بریدههایی از کتاب دکترهای اعصاب
۳٫۴
(۳۴)
اگر چکش تنها ابزاری باشد که در اختیارتان هست، آن وقت همهٔ دنیا را مثل میخ میبینید.
محسن
فکر مریض بیش از تب یا سل جان آدمی را تحلیل میبرد.
گی دو موپاسان
Saba
میان دانشجویان پزشکی پدیدهٔ شایعی وجود دارد موسوم به «سندروم انترنی»: دانشجو موقع مطالعهٔ فهرست علائم هر بیماری جدیدی میفهمد که -پناه بر خدا- خودش هم حتماً به دیفتری، یا جَرَب (گال)، یا اماس مبتلا شده است.
محسن
زیگموند فروید رماننویسی بود با پیشزمینهٔ علمی. فقط نمیدانست که رماننویس است. همهٔ آن روانپزشکان لعنتی بعد از او هم نمیدانستند که او رماننویس بوده است.
جان اروینگ
محمد جواد اخباری
تواضع، و نه غرور، را اساس درستِ بلوغ علمی میدانم. آرمانِ تفکر علمی رسیدن به حقیقت یا قطعیت نیست، بلکه جستجوی کثرتگرایانه و پیوستهٔ دانش و معرفت است.
محسن
جنبش روانکاوی تا دههٔ ۱۹۶۰ باورها و حواشیای در حد یک مذهب پیدا کرد. روانکاوان برجسته این فکر را القاء میکردند که ما، همگی، گناهکارانی رواننژند هستیم، اما توبه و بخشش را میتوانیم روی کاناپهٔ روانکاوی بیابیم.
محسن
متأسفانه، فریبکاری روانپزشکی مسألهای است که هنوز که هنوز است با آن مواجهیم، و من با شمار زیادی از بیمارانی مواجه شدهام که تحت درمان شارلاتانهای قرن بیستویکم قرار گرفتهاند. در زندگی کمتر چیزی است که به اندازهٔ گفتنِ خصوصیترین نیازهایتان به پزشکِ متخصص، و بعد خیانت به آن اعتماد به دلیل بیکفایتی، نیرنگ، یا اغفال، حس هتکحرمت بدهد.
محسن
روانکاوان از اواخر دههٔ ۱۹۵۰ و اوایل دههٔ ۱۹۶۰، شروع کردند به متقاعد کردن عامهٔ مردم به اینکه ما همه زخمخوردههایی متحرک، رواننژندهایی طبیعی، و روانپریشهایی هستیم که به وظایف خود عمل میکنیم... و آموزههای فروید راز و رمز ریشهکنی منازعات درونی و رسیدن به توان کاملِ انسانیمان را در بردارد.
محسن
تا سال ۱۹۵۵، اکثر روانکاوان به این نتیجه رسیده بودند که تمام شکلهای بیماری روانی -از جمله رواننژندی و اختلال روانی تجلی تعارضهای روانشناختی درونی هستند. اما غرور و نخوت جنبش روانکاوی امریکایی به همین جا ختم نشد. در این مرحله، اگر میشد جنبش روانکاوی را روی کاناپهٔ درمانی خودش خواباند، تمام علائم کلاسیک شیدایی تشخیص داده میشد: رفتارهای اغراقآمیز، خودبزرگبینی، و ایمان غیرمنطقی به قدرت برای تغییر دنیا.
محسن
در صفحات این کتاب با روانپزشکانِ برجستهای (مانند اریک کندلِ برندهٔ جایزهٔ نوبل) و روانپزشکان متقلبی (مانند ویلهلم رایشِ اورگونومیست) مواجه میشویم. اما زیگموند شلومو فروید ردهای از آن خودش دارد. او همزمان هم بزرگترین قهرمان روانپزشکی است و هم اسفبارترین دغلباز آن. از دید من، همین تضاد آشکار، تعارضها در ذاتِ تلاش برای پیشبرد طب بیماریهای روانی را بهخوبی ترسیم میکند.
محمد طاهر پسران افشاریان
هیچکس کوچکترین نظری نداشت که چرا بعضی از بیماران باور دارند خدا با آنها صحبت میکند، بعضی باور دارند خدا ترکشان کرده است، و بعضی حتی باور دارند که خدا هستند. روانپزشکان در حسرت کسی بودند که با ارائهٔ پاسخهایی معقول به این پرسشها که «چه عاملی باعث بیماری روانی میشود؟ و چطور میتوانیم درمانش کنیم؟» آنها را از این برهوت بیرون ببرد
محمد طاهر پسران افشاریان
روانپزشکی تا دو قرن بعد بین دو گروه نوسان میکرد: مفاهیمِ روانپویشی در مورد بیماری روانی، و دیدگاه مخالفی که از مفاهیم زیستشناختی در مورد بیماری روانی دفاع میکرد و میگفت اختلالها از آشفتگی در عملیات فیزیولوژیکی مغزی برخاستهاند.
محمد طاهر پسران افشاریان
تحقیقِ سال ۱۸۹۵ او با عنوان طرح تحقیقاتی برای یک روانپزشکی علمی به منظور آموزش پزشکان در این باره بود که چگونه با نگاه موشکافانهٔ علمی با مسائل روانپزشکی برخورد کنند. او زیر نظر بزرگترین متخصص مغز و اعصاب زمان خودش، ژان ـ مارتن شارکو، آموزش دید و فروید هم مانند استادش مسلم میدانست که کشفهای علمی آینده، سازوکارهای زیستشناختی را که زیربنای فکر و احساس هستند، روشن خواهند ساخت. فروید حتی پیشگویانه چیزی را ترسیم کرد که شاید از اولین نمونههای شبکهٔ عصبی باشد، طرحی که نشان میداد چگونه سیستمهایی از نورونهای تکی میتوانند برای یادگیری و برای اجرای محاسبات با یکدیگر ارتباط برقرار کنند، موضوعی که نشانی از حوزههای مدرن یادگیری ماشینها و علوماعصاب محاسباتی داشت.
