بریدههایی از کتاب هری پاتر و فرزند نفرین شده
۴٫۴
(۱۶۳۳)
پسری که زنده موند. چند نفر باید برای پسری که زنده موند بمیرن؟
Aida.Potter
هری: پدر کیک ارّهی کوچیک؟ نه. این... شوخی عحیبیه.
آلبوس: پدر. کمک. درّهی گودریک.
جینی: بدهش به من. چشمام از تو قویتره. آره. پدر کیک درّه... اون کیک نیست... اون کوچیکه؟ و بعد چند تا عدد... اینا واضح ترن... سه... یک... یک... صفر... هشت... یک. شماره تلفن مشنگیه؟ یا شاید مختصاته یا...
هری که افکار زیادی به ذهنش هجوم آورده سرش را بلند میکند
هری: نه. این یه تاریخه. سی و یک اکتبر هزار و نهصد و هشتاد و یک. روزی که پدر و مادرم کشته شدن.
جینی به هری و بعد دوباره به پتو نگاه میکند
جینی: ننوشته کیک. نوشته کمک.
هری: پدر. کمک. درّهی گودریک. ۳۱/۱۰/۸۱. این یه پیامه. پسر زرنگ برام یه پیام گذاشته.
Aida.Potter
دراکو: چیکار میکنی ویزلی؟
هرمیون: بغلت میکنه. چون ما همه یه گروهیم، مگه نه ران؟
ران:(زیر نگاه تهدیدآمیز همسرش مانده و مردد است) آره، امم... به نظرم موی خیلی قشنگی داری دراکو.
هرمیون: ممنون شوهر جان. اینجا جای خوبی به نظر مییاد. بهتره انجامش بدیم.
Aida.Potter
دراکو: چیکار میکنی ویزلی؟
هرمیون: بغلت میکنه. چون ما همه یه گروهیم، مگه نه ران؟
ران:(زیر نگاه تهدیدآمیز همسرش مانده و مردد است) آره، امم... به نظرم موی خیلی قشنگی داری دراکو.
Aida.Potter
میدونی، بعد از این که تالار اسرار رو باز کردم... بعد از این که ولدمورت منو با اون دفتر خاطرات وحشتناک جادو کرد و تقریباً همه چیو نابود کردم...
هری: یادمه.
جینی: بعد از این که از درمانگاه اومدم بیرون... همه بهم بیتوجهی میکردن، ازم دور میشدن... به جز پسری که همه چی داشت... پسری که اومد اتاق عمومی گریفیندور و ازم خواست قاپ انفجاری بازی کنیم. مردم فکر میکنن هر چی لازمه دربارهی تو میدونن، اما بهترین و قهرمانانهترین بخشهای وجودت خیلی آروم و پنهان هستن. میخوام بگم... بعد از این که این ماجرا تموم شد، یادت باشه گاهی آدما _به خصوص بچهها_ فقط یکیو میخوان که باهاش قاپ انفجاری بازی کنن.
هری: به نظرت اینو کم داریم؟ قاپ انفجاری؟
Aida.Potter
جینی: تو الآن بیشتر از یک سالته، درسته؟
هری: یک سال و سه ماه.
جینی: یعنی یک سال و سه ماه وقت داشته تو رو بکشه. الآن هم بیست و چهار ساعته که تو درّهی گودریکه. منتظر چیه؟
هری: من هنوز زیاد نفهمیدم...
جینی: شاید اون منتظر تو نیست... منتظر اونه... تا جلوشو بگیره.
هری: چی؟
جینی: دلفی این زمان رو انتخاب کرده چون امشب اون این جاست... چون پدرش داره مییاد. اون میخواد باهاش ملاقات کنه. کنارش باشه، کنار پدری که دوستش داره. مشکلات ولدمورت وقتی شروع شد که به تو حمله کرد. اگه اون این کارو نکرده بود...
هری: قدرتمندتر میشد... و تاریکی هم بیشتر میشد.
Aida.Potter
اسکورپیوس: دنیا عوض میشه و ما هم باهاش عوض میشیم. من بهتره تو این دنیا نباشم، ولی این دنیا رو بهتر نمیکنه. و من اینو نمیخوام.
Dorsa
اسنیپ: گاهی باید هزینهها رو به جون بخریم.
Dorsa
هرمیون: سوروس، من از زندگی کردن مثل بیچارهها و تلاش نافرجام برای کودتا خسته شدم. این فرصتیه که داریم تا جهان رو عوض کنیم.
Dorsa
ولدمورت: هنوز با چشمهای من میبینی هری پاتر؟
هر با آشفتگی از صحنه خارج میشود، و آلبوس از زیر شنل ولدمورت بیرون میآید. دستش را با ناامیدی به سمت پدرش دراز میکند
آلبوس: پدر... پدر...
کلماتی به زبان مارها زمزمه میشوند
داره مییاد. داره مییاد. داره مییاد
و بعد یک جیغ
و بعد از انتهای تماشاخانه، زمزمههایی پیرامون همه
کلمات را صدایی آشنا ادا میکند. صدای ولدمورت...
