بریدههایی از کتاب فتح خون
۴٫۳
(۶۹۸)
«اما بعد... بهراستی من نه اصحابی را بهتر و وفادارتر از اصحاب خویش میشناسم و نه خانوادهای را كه بیش از خانوادهام بر بِرّ و نیكوكاری و حفظ پیوند خانوادگی استوار باشند. خداوند شما را از جانب من بهترین جزایِ خیر عنایت فرماید. آگاه باشید كه من پیمان خویش را از ذمّۀ شما برداشتم و اذن دادم كه بروید و از این پس مرا بر گُردۀ شما حقی نیست. اینك این شب است كه سرمیرسد و شما را در حجاب خویش فرومیپوشد؛ شب را شترِ رهوار خویش بگیرید و پراكنده شوید كه این جماعت مرا میجویند و اگر بر من دست یابند، به غیر من نپردازند.»
parian
«زنهار! آیا نمیبینید حق را كه بدان عمل نمیشود و باطل را كه از آن نهی نمیگردد تا مؤمن به لقای خدا مشتاق شود؟ پس اگر اینچنین است، من در مرگ جز سعادت نمیبینم و در زندگی با ظالمان جز ملالت. مردم بندگان حلقهبهگوش دنیا هستند و دین جز بر زبانشان نیست؛ آن را تا آنجا پاس میدارند كه معایش ایشان از قِبَلِ آن میرسد، اگرنه، چون به بلا امتحان شوند، چه كم هستند دینداران.»
parian
عقل میگوید بمان و عشق میگوید برو؛ و این هر دو، عقل و عشق را، خداوند آفریده است تا وجود انسان در حیرت میان عقل و عشق معنا شود، اگرچه عقل نیز اگر پیوند خویش را با چشمۀ خورشید نبُرَد، عشق را در راهی كه میرود، تصدیق خواهد كرد؛ آنجا دیگر میان عقل و عشق فاصلهای نیست.
parian
اكنون بنگر حیرت میان عقل و عشق را!
اكنون بنگر حیرت عقل را و جرأت عشق را! بگذار عاقلان ما را به ماندن بخوانند... راحلان طریق عشق میدانند كه ماندن نیز در رفتن است، جاودانه ماندن در جوار رفیق اعلی ٰ، و این اوست كه ما را كشكشانه به خویش میخواند.
parian
امت محمد را آن روز جز حسین ملجأ و پناهی نبود. چه خود بدانند و چه ندانند، چه شكر نعمت بگزارند و چه نگزارند، واقعۀ عاشورا دروازهای از نور است كه آنان را از ظلمآباد یزیدیان به نورآباد عشق رهنمون میشود...
اگر نبود خون حسین، خورشید سرد میشد و دیگر در آفاقِ جاودانۀ شب نشانی از نور باقی نمیماند... حسین چشمۀ خورشید است.
parian
گویی هنوز صدای بغضآلود امام علی (ع) از فاصلۀ قرنها تاریخ به گوش میرسد كه با مردم كوفه میگوید: «یا اَشْباهَ الرِّجالِ وَ لا رِجالَ... ـ ای نامردمان مردمنما، ای آنان كه همچون اطفال در عالم رؤیاهای خویش غرقهاید و عقلتان همچون نوعروسانِ تازه به حجله رفته است! دوست داشتم كه شما را هرگز نمیدیدم و نمیشناختم كه مرا از آن جز ندامت و اندوه نصیبی نرسیده است. خداوند مرگتان دهد كه قلبم را سخت چركین كردهاید و سینهام را از غیظ آكندهاید... چون در ایام تابستان شما را به جنگ فرا خواندم، گفتید اكنون در بحبوحۀ خرماپزان است، بگذار تا گرما كمی پایین افتد! و چون در زمستان شما را گسیل داشتم، گفتید اكنون چلۀ زمستان است، بگذار تا سوز سرما فرونشیند! و این بهانهها همه تنها برای فرار از سرما و گرماست. شما كه از سرما و گرما اینچنین میگریزید، از شمشیر دشمن چگونه خواهید گریخت؟...»
parian
مردان حق را سزاوار نیست كه سر و سامان اختیار كنند و دل به حیات دنیا خوش دارند آنگاه كه حق در زمین مغفول است و جُهّال و فُسّاق و قدّارهبندها بر آن حكومت میرانند.
parian
خوفْ فرزند شك است و شكْ زاییدۀ شرك و این هر سه، خوف و شك و شرك، راهزنان طریق حقاند... كه اگر با مرگ اُنس نگیری، خوفْ راهِ تو را خواهد زد و امام را در صحرای بلا رها خواهی كرد.
Sinclear
اگر نبود خون حسین، خورشید سرد میشد و دیگر در آفاقِ جاودانۀ شب نشانی از نور باقی نمیماند...
