بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب برف بهاری | صفحه ۶ | طاقچه
کتاب برف بهاری اثر یوکیو می‌شیما

بریده‌هایی از کتاب برف بهاری

۳٫۹
(۲۰)
ـ خوب، پس در واقع چه کسی تصمیم‌گیری می‌کند؟ ـ زمان. زمانِ چیزی‌ست که مطرح است. با مرورِ زمان، تو و من با شقاوت و سنگدلی به رودِ اصلیِ زمانِ خود کشیده می‌شویم، اگر چه اصلا نسبت به هویت آن کاملا بیگانه هستیم. و بعدها، زمانی که بگویند نوجوانانِ نخستین دوره‌های تایشو این‌طور می‌اندیشیدند، لباس می‌پوشیدند و صحبت می‌کردند، در حقیقت درباره‌ی من و تو حرف می‌زنند. ما همگی یک جا روی همدیگر انباشته می‌شویم
bluevera
پس از این که همگیِ ما مُردیم، به راحتی می‌توان ما را تجزیه و تحلیل کرد و به گونه‌ای عواملِ اساسیِ ما را مجزا ساخت و در معرضِ دید همگان قرار داد. و البته این اصل، و آن تفکری که زیربنای دوره‌ی ما را تشکیل می‌دهد، در صد سالِ آینده کاملا جهلِ مطلق به شمار خواهد آمد. و هیچ راهی فرا روی ما نیست تا بتوانیم از آن حکمی که درباره‌ی ما و زمانه‌ی ما صادر می‌شود، بگریزیم و هیچ راهی هم برای‌مان باقی نمی‌ماند تا بتوانیم ثابت کنیم که ما با دیدگاه‌های بی‌اعتبارِ معاصرانِ خود هم عقیده نبودیم
bluevera
ـ ساتوکو به جز دردسر هیچ کارِ دیگری نمی‌کند. این واقعیت دارد که می‌گویند یک زن دوستیِ بینِ مردان را به نابودی می‌کشاند، هان؟ اگر ساتوکو صبحِ امروز آن قدر بوالهوسانه رفتار نمی‌کرد، من تا این حد برای هوندا ناراحتی به وجود نمی‌آوردم.
bluevera
در تمامِ طولِ صبح، میز و صندلیِ کی‌یوآکی خالی بود. وقتی هوندا به آن می‌نگریست، حسِ وحشتِ انسانی را تجربه می‌کرد که بدترین ترس‌ها به جانش افتاده باشد. میز قدیمی، با آن خش‌خوردگی‌هایی که هنوز از زیرِ لاک الکلِ جدید پیدا بود، درخششِ برف را که از پنجره به درون می‌تابید، منعکس می‌کرد. این حالت او را به یاد تابوتی می‌انداخت که با پارچه‌ی سفیدی پوشانده شده و به طور عمودی قرار گرفته باشد، شبیه آن چیزی که در تدفینِ جنگجویانِ دوران باستان به‌کار می‌رفت و آن‌ها را به حالتِ نشسته دفن می‌کردند.
bluevera
صدای ساتوکو رشته‌ی افکارش را از هم گسیخت. ـ بهتر نیست به خانه برگردیم؟ دخترک جمله را با لحنی که کاملا آرام و مسلط می‌نمود، بیان کرد. کی‌یوآکی با خود گفت: «بفرما، باز خانم کارِ همیشگیِ خودش را از سرگرفت؛ دوباره گوشِ مرا می‌گیرد و به هر جایی که می‌خواهد هدایت می‌کند. و اما با این که در دل با خود کلنجار می‌رفت، متوجه بود که لحظات از دست می‌رود، در حالی که هنوز این امکان برایش وجود داشت که اوضاع را تغییر دهد. او می‌توانست به سادگی بگوید: «نه، برنگردیم» و انجامِ چنین کاری به این می‌مانست که دست‌اش را دراز کند و طاس را به دست بگیرد. اما دستانِ کار نکرده و غیرماهرش با کوچک‌ترین تماس با آن یخ می‌زد. او هنوز آماده نبود!
bluevera

حجم

۵۵۰٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۶۴۰ صفحه

حجم

۵۵۰٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۶۴۰ صفحه

قیمت:
۲۸۰,۰۰۰
تومان
صفحه قبل۱
...
۵
۶
صفحه بعد