«ای مردم، آفریدگار تعالی دنیا را آفرید تا خانۀ فنا و زوال باشد و دم به دم بر اهلش دیگرگون شود. اینچنین، مغرور و فریفته است آن كه بدان غرّه شود و شقی است آن كه مفتونِ آن گردد. زنهار! نفریبد شما را، كه میبُرد رشتۀ امیدِ آن را كه به او تكیه كرده است و دستِ طمعِ آن را كه در او طمع ورزیده.
کربلایی
ای دل! تو چه میكنی؟ میمانی یا میروی؟ داد از آن اختیار كه تو را از حسین جدا كند! این چه اختیاری است كه برای روی آوردن بدان باید پشت به ارادۀ حق نهاد؟ ای دل! نیك بنگر تا قلّادۀ دنیا را بر گردنشان ببینی و سررشتۀ قلّاده را، كه در دست شیطان است. آنان میانگارند كه این راه را به اختیار خویش میروند، غافل كه شیطانْ اصحاب دنیا را با همان غرایزی كه در نفس خویش دارند میفریبد.
کربلایی
جاهلیت ریشه در درون دارد و اگر آن مشرك بتپرست كه در درون آدمی است ایمان نیاورد، چه سود كه بر زبان لاالهالاالله براند؟ آنگاه جانب عدل و باطن قبله را رها میكند و خانۀ كعبه را عوض از صنمی سنگی میگیرد كه روزی پنج بار در برابرش خم و راست شود و سالی چند روز گرداگردش طواف كند. و ای كاش تا همینجا بسنده میكرد و قلب قبله را با تیغ نمیدرید!
محمد مهدی
بلا در كمینِ نزول بود و ابرهای سیاه از همه سو، شتابان، بر آسمان درۀ تنگ مكه گرد میآمدند و فرشتگان ِ همۀ آسمانها در انتظارِ كلام «كُن» بیقرار بودند: وَ اِذا قَضی ٰ اَمْراً فَاِنَّما یَقولُ لَهُ كُنْ فَیَكوُنُ. در میان «كُن» و «یكون» تنها همین «فا» (ف) فاصله است، و آن هم در كلام، نه در حقیقت. آیا امام كه خود باطن كعبه است، اذن خواهد داد كه این بدعت عظیم واقع شود و حرمت حرم با خون او شكسته شود؟... خیر.
کربلایی