هرررررری پاااااااتر
Aida.Potter
هری کوچک: خب سوال من اینه که... چرا این همه گل این جا هست؟ چرا روی سنگ قبرشون پر گله؟
خاله پتونیا نگاهی میاندازد. انگار نخستین بار است که گلها را میبیند، و تحت تأثیر قرار میگیرد. نزدیک میشود و کنار گور خواهرش مینشیند. میکوشد با احساساتی که به سویش میآیند بجنگد اما موفق نمیشود
خاله پتونیا: اوه، آره. خب، فکر کنم... چند تایی هست. لابد باد از رو قبرای دیگه آورده. یا شاید یه نفر داره بازی درمیاره. آره، احتمالاً همینه، یه بیشرف که انقد وقت اضافه داره که رفته از رو بقیهی قبرا گل برداشته و اینجا تلنبار کرده...
هری کوچک: ولی رو همشون اسم اونا رو نوشته... "لیلی و جیمز، هرگز کاری که کردید را فراموش نمیکنیم"، "لیلی و جیمز، فداکاری شما... "
ولدمورت: بوی گناه میشنوم. گند گناه توی هوا پیچیده.
خاله پتونیا:(به هری کوچک) بیا اینور. از اونجا بیا کنار.
Aida.Potter
همه چوبدستیهایشان را بیرون میکشند. هری مال خودش را در دست میفشرد
نوری او را در بر میگیرد...
تغییر شکل آرام و ترسناک است. و پیکر ولدمورت از هری ساخته میشود
که دهشتبار است
او میچرخد
به خانواده و دوستان نگاه میکند
با وحشت نگاهش میکنند
ران: لعنت بر شیطون.
هری/ولدمورت: پس کار کرد؟
جینی:(اندوهناک) آره. کار کرد.
Aida.Potter
هری صدایی میشنود. صدای فشفش
و بعد صدایی شبیه مرگ... صدایی شبیه چیزی که نشنیدهایم
هرررررری پاااااااتر
Aida.Potter
لیلی:(از بیرون صحنه) هری نه، هری نه، خواهش میکنم، هری نه...
ولدمورت:(از بیرون صحنه) وایسا کنار دختر نادون... برو کنار...
لیلی:(از بیرون صحنه) هری نه، خواهش میکنم، منو بکش، به جای اون منو بکش...
ولدمورت:(از بیرون صحنه) این آخرین هشدارمه...
لیلی:(از بیرون صحنه) هری نه! خواهش میکنم... رحم کن... رحم کن... پسرم نه! خواهش میکنم... هر کاری میکنم...
ولدمورت:(از بیرون صحنه) آوادا کداورا!
انگار از بدن هری صاعقه عبور میکند. انباشته از اندوه بر زمین میافتد
و صدایی شبیه جیغ اطراف ما بالا و پایین میرود
Aida.Potter
هری: تو بهم گفتی فکر نمیکنی من از چیزی بترسم، و این... راستش من از همه چی میترسم. من از تاریکی میترسم، میدونستی؟
آلبوس: هری پاتر از تاریکی میترسه؟
هری: از جاهای کوچیک خوشم نمییاد و... اینو به کسی نگفتم ولی زیاد از... (پیش از گفتن دودل میشود) کبوترها خوشم نمییاد.
آلبوس: از کبوترها خوشتن مییاد؟
هری:(چهرهاش را در هم میکشد) موجودات کثیف نوکزن نفرتانگیز. حالمو به هم میزنن.
Aida.Potter
آلبوس: و من سعی میکنم پسر بهتری باشم. میدونم من جیمز نیستم پدر، و هیچوقت شبیه شما دوتا نمیشم...
هری: جیمز شبیه من نیست.
آلبوس: نیست؟
هری: همه چیز واسه جیمز راحت میگذره. بچگی من یه تقلای دائمی بود.
آلبوس: واسه منم همینطور. پس داری میگی... من شبیه توام؟
هری به آلبوس لبخند میزند
Aida.Potter
آلبوس: و من سعی میکنم پسر بهتری باشم. میدونم من جیمز نیستم پدر، و هیچوقت شبیه شما دوتا نمیشم...
هری: جیمز شبیه من نیست.
آلبوس: نیست؟
هری: همه چیز واسه جیمز راحت میگذره. بچگی من یه تقلای دائمی بود.
آلبوس: واسه منم همینطور. پس داری میگی... من شبیه توام؟
هری به آلبوس لبخند میزند
Aida.Potter
اونا مردای بزرگی بودن، با نقصهای بزرگ، و میدونی چیه... اون نقصها اونا رو بزرگتر میکرد.
Aida.Potter
هری نامه را باز میکند. متعجب است
هری: از طرف استاد مکگانگاله.
جینی: چی نوشته؟
چهرهی هری وا میرود
هری: جینی... آلبوس... آلبوس و اسکورپیوس... اونا به مدرسه نرسیدن. گم شدن.
Aida.Potter
جینی: هری، چند وقت بود که زخمت تیر نکشیده بود؟
هری به جینی نگاه میکند. چهرهاش همه چیز را میگوید
هری: بیست و دو سال.
Aida.Potter
حجم
۱۸۳٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۴۳ صفحه
حجم
۱۸۳٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۴۳ صفحه
قیمت:
رایگان