بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دکترهای اعصاب | صفحه ۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب دکترهای اعصاب

بریده‌هایی از کتاب دکترهای اعصاب

۳٫۴
(۳۴)
اثرهای درمانی CBT از طریق آزمایش‌هایی کنترل‌شده با مقایسهٔ آن با یک دارونما و با شکل‌های مختلف روانکاوی در درمان افسردگی خیلی زود تأیید شد، و CBT را اولین «روان‌درمانی مبتنی بر شواهد» دانستند -یعنی شکلی از گفت‌وگودرمانی که از طریق آزمایش‌های کنترل‌شده ثابت شده است. از آن زمان تاکنون مطالعات متعددی اثربخشی CBT برای درمان بسیاری از اختلال‌های ذهنی را ثابت کرده‌اند، از جمله اختلال‌های اضطرابی، وسواسی، و ADHD
محسن
اما بک کشف ارتدادیِ دیگری هم کرد: وقتی از تلاش برای اینکه بیماران تعارض‌های روان‌نژندیِ مدفون خود را درک کنند، دست برداشت و به جایش از گفت‌وگودرمانی برای کمک به بیماران استفاده کرد تا افکار غیرمنطقی خودشان را تصحیح کنند و تصورات تخریبگر در مورد خودشان را تغییر دهند، بیماران هم خوشحال‌تر شدند و هم پرکارتر. مایهٔ شگفتی بیشتر این بود که این پیشرفت‌های روانی با آهنگی بسیار سریع‌تر از روانکاوی اتفاق می‌افتاد -به جای ماه‌ها یا سال‌ها در طی چند هفته رخ می‌داد.
محسن
زن میانسالِ جذاب و باکفایتی ممکن بود بی‌خود و بی‌جهت خودش را نالایق و بی‌کفایت بداند. بک باور داشت که این منفی‌بافی او را دائماً پریشان و غمگین می‌کند و نهایتاً منجر به افسردگی او می‌شود. این نگرش تجدیدنظری اساسی در برداشت روانپزشکی از افسردگی بود -به جای آنکه افسردگی را اختلال خشم توصیف کند، آن را نوعی اختلال شناختی می‌دانست.
محسن
روان‌نژندی مفهوم بنیادی نظریهٔ روانکاوی بود و برای کسانی که روانکاوی می‌کردند اس و اساس معنای بیماری روانی محسوب می‌شد. روان‌نژندی منبع اصلی درآمد در طبابت بالینی نیز بود، چون ایدهٔ ابتلای هرکسی به نوعی تعارض روان‌نژندی باعث می‌شد همیشه جریان مداومی از آدم‌های همیشه نگران به‌سوی کاناپه‌های دکترهای اعصاب و روان برقرار باشد. همان‌طور که می‌توانید تصور کنید، روانکاوان وقتی فهمیدند که اشپیتزر قصد دارد روان‌نژندی را از روانپزشکی حذف کند چقدر وحشت کردند.
محسن
اشپیتزر فرایندی دو مرحله‌ای برای تشخیص بیماران وضع کرد که به همان شدتی که تازه بود، ساده هم بود: اول، تعیین وجود (یا غیبت) نشانه‌ای خاص و اینکه آن نشانه چه مدت است که وجود دارد؛ سپس، مقایسهٔ علائم مشاهده‌شده با مجموعهٔ معینی از معیارها برای هر اختلال. اگر علائم با معیارها جور در آمدند، آنگاه تشخیص موجه و درست است. همین. نه لازم است در ناخودآگاه بیمار به دنبال سرنخ‌هایی برای تشخیص بگردند، نه نیاز به تفسیر نمادهای نهفته در رؤیاهاست -فقط و فقط شناسایی رفتارها، فکرها، و تجلی‌های فیزیولوژیکیِ عینی.
محسن
