بریدههایی از کتاب مثل نهنگ نفس تازه می کنم
۴٫۵
(۳۴۵)
«وقتی از شوهرت دلچرکی، از شیطون به خدا پناه ببر. شیطون از دعوای زن و مرد خوشش میآد
Laya Sadegh
«مسئولیت، درختی است که زمینهاش شناختها هستند و ریشهاش اعتقادها و بهارش بحرانها و گرفتاریها
Laya Sadegh
وقتی در مرکز توجه هستی، مثل کاریکاتور رشد میکنی. جاهایی از وجودت که به آنها توجه میشود بزرگ میشوند و جاهایی از وجودت کوچک میمانند، مانند من که فقط شخصیت اجتماعیام بزرگ شده بود و چیزی مثل زنانگی و مادرانگی محو بود.
Laya Sadegh
پشم زرین نماد قدرته، قدرتی که زن باید بهدست بیاره، اما نباید خودش رو توی این مسیر نابود کنه. چطور میشه هم قدرت داشت و هم مهربون بود؟ این تکلیف زن در مرحلهٔ دومه. اگر زنها همچنان بر ابراز نیاز یا خشم متمرکز باشند، کسی حرفشون رو نمیفهمه و فقط به خودشون آسیب میزنند. زنها برای بهدست آوردن قدرت، باید به زبانی غیر از خشم و ابراز نیاز، سخن بگن.
Laya Sadegh
اولین بار نیست که نسبتبه موفقیتهای من بیتوجه است. وقتی دردی تکرار میشود و آدم میبیند که از آن نمردهاست، گستاخ میشود. حتی میتواند به درد دهانکجی کند.
سادات
رنجهایی هستند که باید آنها را پذیرفت و در آغوش کشید، برایشان معنایی جستوجو کرد و با معنای ناشی از رنج، لباس گرمی بافت. رنجهایی
سادات
راهی نروید که روندگان آن بسیارند،
Mohsen Rahmani
فکری که شفاف نباشد تکیهگاه درستی برای تولید احساس نیست. باید پیش از تلنبار شدن احساس، از درست بودن فکر مطمئن شد، چون این افکار ما هستند که احساسهایمان را تولید میکنند.
میثاق
لکهها هیچوقت کامل پاک نمیشوند. گاهی لکهها جزو هویت آدم میشوند. گاهی خود آدم میشود لکهای روی دیوار بلند زندگی. اما مهم این است که با دستهایت، هرچقدر کوچک، برای پاک کردن لکهها تلاش کنی. این را دارم از علی یاد میگیرم.
کاربر ۱۰۹۰۸۱۰
«عشق همیشه همراهم بود / و از دور تماشایم میکرد / اما عقل مراقب بود / که بین من و عشق خلوتی میسر نشود./ روزی عقل به خواب غرور رفت / و من در دشت آزادی / عشق را به آغوش کشیدم. / عقل که بیدار شد، دواندوان از جادهٔ ندامت تا دشتِ آزادی دوید / اما وقتی به ما رسید / که دیگر دیر بود.»
مریم.
دردها دو جورند: دردهای مفید و دردهای بیفایده؛ دردهایی که ما را نمیکشند، اما قویتر میکنند، و دردهایی که ما را ضعیف میکنند و از بین میبرند. ما انتخاب میکنیم که چطور درد بکشیم.
Parisa
گاهی اگر طرف مقابلت دریا هم باشد، نمیفهمد چه میگویی. شاید هم اشکال از توست که میخواهی چیزی را به دریا بفهمانی، چیزی خلاف ذاتش، خلاف توان و درکش از بودن. دریا را هم اگر نپذیری، نمیتوانی از بودن با آن لذت ببری
Parisa
فایده که همیشه توی انجام کار نیست، خانوم. یهموقع میبینی کل فایدهش به همون نشدنشه.
بِنتُ الحِیدَر
«به حرف بد هم باید خوب فکر کرد، بعد به زبون اُورد. تازه اگه به زبون اُوردنش دردی رو افاقه کنه
محدثه
برنج را توی دیگ میریزم و آبش را اندازه میگیرم. این دانهها توی یک بند انگشت آبِ رویِ سرشان پخته میشوند. اگر آب بیشتر باشد، شفته میشوند و اگر کمتر، سفت و خام میمانند. من در انبوهی از تعریفها و تمجیدها غرق بودم. خدا دیگ زندگی من را کج کرد و آب را اندازه گرفت. مورد توجه بودن. چرا باید دوست داشته باشم یا نیاز داشته باشم آدمها به من توجه کنند؟ وقتی در مرکز توجه هستی، مثل کاریکاتور رشد میکنی. جاهایی از وجودت که به آنها توجه میشود بزرگ میشوند و جاهایی از وجودت کوچک میمانند، مانند من که فقط شخصیت اجتماعیام بزرگ شدهبود و چیزی مثل زنانگی و مادرانگی محو بود. خدا آب این دیگ را اندازه کرد.
بِنتُ الحِیدَر
اشک میریزم و به سجده میروم تا دلیدلی کنم، تا دلِ بهبیراههرفتهام برگردد. اشک میریزم، آنقدر که مهر خیس میشود: خدایا! حالا که به سمت من برگشتی، حالا که منو به سمت خودت برگردوندی، حالا که صدام زدی، حالا که چشمتوچشم هم شدیم، منو ببخش! توبه میکنم از اندوههای بچگونه، از غصههای سطحی، از همۀ روزایی که فکر میکردم در رنجم. توبه میکنم از لحظههایی که به نعمت تو به چشم نقمت نگاه کردم. تو به من نشون دادی سر مرزهای رنج کجاست و من کجا ایستادهم.
بِنتُ الحِیدَر
او هیچوقت برای من ابراز نگرانی نکرده. حتی وقتهایی که با هواپیما به سفر میروم، زنگ نمیزند ببیند رسیدهام یا نه. گله کردم که چرا زنگ نمیزند، گفت: «اگه هواپیما سقوط کنه، اخبار میگه.» جواب قانعکنندهای بود.
محدثه
رهایی پاداش کسی است که مأموریتش را خوب انجام داده، مثل یک استکان چای بعد از یک دنیا کار.
کاربر ۶۲۶۸۱۰۴
به دارابی فکر میکردم، به خانهشان، به خوشحالی زنش، به مادرزنش. یومّا اگر این حرفها را بشنود، میگوید: «هیچکی با این کارا خوشبخت نشده. خوشبختی به دله. بعدم سرت به زندگی خودت باشه. یه نون بخور، صد تا نون خیرات کن که شوهرت مَرده.»
انگار دارابی و بقیهٔ مردهایی که کمی ذوق دارند نامردند.
محدثه
بینیاز از شانهای نیستم که بخواهم سر روی آن بگذارم، اما من اینطور تربیت نشدهام که هرچقدر خسته، به اولین دیوار سر راهم تکیه بزنم.
بِنتُ الحِیدَر
حجم
۴۷۵٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۴۸۴ صفحه
حجم
۴۷۵٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۴۸۴ صفحه
قیمت:
۹۵,۰۰۰
تومان