بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب ابن مشغله (داستان یک زندگی، جلد اول) | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب ابن مشغله (داستان یک زندگی، جلد اول)

بریده‌هایی از کتاب ابن مشغله (داستان یک زندگی، جلد اول)

۴٫۰
(۱۷۸۴)
آنها که شخصیت اجتماعی‌شان با شخصیت فردی‌شان یکی می‌شود آدم‌های فوق‌العاده‌یی هستند.
محمدمعین
زندگی، مِلکِ وقف است دوست من! تو، حق نداری روی آن فساد کُنی و به تباهی‌اش بِکِشی، یا بگذاری که دیگران روی آن فساد کنند.
B-vafa
اگر، در روزگاری که شبه‌روشنفکران، ناامیدی را دکّان کرده‌اند و وسیله‌ی کسب، امید چیزی جز بلاهت به شمار نمی‌آید، ابن‌مشغله کتباً اقرار می‌کند که «به بلاهت امید آراسته است.»
Ali
«قلب، خاک خوبی دارد. در برابر هر دانه که در آن بنشانی، هزار دانه پس می‌دهد. اگر ذرّه‌یی نفرت کاشتی، خروارها نفرت درو خواهی کرد. و اگر دانه‌یی از محبّت نشاندی، خرمن‌ها بر خواهی داشت…»
Agha_M@hdiar
در خدمت بچّه‌ها بودن، لذّت مرزناپذیری دارد.
آفتاب
زن، در موقعیّت اجتماعی ما، خیلی راحت می‌تواند مردش را به بیراه بکشاند، ذلیل کند و زمین بزند، و خیلی راحت می‌تواند سرپا نگه دارد، حمایت کند و نگذارد که بشکند و خم شود.
❤ محمد حسین ❤
عمر، بیدادگرانه کوتاه است؛ عمر من، تو و عمر تک‌تک آدم‌ها…
آفتاب
اگر حس می‌کنی که ترک این منزل و حرکت به سوی منزل‌های دیگر، ممکن است تو را به موجودی تبدیل کند که سودمندی‌های مختصری داشته باشی، بار سفر ببند و آسایش این خانه را فرو بگذار.
مبین
از هیچ، به قدرِ‌هیچ باید خواست، نه بیشتر…
غوطہ‌ور🪐🌱🌊
ما سرزمین غریبی داریم. اگر آن را بشناسی حتماً عاشقش می‌شوی __ چه باسواد باشی چه کم‌سواد، چه روشنفکر باشی چه غیر روشنفکر… هر چه باشی، طبیعت پرشکوه و عظیم این سرزمین تو را به زانو در می‌آورد و با تمام وجود جنگیدن به خاطر آن را به تو می‌آموزد. از پی دیدن و شناختنش دیگر نمی‌توانی در مقابل آن بی‌تفاوت بمانی، دیگر نمی‌توانی نسبت به آن غریبه باشی و به آن فکر نکنی، نمی‌توانی چمدانت را ببندی و خیلی راحت بگویی: «می‌روم امریکا، می‌روم جایی که کار و مزد خوب وجود دارد، می‌روم و خودم را خلاص می‌کنم.» نمی‌توانی زخمش را زخم خودت ندانی، دردها و غصّه‌های مردمش را دردها و غصّه‌های تن و روح خودت ندانی، گلهایش را گلهای باغ و باغچه‌ی خودت ندانی، کویر و دریا و کوه‌های برهنه‌اش را عاشقانه نگاه نکنی
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
«راه، بهتر از منزلگاه است.» این سخن را در روزگار نوجوانی از کسی شنیدم. و مباد که روزی فراموشش‌کنم.
Agha_M@hdiar
ایران را سخت و بی‌حساب دوست داشتن، محکومیّت من است
|قافیه باران|
او ایمان دارد که جهان، حتّی یک روز قبل از انهدام، به کمال خود، به اوج خود و به شکوه رؤیایی خود خواهد رسید؛ و همه‌ی رنج‌ها به همین یک روز کوتاه می‌ارزد…
فاطمه ناظریان
دو سه روز بعد، به دلیل اشتباهی که کرده بودم __ و واقعاً کرده بودم __ سرم داد کشید.
B-vafa
زندگی، مِلکِ وقف است دوست من! تو، حق نداری روی آن فساد کُنی و به تباهی‌اش بِکِشی، یا بگذاری که دیگران روی آن فساد کنند. حق نداری بایر و برهنه و خلوت و بی‌خاصیتش نگه داری یا بگذاری که دیگران نگهش دارند.
بهار قربانی
ماشاالله ماشاالله ما جوان‌های شهری همه خوش‌بیان، مؤدّب، خوش‌برخورد، خوش‌تیپ، نازنین و خلاصه همه‌چیز تمامیم و بیکاریم…
میـمْ.سَتّـ'ارے
من آن چوپانِ پیرِ سیاه‌چادرِ کوهِ دور نیستم. بسیار زندگی کرده‌ام و بسی کوشیده‌ام تا شیره‌ی هر لحظه را مکیده آن را به زمان فنا شده بسپارم.
غریبه
بعضی‌ها هم __ به دلایلی __ از همان نوجوانی و ابتدای حرکت، به سوی شغل یا هدفی رانده یا کشیده می‌شوند که محبوب آنهاست. نادرند، امّا هستند…
نوید هارت
آنها که شخصیت اجتماعی‌شان با شخصیت فردی‌شان یکی می‌شود آدم‌های فوق‌العاده‌یی هستند.
ستاره
همدیگر را آزار نمی‌دادند، برای قاپیدن مقام و شغل همدیگر، برای هم‌ شاخ و شانه نمی‌کشیدند. فقط کار می‌کردند __ خوب و بامحبّت. ظهرها دور یک سفره ناهار می‌خوردند، آنچه را که نمی‌دانستند از هم می‌پرسیدند، به هم پول قرض می‌دادند، و در مجموع آنطور زندگی می‌کردند که یک مشت آدم حسابی باید زندگی کنند __ و همین باعث شد که من به آن محیط و آن شغل دل ببندم.
کاربر ۶۰۷۳۲۵۰

حجم

۹۶٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۶

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

حجم

۹۶٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۶

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

قیمت:
۷۰,۰۰۰
تومان