بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دکترهای اعصاب | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب دکترهای اعصاب

بریده‌هایی از کتاب دکترهای اعصاب

۳٫۴
(۳۴)
درست همان طوری که آنتی‌بیوتیکِ استرومایسین آسایشگاه‌ها را از بیماران مسلول خالی کرد و واکسن فلج اطفال ریهٔ آهنی را منسوخ ساخت، پذیرش همه‌جانبهٔ کلرپرومازین نشانگر پایان تیمارستان‌ها شد.
shahram naseri
۱۸۰۰ تا دههٔ ۱۹۵۰، بهبودیِ خودبه‌خود تنها پرتوی امید برای بیماران روانی بود -اتفاقی که احتمال آن به اندازهٔ احتمال یافتن شبدر چهار برگ در طوفان برف بود.
shahram naseri
از آن جا که استدلال اصلی جنبش ضدروانپزشکی این بود که بیماری روانی بیماری پزشکی نیست، بلکه مشکل اجتماعی است، پس روانپزشکان دیگر نمی‌توانستند ادعا کنند که تنها ناظران مراقبت از سلامت روانی هستند. روانشناسان بالینی، مددکاران اجتماعی، مشاوران مذهبی، درمانگران معنویت‌های عصر جدید، گروه درمانی‌های محلی، و سایر درمانگرانِ غیرمتخصص استدلال‌های ضدروانپزشکان را برای تقویت مشروعیت خود اهرم فشار کردند تا خودشان خدمات درمانی را در اختیار بیماران روانی قرار دهند.
shahram naseri
کلیسای ساینتولوژی شوم‌ترین و مهاجم‌ترینِ این نوع درمان‌های جایگزین و غیرپزشکی بود: نظامی شبه‌مذهبی از باورها که توسط ال. ران هابارد، نویسندهٔ علمی‌تخیلی، خلق شده بود. ساینتولوژی معتقد است آدم‌ها موجوداتی فناناپذیر هستند که سرشت حقیقی و زندگی‌های گذشته‌شان را فراموش کرده‌اند. آنها استفاده از داروهای روانپزشکی را محکوم می‌کنند، در عوض افراد را ترغیب می‌کنند تا فرایند «حسابرسی» را از سر بگذرانند، که به موجب آن رویدادهای دردناک یا ضربه‌های روانی گذشته‌شان را آگاهانه دوباره تجربه کنند تا خود را از تأثیرات مضر آنها آزاد کنند.
shahram naseri
هوموسکچوئالیته بی‌شک بدنام‌ترین تشخیص روانکاوی بود. در دوره‌ای که هوموسکچوئالیته در جامعه هم غیراخلاقی دانسته می‌شد و هم غیرقانونی، روانپزشکی هم برچسب اختلال روانی را بر آن گذاشت. طنز قضیه در این بود که خود فروید باور نداشت که هوموسکچوئالیته بیماری روانی باشد، و چه در نامه‌ها، چه در روابط شخصی حامی آشنایان هوموسکچوئالش بود. اما از دههٔ ۱۹۴۰ تا ۱۹۷۰، دیدگاه غالب در روانکاوی در مورد هوموسکچوئالیته می‌گفت که این امر در دو سال اول زندگی اتفاق می‌افتد، به‌دلیل وجود مادری کنترل‌کننده که مانعِ جدایی پسر از خودش می‌شود، و پدری ضعیف یا طردکننده که نقش سرمشق برای پسرش ندارد یا از تلاش‌های پسر برای فرار از مادر حمایت نمی‌کند.
shahram naseri
باقی پزشکی از ناتوانی، بسته بودن، و جهانِ خودارجاع و خودمحور روانپزشکی کاملاً اطلاع داشت. پزشکان تخصص‌های دیگر با نگاهی حاکی از حیرت و نگرانی تا تمسخر آشکار به روانپزشکان می‌نگریستند. روانپزشکی را عمدتاً پناهگاهی برای آدم‌های بی‌خاصیت، تبلیغات‌چی‌ها، و دانشجویان مسأله‌دار می‌دیدند، و این دیدگاه البته صرفاً مختص به پزشکان نبود. ولادیمیر ناباکوف وقتی می‌نوشت «بگذارید افراد ساده‌لوح و وقیح کماکان باور داشته باشند که همهٔ مصیبت‌های روانی را می‌شود از طریق کاربرد روزانهٔ اسطوره‌های یونان باستان در مورد قسمت‌های خصوصی‌شان درمان کرد» نگرش بسیاری از شکاکان را خلاصه کرده بود.
