بریدههایی از کتاب هری پاتر و فرزند نفرین شده
۴٫۴
(۱۶۳۲)
اونا مردای بزرگی بودن، با نقصهای بزرگ، و میدونی چیه... اون نقصها اونا رو بزرگتر میکرد.
Ketab_baz
هری: کمک میخوای؟ واسه بستن وسایل. همیشه عاشق این کار بودم. معنیش این بود که داشتم پریوت درایو رو ترک میکردم تا به هاگوارتز برگردم
Abolfazl
پردهی یک، صحنهی دو: سکوی نه و سه چهارم
که با بخار غلیظ و سفید قطار سریعالسیر هاگوارتز پوشیده شده است.
و شلوغ هم هست، اما به جای مردمی با لباسهای اتوکشیده که مشغول امور روزمرهشان هستند پر از جادوگرها و ساحرههایی است که اکثراً ردا به تن دارند و سعی میکنند راهی برای خداحافظی با فرزندان دلبندشان پیدا کنند.
Artin👑
کسایی که دوسشون داریم هیچوقت واقعاً ما رو ترک نمیکنن هری. چیزهایی هست که مرگ نمیتونه لمس کنه. نقاشی... و خاطره... و عشق.
Nika
هری: ولی من نیازی ندارم بخونم...
sina morovat
هری: ولی نصفه شب اومدن به خونهی من وقتی بچههام دارن برای سال جدید تحصیلی آماده میشن... درست نیست.
sina morovat
متوجه افکارت نمیشم آلبوس... راستش میدونی چیه، تو نوجوونی، من نباید هم متوجه افکارت بشم، اما قلبت رو میفهمم. برای مدت زیادی نمیفهمیدم، ولی به لطف این ماجرا... میدونم اونجا چی داری. اسلیترین، گریفیندور، هر برچسبی که بهت
آدم
من تصمیم نگرفتم، اینو میدونین؟ من تصمیم نگرفتم پسر اون باشم.
ladynight
هری: تونستی خوب پارک کنی؟
ران: بله. هرمیون باور نمیکرد بتونم از پس آزمون رانندگی مشنگها بربیام، مگه نه؟ فکر میکرد مجبور میشم طرف رو جادو کنم.
هرمیون: اصلا چنین فکری نمیکردم، من از تو مطمئنم.
رز: من هم مطمئنم که پدر اونو جادو کرده.
ران: هوی
آدم
زندگی با آدمایی که تو گذشته گیر کردن راحت نیست، نه؟
somaye
هری: جالبه که میبینمت دراکو. فکر میکردم به خوابهای من اعتقاد نداری.
دراکو: ندارم، ولی به بخت و اقبالت چرا. هری پاتر همیشه جای درسته. من میخوام پسرم پیشم برگرده و سالم هم برگرده.
farzaneh
هری: دوست داشتی من مرده بودم؟
آلبوس: نه! فقط دوست داشتم پدرم نبودی.
هری:(به جوش آمده) خب، منم گاهی آرزو میکنم تو پسرم نبودی.
سکوت. آلبوس سر تکان میدهد. مکث. هری متوجه حرفی که زده میشود.
نه، منظورم این نبود که...
آلبوس: چرا، بود.
علی
دامبلدور: کسایی که دوسشون داریم هیچوقت واقعاً ما رو ترک نمیکنن هری
MohammadHosein
اسکورپیوس: من خودمو جور دیگهای دیدم.
دراکو: میدونی چه چیزی رو توی مادرت خیلی دوست داشتم؟ اون همیشه میتونست کمکم کنه تو تاریکی نور پیدا کنم. اون دنیا رو... حداقل دنیای منو کمتر... چی گفتی تو... تیره و تار میکرد.
اسکورپیوس: واقعاً این کارو میکرد؟
دراکو به پسرش نگاه میکند
دراکو: بیشتر از اونی که فکر میکردم شبیهشی.
K24
هری: "حقیقت چیز زیبا و وحشتناکیه، و باید با احتیاط باهاش برخورد کرد. "
maedeh raisi
ایستگاهی شلوغ و پرازدحام، مملو از مردمی که میخواهند به جایی بروند. در میان هیاهو، دو قفس بر روی دو چرخدستی پر از بار تکان میخورد. دو پسر، جیمز پاتر و آلبوس پاتر آنها را هل میدهند و مادرشان جینی در پی آنها میآید. یک مرد سی و هفت ساله، هری، دخترش لیلی را روی شانههایش گذاشته است.
bahar narenj
اسکورپیوس: ترحم یه شروعه دوست من، یه پی که روش یه قصر... یه قصر از عشق میسازیم.
fatemeh:)
تو میگی مسخره، خودش میگه فوقالعاده، من میگم... یه چیزی بین این دو تا.
║▌║▌║ اقلیت ║▌║▌║
اسمهایی که داری... نباید باری رو دوشت باشن
آدم
پسری که زنده موند
کاربر ۱۹۸۳۲۳۶
حجم
۱۸۳٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۴۳ صفحه
حجم
۱۸۳٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۴۳ صفحه
قیمت:
رایگان