محمد طاهر پسران افشاریان
این تراژدی پینل را خرد کرد و او را بر آن داشت تا باقی عمرش را وقف بیماریهای روانی کند. بهخصوص، تحقیقات در مورد عملکرد و ادارهٔ آسایشگاهها را شروع کرد، چون زمانی که برای دوستش به دنبال راه معالجهای میگشت، به دلیل شرایط نکبتبار و بدنام آسایشگاهها، عمداً از آنها پرهیز کرده بود. چندی بعد، در سال ۱۷۹۲، به ریاست تیمارستان مردانه در بیستر منصوب شد. از مقام تازهاش فوراً برای ایجاد تغییرات عمده استفاده کرد و گام بیسابقهای برای حذف درمانهای مضرِ پاکسازی با تجویز ملیّن، خونگیری، و تاولزنی برداشت که بهکرّات استفاده میشدند. او به کارش ادامه داد و در بیمارستان دولتی سالپتریر، بیماران را از بند زنجیرهای آهنی آزاد کرد.
محمد طاهر پسران افشاریان
در عوض این دیدگاه را مطرح کرد که بیماری روانی پیامد اختلال در سازوکارهای فیزیولوژیک است و میتواند از طریق پزشکی درمان شود. هنری اِلنبرگر، روانپزشک و مورخ پزشکی، مسمر را اولین روانپزشک روانپویشی میداند، یعنی پزشکی که بیماری روانی را، به عنوان نتیجهای از فرایندهای روانیِ درونی، مفهومسازی کرد.
از نظر روانپزشکِ روانپویشی، ذهن مهمتر از مغز است، و روانشناسی بیشتر به کارش میآید تا زیستشناسی. نگرشهای روانپویشی در مورد بیماری روانی بر روانپزشکی اروپایی تأثیر زیادی گذاشت و نهایتاً تا جایی پیش رفت که تبدیل به مکتب اصلی روانپزشکی امریکایی شد
محمد طاهر پسران افشاریان
روانپزشکی ما را قادر میسازد اشتباهات خودمان را با اعتراف به کمبودها و نقطهضعفهای والدینمان تصحیح کنیم.
AsrinHosseini
فقط چند نسل پیشتر، بزرگترین مانع بیماریهای روانیْ نبودِ درمانهای مؤثر، معیارهای تشخیصی غیرقابلاعتماد، و نظریهای صلب و سخت دربارهٔ ماهیت اصلی بیماری، بود. امروزه تنها مانعِ بزرگ برای معالجه، نه شکاف در دانش علمی است و نه کمبود امکانات پزشکی، بلکه ننگ اجتماعی است. این داغ ننگ، متأسفانه، در پی میراثِ شکستهای تاریخی روانپزشکی و سابقهاش که فرزند ناخواستهٔ پزشکی بوده -که البته دیگر قابلتوجیه نیست- باقی مانده است.
shahram naseri
بسیاری میتوانند به یاد بیاورند که موقعی که شنیدند به پرزیدنت ریگان شلیک شده، یا وقتی فهمیدند شاتل فضایی چلنجر منفجر شده، یا موقع حملهٔ یازده سپتامبر کجا بودهاند. اینها را گاهی اوقات «خاطرههای لامپفلاشی» مینامند که معادلِ خوشخیمِ خاطرههای سوزان و خردکنندهٔ ذهنی است که قربانیان PTSD نمیتوانند از سرشان بیرون کنند.
shahram naseri
روانکاوی تلاش میکرد تکانههای پنهانی را که در اعماق ناخودآگاه مدفون بودند کشف کند، اما بک به افکاری که به صورت خودآگاه در ذهن چرخ میزدند علاقه داشت. روانکاوی تلاش میکرد انگیزههای قدیمیِ پشت عواطف دردسرساز را عیان کند، اما بک تجربهٔ دستاول از عواطف و هیجانات شخص را زیر ذرهبین قرار میداد. روانکاوی مآلاً بدبین بود و تعارض رواننژندی را بهای زیستن در جهانِ اجتماعی میدانست، در حالی که بک خوشبین بود و باور داشت که اگر افراد حاضر باشند روی مشکلاتشان سخت کار کنند، نهایتاً میتوانند گرایشهای رواننژندیشان را برطرف سازند.
shahram naseri
بیماریهای شدید روانی تا پیش از کلرپرومازین، ایمیپرامین، و لیتیوم، تقریباً همیشه در حکم بدبختی ابدی برای خود فرد و سرچشمهٔ شرمی عظیم برای خانوادهاش بودند. نظریههای غالبِ روانپزشکی هم اوضاع را بدتر کرده بود که یا والدین را بهخاطر شیوهٔ تربیت فرزندانشان، یا خود بیمار را بهخاطر «مقاومت در برابر درمان» مسئول میشناخت و سرزنش میکرد. اما موفقیت داروهای روانپزشکی اصول بنیادی روانکاوی را بهصراحت به چالش کشید. اگر افسردگی بهدلیل خشم به والدین است که به درون رو کرده است، اگر روانپریشی بهدلیل داشتن مادری سلطهجو رخ داده است، اگر شیدایی بهدلیل خودبزرگبینی بچگانهای است که حلوفصل نشده است، پس چطور علائم با خوردن قرصی کوچک از بین میروند؟
shahram naseri
حجم
۷۵۰٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۷۶ صفحه
حجم
۷۵۰٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۷۶ صفحه
قیمت:
۱۳۵,۰۰۰
۹۴,۵۰۰۳۰%
تومان