چهره‌های برجستهٔ ضدروانپزشکی بی‌هیچ دغدغه‌ای مسألهٔ رنج انسانی را نادیده می‌گرفتند، و پیشنهاد می‌کردند که درماندگیِ فرد افسرده، یا آزار و عذابی که فرد اسکیزوفرنیک پارانوییدی احساس می‌کند فقط در صورتی از بین می‌رود که به باورهای غیرمعمولشان احترام بگذاریم و از آنها حمایت کنیم. به‌علاوه خطری را که افراد اسکیزوفرنیک گاهی اوقات برای دیگران دارند نیز نادیده می‌گرفتند.
محسن
در تحقیق مشهوری در سال ۱۹۴۹، سه روانپزشک به‌طور مستقل با سی‌وسه بیمار یکسان مصاحبه کردند و در مورد هر بیمار به تشخیصی مستقل و از آن خود رسیدند. در مورد هر بیمار فقط ۲۰ درصد از مواقع تشخیصشان (مثلاً «بیماری شیدایی‌افسردگی») یکسان می‌شد.
محسن
ولادیمیر ناباکوف وقتی می‌نوشت «بگذارید افراد ساده‌لوح و وقیح کماکان باور داشته باشند که همهٔ مصیبت‌های روانی را می‌شود از طریق کاربرد روزانهٔ اسطوره‌های یونان باستان در مورد قسمت‌های خصوصی‌شان درمان کرد» نگرش بسیاری از شکاکان را خلاصه کرده بود.
محسن
افراد سالمِ نگران، هم در اروپا و هم در ایالات متحد، مشتریان اصلی روانکاوی و موتور محرک آن شدند. در سال ۱۹۱۷، فقط ۸ درصد از روانپزشکان امریکایی مطب خصوصی داشتند. این رقم تا سال ۱۹۴۱، عمدتاً به‌خاطر پذیرش روانکاوی، به ۳۸ درصد افزایش پیدا کرد. در دههٔ ۱۹۶۰، بیش از ۶۶ درصد روانپزشکان امریکایی مطب خصوصی داشتند. حال روانپزشکان می‌توانستند به جای پوشیدن کت سفید و کارِ شاق روزانهٔ رسیدگی به بیماران پرخاشگر و کاتاتونیک، با تاجران پولدار دربارهٔ خاطرات کودکی‌شان گپ بزنند و خانم‌های خانه‌دار شیک و خوش‌پوش را به آرامی از آغاز تا انتهای تداعی‌های آزادشان هدایت کنند.
محسن
دولتی سالپتریر، بیماران را از بند زنجیرهای آهنی آزاد کرد. پینل نهایتاً به این نتیجه رسید که خودِ محیط مؤسسه، اگر به‌درستی مدیریت شود، می‌تواند اثر سودمندی بر بیماران بگذارد. یوهان رایل ، پزشک آلمانی، توصیف کرده که چگونه آسایشگاهی از نوع آسایشگاه‌های جدیدِ پینل تأسیس می‌شود: بهتر است با انتخاب نامی بی‌غرض شروع کرد، آسایشگاه در محیطی دلپذیر واقع باشد، ویلاهایی کوچک در اطراف ساختمان اداری در کنار رودخانه و دریاچه، یا در میان تپه‌ها و مزارع. محیط و بدن بیمار باید تمیز نگه داشته شود، رژیم غذایی‌اش سبک باشد، غیرالکلی و بدون چاشنی. سرگرمی‌های متنوعی در وقت‌های مناسب برایشان فراهم شود که نه خیلی طولانی باشند و نه خیلی درگیرکننده.‌
محسن
حتی آدم باهوشی مثل استیو جابز هم مستعد توسل به این نوع طبابت‌های دور از ذهن بود؛ درمانِ پزشکی سرطان پانکراسش را به امید «پزشکی کل‌نگر» آنقدر عقب انداخت که دیگر خیلی دیر شد.
محسن
شگفت آنکه، سیاست‌های نظارتیِ فعلی جلوی کسی مانند آمن را نمی‌گیرد که بساط پرت‌وپلای «اسپکت» اش را پهن نکند. با اینکه تمام اعضای هیأت‌مدیرهٔ انجمن روانپزشکی امریکا طبابت او را حقه‌بازی می‌دانند، اما آمن آزادانه ادامه می‌دهد و ایرادی هم به کارش گرفته نشده است.
