در آنها چیزی نیست که بتوان به آن بگویی مایهی درونی. مانند اشباح میتوانی دستات را از میان بدنشان بگذرانی و جز خلا هیچ نیابی، طبلهای توخالی، که فقط سروصدا دارد. آنها خودشان به تو خواهند گفت اگر به آنها دست بزنی ممکن است کتک بخوری.
liliyoooom
بالاخره یک روز مرد یا زنی را که در سینما به تلفن همراهشان جواب میدهند، میکشم. و وقتی در ستون حوادث روزنامهها این ماجرا را خواندید بدانید قاتل من بودهام... »
kimia
در این روزها خیلی چیزها را میتوانی با پول بخری، اما اشرافیت را نه.
mahnia
جایی که در آن هستیم اهمیتی ندارد، مهم این است در چه حالت روحی قرار داریم.
nahid pourhasan
«وقتی تو را نگاه میکنم، حالم بد میشود، گویی مقابل ده هزار آدم هستم، لطفا تمامش کن، من را در آغوش بگیر... »
nahid pourhasan
زنی حامله را میبینید: فکر میکنید از خیابان عبور میکند یا کار میکند یا حتا با شما صحبت میکند، نه، اشتباه میکنید. او فقط به کودکاش فکر میکند.
parii
از من میپرسید تفاوت پریشانی با تسلیمشدن چیست. جواباش را نمیدانستم. حالتی به خود گرفت که به من بگوید اهمیتی ندارد. گفت همهی آنچه بر او گذشته او را بسیار سختتر و تلختر و بسیار متفاوتتر از خودِ حقیقیاش کرده است.
ماراتن
یک کلمه باهم حرف نزدهاند و هنوز راه درازی در پیش دارند.
liliyoooom
یکی از درسهایی که در مدرسه یاد گرفتم فرضیهی یکی از فیلسوفان بزرگ عهد عتیق است که میگفت جایی که در آن هستیم اهمیتی ندارد، مهم این است در چه حالت روحی قرار داریم.
بیتا احمدی
تودهی عکسهایش را باز کردم و جز دستهایم هیچ ندیدم.
صدها عکس سیاه و سفید که جز دستهایم هیچ نشان نمیداد.
دستهایم روی تارهای گیتار، دور میکروفن، در امتداد اندامام، دستهایم که دستهایی دیگر را پشت صحنه میفشارند، دستهایم که سیگاری برداشتهاند، دستهایم که صورتام را لمس میکند، دستهایم برای طرفداران عکس امضا میکند، دستهای تبآلودهام، دستهایم که بوسه میفرستد، دستهایم که به خود تزریق میکند.
دستهایی بلند و لاغر با رگهایی چون رودخانههایی حقیر.
بیتا احمدی