بریدههایی از کتاب هری پاتر و فرزند نفرین شده
۴٫۴
(۱۴۶۷)
آلبوس: فکر میکردم اونا نامرئی هستن!
هری: به حرف استادها گوش کن، به حرف جیمز گوش نکن، و یادت باشه لذت ببری. حالا اگه نمیخوای این قطار بدون تو بره بهتره بپری بالا...
لیلی: من دنبال قطار میدوم.
جینی: لیلی، سریع برگرد.
هرمیون: رز، سلام ما رو به نویل برسون.
رز: مامان، من نمیتونم به یه استاد سلام برسونم!
رز برای سوار شدن میرود. آلبوس پیش از رفتن به دنبال او برمیگردد و هری و جینی را برای آخرین بار در آغوش میگیرد
آلبوس: خب، خداحافظ.
او سوار میشود. هرمیون، جینی، ران و هری در حالی که صدای سوت در سکو پیچیده به تماشای قطار میایستند
جینی: اتفاقی واسشون نمیفته، مگه نه؟
محمدطاها شاکری
اگه من تو اسلیترین بیفتم؟
هری: خب چه اشکالی داره؟
آلبوس: اسلیترین گروه مار و جادوی سیاهه... جای جادوگرهای شجاع نیست.
هری: آلبوس سوروس، اسم تو از دو نفر از روسای هاگوارتز گرفته شده. یکی از اونها اسلیترینی بود و احتمالا شجاعترین مردی بود که تا حالا دیدم.
آلبوس: ولی فقط میگم...
هری: اگه برات مهمه، کلاه گروهبندی به احساسات توام توجه میکنه.
آلبوس: واقعاً؟
هری: برای من این کارو کرد.
این چیزی است که او قبلاً هرگز نگفته است، و چند لحظه در سرش طنین میاندازد
هاگوارتز باعث بزرگ شدن تو میشه آلبوس. بهت قول میدم، هیچ چیزی اونجا نیست که ازش بترسی.
جیمز: بجز تسترالها. مراقب تسترالها باش.
محمدطاها شاکری
لیلی: اون وسیلهی شعبدهبازی رو برام آوردی؟
ران: تو در مورد "نفس دماغ دزد ثبت شدهی فروشگاه لوازم جادویی ویزلی" چیزی شنیدی؟
رز: مامان! بابا دوباره داره اون کار مسخره رو میکنه.
هرمیون: تو میگی مسخره، خودش میگه فوقالعاده، من میگم... یه چیزی بین این دو تا.
ران: صبر کن. بذار اینو بجوم... نفس. حالا فقط باید... ببخشید اگه یه کم بوی سیر میدم.
نفسش را در صورت لیلی بیرون میدهد. او میخندد.
لیلی: بوی فرنی میدی.
ران: بینگ، بنگ، بونگ. خانوم جوون، واسه از دست دادن بویایی آماده باش.
دماغ او را از جا میکند
لیلی: دماغم کو؟
ران: بفرما!
دست او خالی است. این یک شعبدهبازی مسخره بود.
محمدطاها شاکری
پردهی یک، صحنهی دو: سکوی نه و سه چهارم
که با بخار غلیظ و سفید قطار سریعالسیر هاگوارتز پوشیده شده است.
و شلوغ هم هست، اما به جای مردمی با لباسهای اتوکشیده که مشغول امور روزمرهشان هستند پر از جادوگرها و ساحرههایی است که اکثراً ردا به تن دارند و سعی میکنند راهی برای خداحافظی با فرزندان دلبندشان پیدا کنند.
آلبوس: همین جاست.
لیلی: وای!
آلبوس: سکوی نه و سه چهارم.
لیلی: کجان؟ اینجان؟ نکنه نیومدن؟
هری به ران، هرمیون و دخترشان رز اشاره میکند. لیلی با سرعت به سمت آنها میدود.
دایی ران! دایی ران!
ران در حالی که لیلی به سمتش میدود به سمت آنها میچرخد و لیلی را در آغوشش بلند میکند
ران: پاتر مورد علاقهی من این جاست.
محمدطاها شاکری
میگذارند. جینی به کمک جیمز میرود و تمام خانواده با سرعت به سمت ستون میدود.
محمدطاها شاکری
اسکورپیوس: دنیا عوض میشه و ما هم باهاش عوض میشیم. من بهتره تو این دنیا نباشم، ولی این دنیا رو بهتر نمیکنه. و من اینو نمیخوام.
کاربر ۱۹۵۸۵۳۹
هری: اونا مردای بزرگی بودن، با نقصهای بزرگ، و میدونی چیه... اون نقصها اونا رو بزرگتر میکرد.
alpha+
هری، تو این جهان احساساتی به هم ریخته جواب کاملی وجود نداره. کمال از دسترس انسان خارجه، از دسترس جادو خارجه. تو هر لحظهی درخشان شادی یه قطره سم هست: دونستن این که درد برمیگرده. با کسایی که دوسشون داری صادق باش، دردت رو نشون بده. رنج کشیدن برای انسان مثل نفس کشیدنه.
reza ghavipor
هری: "حقیقت چیز زیبا و وحشتناکیه، و باید با احتیاط باهاش برخورد کرد.
Amir Parsa
آلبوس: بابا، فقط دارم خواهش میکنم اگه میشه... اگه میشه یه کم دورتر از من وایسی.
هری:(شگفتزده) سال دومیها دوست ندارن با پدرهاشون دیده بشن، آره؟
$$AMIR$$
حجم
۱۸۳٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۴۳ صفحه
حجم
۱۸۳٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۴۳ صفحه
قیمت:
رایگان