بریدههایی از کتاب هری پاتر و فرزند نفرین شده
۴٫۴
(۱۶۳۴)
ابر سیاهی دور پسرته، یه ابر سیاه خطرناک.
YT1390
شاید این اون بخش اسلیترینی وجودمه. شاید این چیزیه که کلاه گروهبندی تو من دید.
YT1390
همون طور که آگوری میگه، ما قراره آینده رو بسازیم... پس من اینجام و میخوام آینده رو بسازم... با تو. به نام ولدمورت و دلاوری.
خوره ی کتاب3 ☕︎︎
و بعد صدایی میشنود... صدای هق هق یک کودک. هاگرید به سمتش میچرخد. حالا محکمتر راه میرود
پایین را نگاه میکند و بالای تخت بچه که انگار درخشان شده میایستد
خب، سلام. تو باس هری باشی.
سلام هری پاتر.
من روبیوس هاگریدم.
و خوشت بیاد یا نه قراره دوستت باشم. چون خیلی بهت سخت گذشته، با این که نمیدونی. دوس لازمت میشه. بهتره با من بیای، مگه نه؟
n.m🎻Violin
آلبوس: اونا مردای خوبی بودن.
هری: اونا مردای بزرگی بودن، با نقصهای بزرگ،
کاربر ۵۶۰۰۷۸۵
اونا مردای بزرگی بودن، با نقصهای بزرگ
کاربر ۵۶۰۰۷۸۵
هری به پسرش لبخند میزند و به آسمان نگاه میکند
کاربر ۵۶۰۰۷۸۵
هری: اونا مردای بزرگی بودن، با نقصهای بزرگ، و میدونی چیه... اون نقصها اونا رو بزرگتر میکرد.
Mesbah
"وقتی اضافیها نجات داده شوند، وقتی زمان بچرخد، وقتی فرزندان دیده نشده پدرانشان را به قتل رسانند: آن گاه ارباب تاریکی باز خواهد گشت".
Kim emilia
هری: "حقیقت چیز زیبا و وحشتناکیه، و باید با احتیاط باهاش برخورد کرد. " (جینی با شگفتی به او نگاه میکند) دامبلدور.
جادوگر سلطنتی ...
پسری که زنده موند. چند نفر باید برای پسری که زنده موند بمیرن؟
Paniz
درسی که حتی پدرت هم گاهی نتونست یاد یگیره این بود که شجاعت عذر موجهی برای حماقت نیست. همیشه فکر کنید. همیشه به احتمالات فکر کنید.
anooo
"حقیقت چیز زیبا و وحشتناکیه، و باید با احتیاط باهاش برخورد کرد. "
رضا نیکویی
چیزهایی هست که مرگ نمیتونه لمس کنه. نقاشی... و خاطره... و عشق.
Selina Kyle
ایمس: چند نفر به خاطر پسری که زنده موند مردن؟
شراره نورمحمدی
بسیار قویتر است. چوبدستی هری در هوا به سمت او میرود. حالا خلعسلاح شده و یاوری ندارد
چهطوری تونستی... تو چی هستی؟
دلفی: مدتها تحت نظر داشتمت هری پاتر. من بهتر از پدرم تو رو میشناسم.
هری: فکر میکنی نقطه ضعف منو فهمیدی؟
دلفی: من تلاش کردم در حد اون باشم. آره، با این که اون بزرگترین جادوگر تاریخه، ولی به من افتخار میکنه. اکسپالسو!
هری غلت میزند و زمین پشت سرش منفجر میشود. با تشویش زیر یک نیمکت میرود و به دنبال راهی برای مبارزه است
Mobina_Lakzai gafari
شجاعت عذر موجهی برای حماقت نیست.
negin
لیلی: تو دیوونهای.
آلبوس: دوباره همه به ما زل زدن.
ران: به خاطر منه! من خیلی مشهورم. آزمایشهای دماغی من اسطوره ان!
هرمیون: قطعا قابل توجه هست
آدم
"وقتی اضافیها نجات داده شوند، وقتی زمان بچرخد، وقتی فرزندان دیده نشده پدرانشان را به قتل رسانند: آن گاه ارباب تاریکی باز خواهد گشت".
کاربر ۳۳۰۶۹۱۶
آلبوس: من چیزی ندارم که به پدرم اثبات کنم. باید سدریک و رز رو نجات بدم. و شاید... اگه جلومو نگیری بتونم این کارو خوب انجام بدم.
اسکورپیوس: بدون من؟ آلبوس پاتر بیچاره. بار سرنوشتش رو شونههاشه. آلبوس پاتر بینوا. خیلی تلخه.
آلبوس: چی داری میگی؟
اسکورپیوس: (منفجر میشود) مردم به تو نگاه میکنن چون پدر تو هری پاتر معروفه. ناجی جهان جادوگری. مردم به من نگاه میکنن چون فکر میکنن پدرم ولدمورته. ولدمورت.
آلبوس: اصلاً...
اسکورپیوس: میتونی یه کم تصور کنی چه حالی داره؟ امتحان کردی؟ نه. چون نمیتونی از نوک دماغت جلوتر رو ببینی. چون نمیتونی از مشکل احمقانهت با پدرت جلوتر رو ببینی. اون همیشه هری پاتر میمونه، اینو میدونی نه؟ تو هم همیشه پسرش میمونی. میدونم سخته، و بچههای دیگه وحشتناکن، اما باید یاد بگیری باهاش کنار بیای، چون... چیزای بدتری وجود داره، خب؟
مکث
💙🌀𝐍𝐚𝐳𝐚𝐧𝐢𝐧 𝐙𝐚𝐡𝐫𝐚🌀💙
حجم
۱۸۳٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۴۳ صفحه
حجم
۱۸۳٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۴۳ صفحه
قیمت:
رایگان