بریدههایی از کتاب دیگران
۳٫۵
(۱۵۵)
با اینکه زنم آدم خیلی خوبی بود، ولی برای من زن خوبی نبود
{بانو راد}
همین نگاه و لبخند بود که مرا وادار کرد تا به آرمانم که زندگیِ مجردی بود، پشت کنم.
{بانو راد}
من معتقدم تویِ این دوره، آدم باید مجرد باشه. باید به کارهایِ انجام نداده و رؤیاهایِ معطل موندهش برسه. من دوره اوایلِ جوانی باهات ازدواج کردم و تا آخرِ دوره جوانی باهات موندم: دو دوره بینظیر. حالا دیگه هیچ انگیزه و انرژیی ندارم پیشت بمونم
badkarma:)
امید زیاد، کار دستم داد.
masi_azemati
خودم نمیتوانستم حامیِ خودم باشم. خودم به تنهایی نمیتوانستم به چیزی که نمیپسندم، قاطعانه «نه» بگویم یا به چیزی که باور دارم، محکم «بله» بگویم.
Tara
امید زیاد، کار دستم داد
{بانو راد}
«چرا نمیخوای بمونی؟ اینها رو دوست نداری، نداشته باش. من رو که دیگه باید دوست داشته باشی.
جو مارچ
«من نمیدونم چرا هر وقت نمیتونیم با هم حرف بزنیم، دنبال این هستیم که بذاریم بریم».
جو مارچ
او اصلاً آرزوها و نیازهای مرا به جا نمیآورد. حتی برای یک بار، شبیه این آرزوها و نیازها را ندیده و درباره آنها هم چیزی نشنیده و نخوانده بود.
جو مارچ
سیاهبختی من این بود که همه عمرم، برای رسیدن به آرمانها و آرزوهایم، دنبال یک حامی میگشتم. خودم نمیتوانستم حامیِ خودم باشم. خودم به تنهایی نمیتوانستم به چیزی که نمیپسندم، قاطعانه «نه» بگویم یا به چیزی که باور دارم، محکم «بله» بگویم.
کاربر ۲۱۹۸۰۰۲
«من خودم، خودم رو تربیت کردم».
جو مارچ
میخواستم بفهمم مژده در زندگی با من چه دیده، که رفتن را بر ماندن ترجیح داده.
{بانو راد}
امید زیاد، کار دستم داد.
F_S_M
حاضر بودم همه عمر نردبانش باشم، ولی چون دنیای ما با هم فرق داشت، حتی اگر او را به کول میگرفتم و به بالایِ سقف آرزوهایم میرساندم، باز هم بیفایده بود.
فاطمه فخاریان
به خودش گفت: «یعنی به زنت شک داری؟ آدم به دوست دخترش باید شک کنه، نه زنش».
Atena
«من معتقدم تویِ این دوره، آدم باید مجرد باشه. باید به کارهایِ انجام نداده و رؤیاهایِ معطل موندهش برسه. من دوره اوایلِ جوانی باهات ازدواج کردم و تا آخرِ دوره جوانی باهات موندم: دو دوره بینظیر. حالا دیگه هیچ انگیزه و انرژیی ندارم پیشت بمونم.»
sana
ببین خاطره بد، خاطره بَده. هیچ جوری هم نمیشه خاطره بد رو از بین برد. حتی اگر کسی که خاطره بد رو درست کرده، بمیره و بپوسه، باز هم خاطره بد میمونه».
hamed.shaeri
«سمندری دیگر به ایران برنمیگردد».
جو مارچ
«اگر اتفاقهای خوب زندگیتان را مینوشت، الان همهتان راضی بودید. چون ماجراهایی را نوشته که میخواهید از آن فرار کنید، سمندری آدمِ بدی شده».
جو مارچ
اول از همه غذای مرا میپخت و لباس مرا اتو میکرد و دستی به سر و رویِ خانه میکشید. حتی چای تازه دَم بار میگذاشت و میوه میشُست و روی میز عسلی میگذاشت. در این جور چیزها هیچ وقت کمبودی حس نکردم. بدبختی من این بود که هر کس دور و برم بود، همین چیزها را وظایف زن در زندگی زناشویی میدانست.
هلیا D:
حجم
۹۸٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه
حجم
۹۸٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه
قیمت:
رایگان