم. میگفت هرکسی لیاقت ندارد کار کند.
ملکی
میگویم: «مادر هر کاری کنه بچهها یاد میگیرن.»
ملکی
دارم میبینم که میتوانم بر دل امیریل حکومت کنم، اما هردو پذیرفتهایم که حکم از آن خداست و همدیگر را به سمت خدا باید بکشانیم.
ملکی
آدم در فراغت و فرصت، از دست میرود. توان من بهاندازۀ عشقی است که به بهتر شدن حال همۀ آدمها دارم.
ملکی
«وقتی از شوهرت دلچرکی، از شیطون به خدا پناه ببر. شیطون از دعوای زن و مرد خوشش میآد.»
ملکی
فکرهای اشتباه احساسهای اشتباه تولید میکنند و انسان با احساسهایش زندگی میکند.
ملکی
حجم
۴۷۵٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۴۸۴ صفحه
حجم
۴۷۵٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۴۸۴ صفحه
قیمت:
۹۵,۰۰۰
تومان