M.M. SAFI
آنگاه كه دنیاپرستانِ كور والی حكومت اسلام شوند، كار بدینجا میرسد كه در مسجدهایی كه ظاهر آن را بر مذاق ظاهرگرایان آراستهاند، در تعقیب فرایض، علی را دشنام میدهند؛ و این رسم فریبكاران است: نام محمد را بر مأذنهها میبرند، اما جان او را كه علی است، دشنام میدهند.
la Luna
یاران! شتاب كنید، قافله در راه است. میگویند كه گناهكاران را نمیپذیرند؟ آری، گناهكاران را در این قافله راهی نیست... اما پشیمانان را میپذیرند. آدم نیز در این قافله ملازم ركاب حسین است، كه او سرسلسلۀ خیل پشیمانان است، و اگر نبود باب توبهای كه خداوند با خون حسین میان زمین و آسمان گشوده است، آدم نیز دهشتزده و رهاشده و سرگردان، در این برهوت گمگشتگی وامیماند.
کاربر ۱۵۰۹۰۱۲
قافلۀ عشق در سفر تاریخ است و این تفسیری است بر آنچه فرمودهاند: كُلُّ یَوْمٍ عاشورا و كُلُّ اَرْضٍ كربلا... این سخنی است كه پشت شیطان را میلرزاند و یاران حق را به فیَضان دائم رحمت او امیدوار میسازد.
... و تو، ای آن كه در سال شصت و یكم هجری هنوز در ذخایرِ تقدیر نهفته بودهای و اكنون، در این دوران جاهلیت ثانی و عصر توبۀ بشریت، پای به سیارۀ زمین نهادهای، نومید مشو، كه تو را نیز عاشورایی است و كربلایی كه تشنۀ خون توست و انتظار میكشد تا تو زنجیر خاك از پای ارادهات بگشایی و از خود و دلبستگیهایش هجرت كنی و به كهف حَصینِ لازَمان و لامَكانِ ولایت ملحق شوی و فراتر از زمان و مكان، خود را به قافلۀ سال شصت و یكم هجری برسانی و در ركاب امام عشق به شهادت رسی...
کاربر ۱۵۰۹۰۱۲
«آنان با هم در كاری متفق میشوند، سپس دسته دسته خود را از آن بیرون میكشند.»
کاربر ۲۱۸۴۳۳۳
و مرد این میدان كسی است كه با اختیار، از اختیار خویش درگذرد و طفل ارادهاش را در آستان ارادت قربان كند... و چون اینچنین كرد، درمییابد كه غیر او را در عالمْ اختیار و ارادهای نیست و هرچه هست اوست.
کاربر ۲۱۷۶۲۸۸
غبار غفلت بر همه چیز فرومینشیند و آیینههای طلعت نور كور میشوند و رفتهرفته یاد خورشید نیز از خاطرهها میرود، و نه عجب اگر در دیار كوران بوزینگان را انسان بینگارند!
Foad Ask.
؛ مردان حق را سزاوار نیست كه سر و سامان اختیار كنند و دل به حیات دنیا خوش دارند آنگاه كه حق در زمین مغفول است و جُهّال و فُسّاق و قدّارهبندها بر آن حكومت میرانند.
ر.مرادی
نه عجب اگر در شهرِ كوران خورشید را دشنام دهند و تاریكی را پرستش كنند!
کاربر ۲۱۷۶۲۸۸
آن شراب طهور كه شنیدهای بهشتیان را میخورانند، میكدهاش كربلاست و خراباتیانش این مستانند كه اینچنین بیسر و دست و پا افتادهاند. آن شراب طهور را كه شنیدهای، تنها تشنگان راز را مینوشانند و ساقیاش حسین است؛ حسین از دست یار مینوشد و ما از دست حسین.
محمد مهدی نصرتی
مردم بندگان حلقهبهگوش دنیا هستند و دین جز بر زبانشان نیست؛ آن را تا آنجا پاس میدارند كه معایش ایشان از قِبَلِ آن میرسد، اگرنه، چون به بلا امتحان شوند، چه كم هستند دینداران.»
محمد مهدی نصرتی
محمد بن حنفیه كه شنید امام به سوی عراق كوچ كرده است، با شتاب خود را به موكب عشق رساند و دهانۀ شتر را در دست گرفت و گفت: «یا حسین، مگر شب گذشته مرا وعده ندادی كه بر پیشنهاد من بیندیشی؟» محمد بن حنفیه، برادر امام، شب گذشته او را از پیمانشكنی مردم عراق بیم داده بود و از او خواسته بود تا جانب عراق را رها كند و به یمن بگریزد.
امام فرمود: «آری، اما پس از آنكه از تو جدا شدم، رسول خدا (ص) به خواب من آمد و گفت: ای حسین، روی به راه نِه كه خداوند میخواهد تو را در راه خویش كشته بیند.» محمد بن حنفیه گفت: «اِنّا للهِ وَ اِنّا اِلَیْهِ راجِعوُنَ...»
محمد مهدی نصرتی
حجم
۱۵۹٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۵۱ صفحه
حجم
۱۵۹٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۵۱ صفحه
قیمت:
۲۸,۱۰۰
۱۴,۰۵۰۵۰%
تومان