محسن
فروید درس ارزشمندی دربارهٔ پدیده‌های روانی به من داد و آن اینکه پدیده‌های روانی رویدادهایی اتفاقی نیستند؛ فرایندهایی آنها را پدید می‌آورد که می‌شود مطالعه و تجزیه‌وتحلیل، و نهایتاً آشکارشان کرد. عمدهٔ مطالب دربارهٔ فروید و تأثیرش بر روانپزشکی و جامعهٔ ما پر از تناقض است -او بینش‌هایی مهم دربارهٔ ذهن انسان مطرح کرده است و در عین حال روانپزشکان را در مسیر نظریه‌ای اثبات‌نشده گمراه کرده است. بیشتر مردم فراموش می‌کنند که فروید در ابتدا متخصص مغز و اعصابی واقع‌بین بود، کسی که از سختگیرانه‌ترین استانداردهای تحقیق طرفداری می‌کرد.
محمد طاهر پسران افشاریان
فروید با آن ریش سبکِ ادواردی‌اش، عینک‌ِ دور گردش، و سیگار برگِ آشنایشْ مشهورترین روانپزشکِ تاریخ است. کافی است اشاره‌ای به نامش شود تا فوراً این عبارت به ذهن بیاید «خُب از مادرت برایم بگو.» بسیار محتمل نیز هست که دربارهٔ ایده‌های این مرد نظراتی داشته باشید -شرط می‌بندم نظراتی که اگر تماماً خصمانه نباشند، مایه‌هایی از شک در آنها هست. از فروید اغلب به بدی یاد می‌کنند و می‌گویند زن‌ستیز، خودستا، و حقه‌بازی سلطه‌جو بوده است، دکتر اعصابی دل‌مشغول مسائل جنسی که دائم رؤیاها و خیال‌های آدم‌ها را وا می‌رسیده است. اما، از نظر من، او دوراندیشی تراژیک و بسیار فراتر از زمانه‌اش بود.
محمد طاهر پسران افشاریان
قرن نوزدهم رو به پایان بود و همهٔ تخصص‌های مهم پزشکی به‌سرعت در حال پیشرفت بودند -به‌جز یکی. از مطالعات کالبدشناختی بسیار دقیقی که روی اجساد انسان انجام شده بود، جزئیات تازه‌ای از آسیب‌شناسی‌های کبد، ریه، و قلب به‌دست آمده بود -اما هیچ تصویر کالبدشناختی از روان‌پریشی وجود نداشت. با کشف روش‌های بیهوشی و تکنیک‌های ضدعفونی جراحی‌های پیچیده‌تر میسر شد -اما هیچ عمل جراحی برای افسردگی وجود نداشت. با کشف پرتوهای ایکس، پزشکان با قدرتِ تقریباً معجزه‌آسای آن توانستند به درون بدن‌های زنده سرک بکشند -اما حتی پرتوهای خارق‌العادهٔ رونتگن هم نتوانست داغ‌ننگِ پنهانی هیستری را عیان کند.
محمد طاهر پسران افشاریان
. پینل همچنین اولین نفری بود که استدلال کرد روال آسایشگاه باید به گونه‌ای باشد که حس ثبات و تسلط بر خویشتن در بیمار پرورش داده شود. امروزه در بخش‌های بستری روانپزشکی، از جمله بخشی که اینجا، در بیمارستان پرسبیترین نیویورک در مرکز پزشکی دانشگاه کلمبیا داریم، هنوز نظر پینل در مورد برنامهٔ منظم فعالیت‌هایی را به کار می‌بندیم که ساختار، نظم، و بهداشت فردی را تشویق می‌کنند.
محمد طاهر پسران افشاریان
