بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب من او | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب من او

بریده‌هایی از کتاب من او

انتشارات:نشر افق
امتیاز:
۳.۹از ۲۷۵ رأی
۳٫۹
(۲۷۵)
آدم توی خانهٔ خودش بیش‌تر چیز یاد می‌گیرد... آدم توی خانهٔ خودش چیزهایی را یاد می‌گیرد که به دردِ خانهٔ خودش می‌خورد، اما توی خانهٔ دیگران چیزهایی را یاد می‌گیرد که به دردِ خانهٔ دیگران می‌خورد...
روژینا
علی گفت: - همهٔ دین‌داری من به این دو انگشتر است. وقتی این دو تا را به دست دارم، احساس... - دین‌داری... دین‌داری... می‌شود دین‌دار خیلی چیزها را نداشته باشد؛ انگشتر، جای مهر روی پیشانی، محاسن، عبا و عمامه... اما بدان! دین‌دار حکماً دین دارد... جوان! اوجِ دین‌داری ابوالفضل العباس، که آقای همهٔ لوطی‌های عالم است، می‌دانی کجا بود؟ ختمِ دین‌داری‌اش کنارِ علقمه بود. جایی که اصلش دست نداشت، تا دستش انگشت داشته باشد؛ اصلش انگشت نداشت تا انگشتش انگشترِ عقیق و فیروزه داشته باشد...
🎸🍃تبسم🍃🎸
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دلِ ما را فدای مقدمش سازم سر و دست و تن و پا را من آن چیزی که خود دارم، نصیبِ دوست گردانم نه چون حافظ که می‌بخشد سمرقند و بخارا را!
روژینا
آقای... درویش... مصطفا!... دلِ... آدم... مثلِ... اناره... درست... باید... چلاندش... درست... حکماً... شیره‌اش... مطبوعه... درست... (بغضش گرفت؛ به خونابه‌های روی دیوار نگاه کرد) اما... اما دلِ آدم را که می‌ترکانند، دیگر شیره نیست، خونابه است... باز هم مطبوعه؟...
روژینا
- عشق کردی، قاجار را چه‌طور «خَفَن» کردم... - «خفن» یعنی چی؟ - یک چیزی تو مایه‌های خفه کردن و کفن کردن است...
shariaty
آهای بز بزِ قندی! اسبت کجا می‌بندی؟... بگو دیگر... زیر درختِ نرگس... داغت نبینم هرگز...
🎸🍃تبسم🍃🎸
عاشق‌ها حرفِ هم را خوب می‌فهمند
hiba
همان چراغ را اگر که ایزد برفروزد، هر آن‌کس پف کند ریشش بسوزد...
alireza atighehchi
آینه اگر نقش داشته باشد، می‌شود نقاشی، کأنه همان پرت و پلاهایی که هم‌شیره‌ات می‌کشید و می‌کشد. آینه هر وقت هیچ نداشت، آن وقت نقشِ خورشید را درست و بی‌نقص برمی‌گرداند...
"مُسٰافِرِمٰاھ؛
اگر یک آدمِ خوب، خیلی خوب، میانِ یک جمع نباشد، آن جمع، بشمار سه از بین می‌رود. گرگ‌ها هم را پاره می‌کنند... پس نخِ تسبیح همان آدمِ خوب است، همان کارِ خوب است، همان... می‌فهمی؟
اشک انار
به هوا پری مگسی باشی، بر آب روی خسی باشی، بی‌جا گفته که دل به دست آر، تا کسی باشی... حکماً باید دل از دست داد. نه که به دست آورد. دل از دست داده، کس باشد یا ناکس، باکش نیست. علی فتاح! به حَجَری که جدت، حاج فتاح بوسیده، اگر خودِ حجر، نگینِ انگشتری‌ات شود و خمِ ذوالفقار رکابش، هیچ نشده‌ای، هیچ نکرده‌ای، از خودت جنب نخورده‌ای... دربیاور این انگشترها را...
🎸🍃تبسم🍃🎸
شب به قاعده‌ای داشتیم که گربهٔ خانه‌مان واجب‌الحج بود، فردایش، به قاعده‌ای نداشتیم که بزرگ خانه‌مان واجب‌الزکات بود!
🎸🍃تبسم🍃🎸
تنبونِ بعدِ عید به دردِ گلِ منار هم نمی‌خوره!
روژینا
عدل را نشانم داد. دودستی گرفته بودش. عدل انگار آب بود. می‌خواست در کفِ دستانش نگه دارد؛ طوری که یک قطره‌اش هم زمین نریزد. عدل را نشانم داد. یک چیزِ مطبوع، مهیب، خوش‌بو، معطر، لطیف، نرم، خشن، زیبا، کوچولو، عظیم، دوست‌داشتنی، ترس‌ناک. نمی‌شود نوشت.
روژینا
صدای یکی دیگر از پیرزن‌های صفِ اولی گفت‌وگوی‌شان را قطع کرد. - استغغغفرالله! آمده‌اید مسجد ناسلامتی! ذکرِ خدا بگویید. کم غیبتِ مردم کنید و حرفِ بزنید و لیچار بگویید... درویش مصطفا راست می‌گفت که حکماً بایستی برای زن‌ها هم قهوه‌خانه بزنند که توی خانهٔ خدا اراجیف نبافند...
alireza atighehchi
- از این پس همهٔ آرمانِ من که همهٔ زنده‌گی من است، شما هستید... من به آرمانم خیانت نخواهم کرد... اگر شما را از دست بدهم، قول می‌دهم، به کتاب‌الله سوگند می‌خورم که همهٔ آرمانم را دور بریزم... چیزی از این عزیزتر و گران‌بهاتر نداشتم که مهریهٔ شما قرارش دهم...
alireza atighehchi
مگر یک دل چه‌قدر جا دارد؟
F.s
استغغغفرالله! آمده‌اید مسجد ناسلامتی! ذکرِ خدا بگویید. کم غیبتِ مردم کنید و حرفِ بزنید و لیچار بگویید... درویش مصطفا راست می‌گفت که حکماً بایستی برای زن‌ها هم قهوه‌خانه بزنند که توی خانهٔ خدا اراجیف نبافند...
🎸🍃تبسم🍃🎸
اما درویش مصطفا همان روزها مرا کناری کشید. تفی در جو انداخت، صدایش را صاف کرد و گفت: - سیبی که برسد، حکماً خودش می‌افتد. یا بادی می‌اندازدش، یا کسی درخت را تکان می‌دهد، یا... این‌ها اصل نیستند. اصل سیبِ رسیده است که حکماً خودش می‌افتد... پدرِ تو هم حکمِ همان سیبِ رسیده را داشت. سیبِ کال است که به ضرب و زورِ حکیم و مرض و ناخوشی و زیرِ اتول رفتن، باید چیدش. می‌پرسی انگشتش چه؟ معمول، سیبی که می‌افتد، روی زمین زخمی می‌شود دیگر! البت حکماً اگر سالم می‌ماند، به‌تر بود، ولی خریدار، سخت طالب بوده، همین‌جوری زخمی هم خریده. پدرت متاعی بودها... یا علی مددی!
sama
«حکماً کور به‌تر می‌بیند. چرا؟ چون چشمش به کارِ دیگران نیست، چشمش به کارِ خودش است، چشمش به معرفتِ خودش است... یا علی مددی!»
zalzalak

حجم

۳۷۶٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۶۰۰ صفحه

حجم

۳۷۶٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۶۰۰ صفحه

قیمت:
۱۱۵,۰۰۰
۳۴,۵۰۰
۷۰%
تومان