shahram naseri
اما فروید مرز بین بیماری و سلامت روانی را محو کرد، چون طبق نظریهٔ روانکاوی تقریباً همه گرفتار نوعی تعارض روان‌نژندی هستند که با درمان مناسب (روانکاوی) برطرف می‌شود. روانکاویْ نوع جدیدی از بیمارِ نیازمند روانپزشکی معرفی کرد، کسی که در جامعه به‌خوبی عمل و رفتار می‌کند، اما می‌خواهد عمل و کار و رفتارش از آنچه هست بهتر شود. این نوع بیماران را امروزه سالمِ نگران می‌نامند. این افراد سالمِ نگران، هم در اروپا و هم در ایالات متحد، مشتریان اصلی روانکاوی و موتور محرک آن شدند. در سال ۱۹۱۷، فقط ۸ درصد از روانپزشکان امریکایی مطب خصوصی داشتند. این رقم تا سال ۱۹۴۱، عمدتاً به‌خاطر پذیرش روانکاوی، به ۳۸ درصد افزایش پیدا کرد. در دههٔ ۱۹۶۰، بیش از ۶۶ درصد روانپزشکان امریکایی مطب خصوصی داشتند. حال روانپزشکان می‌توانستند به جای پوشیدن کت سفید و کارِ شاق روزانهٔ رسیدگی به بیماران پرخاشگر و کاتاتونیک، با تاجران پولدار دربارهٔ خاطرات کودکی‌شان گپ بزنند و خانم‌های خانه‌دار شیک و خوش‌پوش را به آرامی از آغاز تا انتهای تداعی‌های آزادشان هدایت کنند.
shahram naseri
اصلاً نمی‌شد روانپزشکان و متخصصان مغز و اعصاب را کنار هم نشاند، چون هیچ کدام از آن یکی خوشش نمی‌آمد. متخصص مغز و اعصاب فکر می‌کرد که علم عصب‌شناسی «ملکهٔ پزشکی» است و روانپزشکی دلقک دربار. در همین حیص و بیص، روانپزشکان اصرار داشتند که متخصص‌های مغز و اعصاب دَم از عصب‌شناسی می‌زنند، ولی عملاً کار روانپزشکی می‌کنند.
shahram naseri
اگر طبابت می‌کنیم، اگر علم را دنبال می‌کنیم، اگر چیزی به پیچیدگی سرگیجه‌آورِ ذهن انسان را مطالعه می‌کنیم، باید همیشه حاضر باشیم تا ایده‌هایمان را برای تکرار و تأیید دیگران فروتنانه تسلیم کنیم و با پیدا شدن شواهد تازه آنها را تصحیح کنیم.
shahram naseri
علم اعصاب و همچنین درون‌نگری گاه‌به‌گاه خودمان چیز دیگری می‌گوید:‌ میل ما به ثروت، مقبولیت، دوستی، به رسمیت شناخته شدن، رقابت، و حتی علاقه‌مان به بستنی مستقل از یکدیگرند و هر یک انگیزه‌هایی هستند به یک اندازه واقعی، نه اینکه شهوت باشند در لباس مبدل. با اینکه ما مخلوقاتی غریزی هستیم، اما غرایزمان فقط، و عمدتاً، جنسی نیست.
shahram naseri
روان‌نژندی را پیامدی عصب‌زیست‌شناختی در روند انتخاب طبیعی داروینی می‌دانست. فروید استدلال کرد که سامانهٔ ذهنی انسان تکامل پیدا کرده تا از بقای ما، به عنوان حیوانات اجتماعی، در جوامع محفاظت کند، جوامعی که در آنها باید با اعضای گونه‌های دیگر، هم رقابت کنیم و هم همکاری. بنابراین ذهنمان تکامل یافته تا امیال خودخواهانهٔ خاصی را به منظور تسهیل در همکاری‌های حیاتی سرکوب کند. اما امیالِ برای همکاری و رقابت گاهی در تعارض با یکدیگر قرار می‌گیرند (مثلاً در مورد احساس کشش جنسی به رئیس). این تعارض همان چیزی است که باعث عدم‌هماهنگی روانی می‌شود، و فروید مسلم می‌دانست که اگر این عدم‌هماهنگی رفع نشود، عملیات طبیعیِ ذهن نامتوازن شده و موجب بروز بیماری روانی می‌شود.
shahram naseri
روان‌نژندی عبارتی کلی بود که فروید برای تمام ناراحتی‌های روانی‌ای به کار می‌برد که در پی تعارض‌های حل‌نشدهٔ روانی اتفاق می‌افتادند و بر عواطف و رفتار فرد اثر می‌گذاشتند، اما نه آنقدر که باعث شوند ارتباطش با واقعیت دنیای خارج از دست برود.