در سرتاسر قرن نوزدهم، بیشتر روانپزشکانْ ایلینیست بودند. انواع نظریه‌های زیست‌شناختی و روان‌پویشی در مورد بیماری‌های روانی معمولاً در تالارهای دانشگاه‌ها مطرح می‌شد و مورد بحث و بررسی قرار می‌گرفت، اما این ایده‌ها و نظریه‌ها تأثیر چندانی بر کار روزمرهٔ ایلینیست‌ها نداشت. ایلینیست بیشتر مراقبی دلسوز بود تا پزشکی واقعی، چون نمی‌توانست کار چندانی برای تخفیف آلام و رنج افراد تحت سرپرستی‌اش انجام دهد (گو اینکه به نیازهای پزشکی‌شان نیز رسیدگی می‌کرد). بیشترین کاری که ایلینیست می‌توانست به آن امید داشته باشد این بود که بیماران را صحیح و سالم، تمیز، و تحت مراقبت نگاه دارد -که همین کار بی‌شک بسیار بیش از کارهایی بود که در ادوار گذشته انجام می‌شد
محمد طاهر پسران افشاریان
هدف اولین مؤسسات روانی نه معالجه بود و نه درمان، بلکه هدفشان جدا کردنِ اجباری بیماران از جامعه بود. تا اواخر قرن هجدهم، اختلال‌های روانی بیماری به حساب نمی‌آمدند و بنابراین در محدودهٔ صلاحیت پزشکی جای نداشتند، این اختلال‌ها بیشتر شبیه رفتاری جنایی به حساب می‌آمدند که زندانی را باید به ندامتگاه فرستاد. بیمار روانی منحرف یا منحط به حساب می‌آمد، فردی که برای گناهی نابخشودنی مجازات الهی شده و عذاب می‌کشد.
محمد طاهر پسران افشاریان
تمام اسناد ثبت‌شده از شرایط تیمارستان‌های پیش از عصر روشنگری گواه آنند که جاهایی بوده نکبت‌بار، کثیف، و پر از سیاه‌چال. (توصیف‌های وحشتناک از تیمارستان‌ها تا حدود دو قرن بعد هم ادامه داشت و از برجسته‌ترین موضوعات روانپزشکی بود، همچنین خوراکی بی‌پایان برای افشاگری‌های روزنامه‌نگاران و برانگیختن فعالیت‌های حقوق مدنی). چه بسیار پیش می‌آمد که بیماران را زنجیر کنند، با شلاق یا چوب بزنند، در آب یخ فرو ببرند، یا اینکه صرفاً آنها را هفته‌ها در سلولی سرد و کوچک حبس کنند. روزهای یکشنبه، اغلب آنها را مثل موجوداتی عجیب‌وغریب جلوی روی مردمی که از شدت متلک و ناسزاگویی نفسشان بند می‌آمد به نمایش می‌گذاشتند.
محمد طاهر پسران افشاریان
این اعلامیه دربارهٔ اصول روانپزشکی زیست‌شناختی الهام‌بخش گروهی تازه از روانپزشکانی پیشگام شد که باور داشتند کلیدِ فهم بیماری روانی نه در روح اثیری است و نه در کانال‌های مغناطیسی، بلکه درون بافت‌های نرم و پرشکنج مرطوب مغز جای دارد. کارهای آنها به شمار زیادی تحقیق منجر شد که به‌شدت بر بررسی‌های میکروسکوپی مغزِ کالبدشکافی‌شده تکیه داشت. روانپزشکانی که آموزش کالبدشناسی دیده بودند، آسیب‌شناسی مغز را به اختلال‌های بالینی مربوط ساختند. (آلویز آلزایمر، که نشانهٔ «پلاک‌های مربوط به پیری و گوریدگی‌های رشته‌های عصبی» مربوط به زوال‌عقل را شناسایی کرده بود، روانپزشک بود). نظریه‌های جدیدی مبتنی بر مغز صورت‌بندی شدند، مانند فرضیه‌هایی از این دست که اختلال‌های روانی مانند هیستری، شیدایی، و روان‌پریشی به دلیل تحریک بیش از حد نورون‌ها اتفاق می‌افتند.
محمد طاهر پسران افشاریان

حجم

۷۵۰٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۷۶ صفحه

حجم

۷۵۰٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۷۶ صفحه

قیمت:
۱۳۵,۰۰۰
۹۴,۵۰۰
۳۰%
تومان