بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دیگران | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب دیگران

بریده‌هایی از کتاب دیگران

انتشارات:نشر تازه‌ها
امتیاز:
۳.۵از ۱۵۵ رأی
۳٫۵
(۱۵۵)
شاید بزرگ‌ترین شانس زندگی‌مان این بود که هیچ وقت با هم بگومگو نکردیم. هر وقت هم می‌فهمیدم زنم، مرا و دنیایم را نمی‌فهمد، سکوت می‌کردم و از او فاصله می‌گرفتم و سر در لاک دنیای خودم می‌بردم.
هلیا D:
برخلاف او که یک لشکر، دوست و دوستدار داشت، من تک و تنها بودم.
آینه‌نِشین
یک بار به خودش گفت: «یعنی به زنت شک داری؟ آدم به دوست دخترش باید شک کنه، نه زنش».
Atena
فرسودگی‌اش را آغاز کرد که هم‌زمان با دوره شکوفایی ستاره بود.
masi_azemati
ناتوان‌تر از آن بود که ایستاده، خاطره آخر را مرور کند. ‬‬‬پس ‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬روی نزدیک‌ترین مبل فرو ریخت
masi_azemati
. سیاه‌بختی من این بود که همه عمرم، برای رسیدن به آرمان‌ها و آرزوهایم، دنبال یک حامی می‌گشتم. خودم نمی‌توانستم حامیِ خودم باشم. خودم به تنهایی نمی‌توانستم به چیزی که نمی‌پسندم، قاطعانه «نه» بگویم یا به چیزی که باور دارم، محکم «بله» بگویم.
معین کرمانی
«ما از طرف تو، به مژده و خانواده‌ش قول دادیم که تو از این به بعد کاری نمی‌کنی که مژده از تو بترسه. حتی روی یک برگه هم نوشتیم و امضا کردیم، که در صورتی مژده به خونه‌ت برمی‌گرده، که تو اون رو نترسونی. اگر به قولت وفا نکنی و آرامش مژده رو تأمین نکنی، اون حق داره باز به خونه پدرش برگرده».
جو مارچ
درکِ برخی واکنش‌ها ممکن نیست، چون محصول چند اتفاقِ در هم تنیده‌یِ درونی و بیرونی است، هر چند که به راحتی اتفاق می‌افتد.
Mohi:/
خاطره بَده. هیچ جوری هم نمی‌شه خاطره بد رو از بین برد. حتی اگر کسی که خاطره بد رو درست کرده، بمیره و بپوسه، باز هم خاطره بد می‌مونه».
پرنده _پرواز.
البته که لذتِ تماشا وقتی است که یک نفر زل بزند و نفر دیگر، چشم از آدم بدزد. اگر هر دو به یکدیگر زل بزنند، این لذت بین دو نفر قسمت می‌شود. در این صورت، دیگر از لذت تماشا چیزی نمی‌ماند.
hamed.shaeri
می‌دانست ساختن یک زندگی زناشویی از نو، کار ساده‌ای نیست، حتی در دوره‌ای که جدایی زن و شوهر، مثل پیاده شدن مسافر در ایستگاه اتوبوس، کاری معمولی بود.
karoon
وقتی آدم از یک مرحله زندگی بیرون می‌آید و به یک مرحله دیگر وارد می‌شود، یک فاصله‌ای بین این دو مرحله هست: برزخ.
zahra.d
بدون اینکه یکدیگر را ببینیم، صبح‌ها به هم سلام می‌کردیم
Parmida
چند بار برایش شعر سپید خواندم. برای اینکه بتواند درک بهتری از شعر داشته باشد، لابه‌لای شعر توضیح هم می‌دادم
Parmida
درکِ برخی واکنش‌ها ممکن نیست، چون محصول چند اتفاقِ در هم تنیده‌یِ درونی و بیرونی است، هر چند که به راحتی اتفاق می‌افتد.
masi_azemati
ببین خاطره بد، خاطره بَده. هیچ جوری هم نمی‌شه خاطره بد رو از بین برد. حتی اگر کسی که خاطره بد رو درست کرده، بمیره و بپوسه، باز هم خاطره بد می‌مونه
nastaran
من باعث و بانیِ همه مشکل‌هام. اینکه خوبه، این یعنی اینکه تو مشکل نداری، یعنی فقط پنجاه درصد مشکل داریم. پس هنوز پنجاه درصد امید هست، هنوز نصفِ زندگی‌مون دست نخورده مونده». ‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
پرنده _پرواز.
دیدم انتخاب هیچ کدام از این فکرها ممکن نیست، زیر لب گفتم: «اصلاً به من چه». این عبارت کوتاه، شاهکلیدی بود که گمش کرده بودم.
پرنده _پرواز.
تا می‌خواستم به نتیجه برسم، جرقه محو می‌شد و من باز در تاریکیِ ماجرایِ مرگ زنم فرو می‌رفتم
پرنده _پرواز.
یادت باشه، اگر آدم دوره شکوفاییِ عمرش رو سرسری، سر بُکنه، دوره پیری و اواخر دوره پیریِ بدی در انتظارشه.»
فاطمه فخاریان

حجم

۹۸٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۲۰ صفحه

حجم

۹۸٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۲۰ صفحه

قیمت:
رایگان