shahram naseri
فروید در تحلیل ذهن، آن را به مؤلفه‌های مختلفی از آگاهی تقسیم کرد. نهاد آغازین سرچشمهٔ سیری‌ناپذیر غرایز و امیال است؛ فراخودِ پرهیزکار صدای آگاهی است، یک جیمینی کریکت روانشناختی که اعلام می‌کند «نمی‌توانی این کار را بکنی!»؛ خودِ عملگرا همان آگاهی روزمرهٔ ماست که بین تمناهای نهاد، تذکرها و نصیحت‌های فراخود، و واقعیت دنیای بیرونی میانجیگری می‌کند. طبق نظر فروید، انسان‌ها فقط از بخشی از عملکرد ذهن خودشان مطلع هستند.
shahram naseri
در حالی که رشته‌های پزشکیِ دیگر به دنبال افزایش طول عمر، بهبود کیفیت زندگی، و بالا بردنِ انتظارات از درمان‌های اثربخش هستند، روانپزشکان به‌کرّات به تجویز بیش از حد دارو، مریض‌پنداری رفتارهای طبیعی، و بلغور کردنِ واژه‌های قلمبه‌سلمبهٔ روانپزشکی متهم می‌شوند.
shahram naseri
چند نسل پیشتر، بزرگ‌ترین مانع بیماری‌های روانیْ نبودِ درمان‌های مؤثر، معیارهای تشخیصی غیرقابل‌اعتماد، و نظریه‌ای صلب و سخت دربارهٔ ماهیت اصلی بیماری، بود. امروزه تنها مانعِ بزرگ برای معالجه، نه شکاف در دانش علمی است و نه کمبود امکانات پزشکی، بلکه ننگ اجتماعی است. این داغ ننگ، متأسفانه، در پی میراثِ شکست‌های تاریخی روانپزشکی و سابقه‌اش که فرزند ناخواستهٔ پزشکی بوده -که البته دیگر قابل‌توجیه نیست- باقی مانده است.
محسن
فقط مغز است که می‌تواند در اثر محرک‌های غیرمادی مانند تنهایی، تحقیرشدن، یا ترس بیمار شود. اخراج از کار یا ترک همسر می‌تواند باعث افسردگی شود. دیدن ماشینی که از روی فرزند شخص رد می‌شود یا از دست دادن پس‌اندازِ بازنشستگی در بحران‌های مالی می‌تواند باعث PTSD شود. مغزْ فصل‌مشترک امر مادی و غیرمادی است، که در آن احساسات و خاطرات، ساختاری وصف‌ناپذیر از تجربه را می‌سازند که به شکل زیست‌شیمیِ مولکولی در می‌آید. بیماریِ روانیْ بیماریِ پزشکی است -اما بیماری وجودی نیز هست.
محسن
افراد دچار PTSD نمی‌توانند جزئیات تجربهٔ جدید را از بار عاطفیِ ضربهٔ روحیِ قدیمی جدا کنند و نمی‌توانند جلوی مدار آمیگدال‌هیپوکامبشان را بگیرند تا آن شدتِ روانی حادثهٔ اصلی را مجسم و مرور نکند.
محسن
تلخ‌ترین ویژگی سندروم پساویتنام شک دردآورِ کهنه‌سرباز در مورد این است که دیگران بتوانند دوستش داشته باشند و او هم بتواند دیگران را دوست داشته باشد.
محسن
یافته‌های ویگلر همچنین می‌توانست توضیح دهد که چرا مردان و زنان مسن‌تر به احتمال بیشتری دارای فرزندان اوتیستی یا سندروم داون می‌شوند، به این دلیل که اشتباه‌های تکثیر ژنتیکی به مرور زمان جمع می‌شود و به احتمال بیشتری رخ می‌دهد و جهش در یک ژن کاملاً تازه کمتر رخ می‌دهد، پس احتمال کمتر یا بیشتر بودنِ نسخه‌های ژن‌ها در دی‌ان‌ای فرزندان آنها بیشتر می‌شود.
محسن
اوتیسم، اسکیزوفرنی، و اختلال دوقطبی در میان اختلال‌های روانی بیشترین وراثت‌پذیری را دارند، در حالی که فوبیاها، اختلال‌های غذا خوردن، و اختلال‌های شخصیتی کمترین وراثت‌پذیری را نشان می‌دهند.
محسن

حجم

۷۵۰٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۷۶ صفحه

حجم

۷۵۰٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۷۶ صفحه

قیمت:
۱۳۵,۰۰۰
۹۴,۵۰۰
۳۰%
تومان