بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب هری پاتر و فرزند نفرین شده | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب هری پاتر و فرزند نفرین شده

بریده‌هایی از کتاب هری پاتر و فرزند نفرین شده

۴٫۴
(۱۶۳۲)
اسکورپیوس: اگه مردنم جلوی برگشتن ولدمورت رو می‌گیره حاضرم بمیرم.
Dorsa
آلبوس در یکی از کوپه‌ها را باز می‌کند و چشمش به یک بچه‌ی موطلایی تنها – اسکورپیوس – می‌افتد که کسی جز او در کوپه نیست. آلبوس لبخند می‌زند. اسکورپیوس هم لبخند می‌زند. آلبوس: سلام. این کوپه... اسکورپیوس: خالیه. فقط من هستم. آلبوس: عالیه. پس می‌شه ما... بیایم داخل... فقط یه کم... مشکلی نیست؟ اسکورپیوس: مشکلی نیست. سلام. آلبوس: آلبوس. ال. من... اسم من آلبوسه...
reza
چون... وقتی دراکو مالفوی باشی خیلی تنها هستی.
جادوگر‌ سلطنتی ...
چند لحظه سکوت کامل.
nazanin
حالا وارد ناکجاآبادی با زمان متغیر می‌شویم. این صحنه تماماً جادویی است. تغییرات سریعی هم‌زمان با جا‌به‌جایی ما بین جهان‌ها رخ می‌دهد. صحنه‌ی واحدی وجود ندارد، بل‌که تکه‌ها و بریده‌هایی هست که پیش‌رفت مداوم زمان را نشان می‌دهد.
شراره نورمحمدی
هری: ببین، تا وقتی تو خوش‌حال هستی چیز دیگه‌ای برام مهم نیست.
m_army_7
اونا مردای بزرگی بودن، با نقص‌های بزرگ، و می‌دونی چیه... اون نقص‌ها اونا رو بزرگ‌تر می‌کرد.
missy (باحروف کوچک)
آلبوس: همش تقصیر منه. جینی آلبوس را در آغوش می‌گیرد جینی: جالبه. پدرت هم فکر می‌کنه همش تقصیر خودشه. آدمای عجیبی هستین.
Shiva Ghazvini
هری/ولدمورت: تو رو نمی‌شناسم. تنهام بذار. او نفس عمیقی می‌کشد دلفی: من دختر شما هستم. هری/ولدمورت: اگه دخترم بودی تو رو می‌شناختم. دلفی نگاه ملتمسانه‌ای به او می‌اندازد دلفی: من از آینده اومدم. بچه‌ی بلاتریکس لسترنج و شما. من قبل از نبرد هاگوارتز تو عمارت مالفوی به دنیا اومد. نبردی که قراره شما توش شکست بخورید. من اومدم تا نجات‌تون بدم.
Maryam
دوباره همه به ما زل زدن.
Pascal
ما می‌تونیم زمان رو برگردونیم هری، نمی‌تونیم بهش سرعت بدیم.
"Shfar"
هری: "حقیقت چیز زیبا و وحشت‌ناکیه، و باید با احتیاط باهاش برخورد کرد. "
M
کسایی که دوسشون داریم هیچ‌وقت واقعاً ما رو ترک نمی‌کنن هری. چیزهایی هست که مرگ نمی‌تونه لمس کنه. نقاشی... و خاطره... و عشق.
پرستو
عوض می‌شه و ما هم باهاش عوض می‌شیم.
Ketab_baz
اونا مردای بزرگی بودن، با نقص‌های بزرگ، و می‌دونی چیه... اون نقص‌ها اونا رو بزرگ‌تر می‌کرد.
💜
ساحره‌ی چرخ‌دستی: مردم زیاد منو نمی‌شناسن. ازم کیک پاتیلی می‌خرن ولی هیچ‌وقت متوجه حضورم نمی‌شن. آخرین باری که یکی اسم منو پرسید رو یادم نمی‌یاد. آلبوس: اسم تو چیه؟ ساحره‌ی چرخ‌دستی: یادم رفته.
علی
هری: اگه جواب حرف‌ها رو بدی داری تغذیه می‌کنی‌شون.
:)
هری: متوجه افکارت نمی‌شم آلبوس... راستش می‌دونی چیه، تو نوجوونی، من نباید هم متوجه افکارت بشم، اما قلبت رو می‌فهمم. برای مدت زیادی نمی‌فهمیدم، ولی به لطف این ماجرا... می‌دونم اون‌جا چی داری. اسلیترین، گریفیندور، هر برچسبی که بهت خورده باشه... من می‌دونم، می‌دونم که قلبت قلب خوبیه... آره، بخوای یا نخوای قراره جادوگر بزرگی بشی.
آدم
هری: نه، اونی که باید انتخاب کنه تویی. یا این کارو می‌کنی، یا به دردسر خیلی خیلی عمیق‌تری می‌افتی... فهمیدی؟
Emily
فکر کنم قراره روز قشنگی باشه.
آدم

حجم

۱۸۳٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۴۳ صفحه

حجم

۱۸۳٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۴۳ صفحه

قیمت:
رایگان