بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب هری پاتر و فرزند نفرین شده | صفحه ۴۱ | طاقچه
کتاب هری پاتر و فرزند نفرین شده اثر جی.کی. رولینگ

بریده‌هایی از کتاب هری پاتر و فرزند نفرین شده

۴٫۴
(۱۴۶۷)
آلبوس: فکر می‌کردم اونا نامرئی هستن! هری: به حرف استادها گوش کن، به حرف جیمز گوش نکن، و یادت باشه لذت ببری. حالا اگه نمی‌خوای این قطار بدون تو بره بهتره بپری بالا... لیلی: من دنبال قطار می‌دوم. جینی: لیلی، سریع برگرد. هرمیون: رز، سلام ما رو به نویل برسون. رز: مامان، من نمی‌تونم به یه استاد سلام برسونم! رز برای سوار شدن می‌رود. آلبوس پیش از رفتن به دنبال او برمی‌گردد و هری و جینی را برای آخرین بار در آغوش می‌گیرد آلبوس: خب، خداحافظ. او سوار می‌شود. هرمیون، جینی، ران و هری در حالی که صدای سوت در سکو پیچیده به تماشای قطار می‌ایستند جینی: اتفاقی واسشون نمیفته، مگه نه؟
محمدطاها شاکری
اگه من تو اسلیترین بیفتم؟ هری: خب چه اشکالی داره؟ آلبوس: اسلیترین گروه مار و جادوی سیاهه... جای جادوگرهای شجاع نیست. هری: آلبوس سوروس، اسم تو از دو نفر از روسای هاگوارتز گرفته شده. یکی از اون‌ها اسلیترینی بود و احتمالا شجاع‌ترین مردی بود که تا حالا دیدم. آلبوس: ولی فقط می‌گم... هری: اگه برات مهمه، کلاه گروه‌بندی به احساسات توام توجه می‌کنه. آلبوس: واقعاً؟ هری: برای من این کارو کرد. این چیزی است که او قبلاً هرگز نگفته است، و چند لحظه در سرش طنین می‌اندازد هاگوارتز باعث بزرگ شدن تو می‌شه آلبوس. بهت قول می‌دم، هیچ چیزی اونجا نیست که ازش بترسی. جیمز: بجز تسترال‌ها. مراقب تسترال‌ها باش.
محمدطاها شاکری
لیلی: اون وسیله‌ی شعبده‌بازی رو برام آوردی؟ ران: تو در مورد "نفس دماغ دزد ثبت شده‌ی فروشگاه لوازم جادویی ویزلی" چیزی شنیدی؟ رز: مامان! بابا دوباره داره اون کار مسخره رو می‌کنه. هرمیون: تو می‌گی مسخره، خودش می‌گه فوق‌العاده، من می‌گم... یه چیزی بین این دو تا. ران: صبر کن. بذار اینو بجوم... نفس. حالا فقط باید... ببخشید اگه یه کم بوی سیر می‌دم. نفسش را در صورت لیلی بیرون می‌دهد. او می‌خندد. لیلی: بوی فرنی می‌دی. ران: بینگ، بنگ، بونگ. خانوم جوون، واسه از دست دادن بویایی آماده باش. دماغ او را از جا می‌کند لیلی: دماغم کو؟ ران: بفرما! دست او خالی است. این یک شعبده‌بازی مسخره بود.
محمدطاها شاکری
پرده‌ی یک، صحنه‌ی دو: سکوی نه و سه چهارم که با بخار غلیظ و سفید قطار سریع‌السیر هاگوارتز پوشیده شده است. و شلوغ هم هست، اما به جای مردمی با لباس‌های اتوکشیده که مشغول امور روزمره‌شان هستند پر از جادوگرها و ساحره‌هایی است که اکثراً ردا به تن دارند و سعی می‌کنند راهی برای خداحافظی با فرزندان دلبندشان پیدا کنند. آلبوس: همین جاست. لیلی: وای! آلبوس: سکوی نه و سه چهارم. لیلی: کجان؟ اینجان؟ نکنه نیومدن؟ هری به ران، هرمیون و دخترشان رز اشاره می‌کند. لیلی با سرعت به سمت آن‌ها می‌دود. دایی ران! دایی ران! ران در حالی که لیلی به سمتش می‌دود به سمت آن‌ها می‌چرخد و لیلی را در آغوشش بلند می‌کند ران: پاتر مورد علاقه‌ی من این جاست.
محمدطاها شاکری
می‌گذارند. جینی به کمک جیمز می‌رود و تمام خانواده با سرعت به سمت ستون می‌دود.
محمدطاها شاکری
اسکورپیوس: دنیا عوض می‌شه و ما هم باهاش عوض می‌شیم. من بهتره تو این دنیا نباشم، ولی این دنیا رو بهتر نمی‌کنه. و من اینو نمی‌خوام.
کاربر ۱۹۵۸۵۳۹
هری: اونا مردای بزرگی بودن، با نقص‌های بزرگ، و می‌دونی چیه... اون نقص‌ها اونا رو بزرگ‌تر می‌کرد.
alpha+
هری، تو این جهان احساساتی به هم ریخته جواب کاملی وجود نداره. کمال از دست‌رس انسان خارجه، از دست‌رس جادو خارجه. تو هر لحظه‌ی درخشان شادی یه قطره سم هست: دونستن این که درد برمی‌گرده. با کسایی که دوسشون داری صادق باش، دردت رو نشون بده. رنج کشیدن برای انسان مثل نفس کشیدنه.
reza ghavipor
هری: "حقیقت چیز زیبا و وحشت‌ناکیه، و باید با احتیاط باهاش برخورد کرد.
Amir Parsa
آلبوس: بابا، فقط دارم خواهش می‌کنم اگه می‌شه... اگه می‌شه یه کم دورتر از من وایسی. هری:(شگفت‌زده) سال دومی‌ها دوست ندارن با پدرهاشون دیده بشن، آره؟
$$AMIR$$

حجم

۱۸۳٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۴۳ صفحه

حجم

۱۸۳٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۴۳ صفحه

قیمت:
رایگان