بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب من او | صفحه ۷ | طاقچه
تصویر جلد کتاب من او

بریده‌هایی از کتاب من او

انتشارات:نشر افق
امتیاز:
۳.۹از ۲۷۵ رأی
۳٫۹
(۲۷۵)
- تنها بنایی که اگر بلرزد، محکم‌تر می‌شود، دل است! دلِ آدمی‌زاد. باید مثلِ انار چلاندش، تا شیره‌اش در بیاید...
s.habibifard
بچه بودیم، می‌گفتند یا سواد یا روسری! پیر بودیم، می‌گفتند یا روسری یا توسری!... چرخِ بازی‌گر از این بازی‌چه‌ها بسیار دارد... (به من نگاه می‌کند) ببینم! سردت شده؟!
🎸🍃تبسم🍃🎸
اهلِ سیاست، خیال می‌کنند که دور را می‌بینند؛ البت می‌بینند، اما نه خیلی دور را. حکماً اگر خیلی دور را می‌دیدند، کارشان توفیر می‌کرد. امیرالمؤمنین، روحی فداه، اهلِ سیاست بود، اما دورِ دور را می‌دید، جایی به قاعدهٔ قیامت دور و دیر... یا علی مددی!
🎸🍃تبسم🍃🎸
هیأتِ محبان‌الحسین، خاصِ محبانِ حسینه، چرا؟ چون آدمِ خداپرست، خدا را می‌پرسته. اگر خط و ربطش را نفهمیدی، بدان هیچ نفهمیدی؛ بل‌که اصلاً نفهمی. محبِ حسین، گریه‌اش برای حسینه. با توام: فعلهٔ اصفهانی! از فتاح یاد بگیر: اگر برای پسرش حالِ گریه پیدا کرد، فی‌الفور گریه‌اش را وصل می‌کند به کربلا. راهش این است. این جور اشک‌تان مقدس می‌شود و چشم‌تان، ضریح. حکماً به چشمِ هم‌چه آدمی می‌شود دخیل بست. یا علی مددی!
🎸🍃تبسم🍃🎸
- سیبی که برسد، حکماً خودش می‌افتد. یا بادی می‌اندازدش، یا کسی درخت را تکان می‌دهد، یا... این‌ها اصل نیستند. اصل سیبِ رسیده است که حکماً خودش می‌افتد... پدرِ تو هم حکمِ همان سیبِ رسیده را داشت. سیبِ کال است که به ضرب و زورِ حکیم و مرض و ناخوشی و زیرِ اتول رفتن، باید چیدش. می‌پرسی انگشتش چه؟ معمول، سیبی که می‌افتد، روی زمین زخمی می‌شود دیگر! البت حکماً اگر سالم می‌ماند، به‌تر بود، ولی خریدار، سخت طالب بوده، همین‌جوری زخمی هم خریده. پدرت متاعی بودها... یا علی مددی!
🎸🍃تبسم🍃🎸
مریم نگذاشت مامانی ادامه بدهد. دوید و او را بوسید. بعد شروع کرد به بشکن زدن و خواندن: - چرا در گنجه بازه؟ چرا دمِ خر درازه؟ دخترِ اون پیرزنه، چرا گرامافون می‌زنه؟...
🎸🍃تبسم🍃🎸
من از خدای جاهای ساده و زیبا خیلی خوشم می‌آید. از خدای مسجدها، حسینیه‌ها، کلیساها، کوه‌ها و حتا مغازه‌های ساده. برعکس از خدای جاهای پرزرق و برق و از آن خداهای دهاتی‌خرکن لجم می‌گیرد. به نظرم آن‌ها اصلاً خدا نیستند. فقط کارشان این است که غریب‌ها را هاج و واج کنند و سرشان را با دو تا آجرِ ابلق و کاشی فیروزه‌ای شیره بمالند.
hiba
- علی جان! رفاقت هم حدی داره... آرام سرم را تکان دادم: - تنها چیزی که حد نداره، رفاقته!
hiba
الیوم، مملکتِ ما از دیارِ کفر پلیدتر است! دستِ‌کم در کفرستان به قاعده‌ای آزادی هست که هر کسی آن‌طور که خواست، زنده‌گی کند، اما این‌جا اجبار است که آن‌طور که دیگران می‌خواهند، زنده‌گی کنیم! آدم باید آن‌طور زنده‌گی کند که خدا می‌خواهد، اما اگر نشد، آن‌طور که خودش می‌خواهد، به‌زِ آن‌طور است که دیگران می‌خواهند...
محمد
با همه چیز بایست شنید. بایست گوش کرد. هر چیزی یک حرفی دارد، اما همه را با این دو تا گوش نمی‌شود شنید.
محمد

حجم

۳۷۶٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۶۰۰ صفحه

حجم

۳۷۶٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۶۰۰ صفحه

قیمت:
۱۱۵,۰۰۰
۳۴,۵۰۰
۷۰%
تومان
صفحه قبل۱
...
۶
۷
صفحه بعد