بریدههایی از کتاب از قیطریه تا اورنج کانتی
۴٫۰
(۱۰۱)
آدمها آسانتر از میزوصندلیها میمیرند، خیلی آسانتر، خیلی سریعتر.
mahyar
چرا کسی از علم و دانش به عنوان والاترین جلوهٔ عشق یاد نمیکند؟ مگر علم درد را، حداقل تا حدی، تسکین نمیدهد؟ مگر تسکین درد کار بزرگی نیست؟
کاربر ۴۸۴۹۱۵۸
مبتلایان به بیماریهای مهلک، معمولاً با شنیدن واژههای «فردا» و «فرداها» مات میشوند، حرف نمیزنند و گوش میدهند، فقط گوش. «فردا» برایشان نامأنوس است. زندگیشان ناگهان شده «دیروز» و «امروز». همین حالا. حرفی ندارند برای گفتن دربارهٔ هر آنچه با آینده گره میخورد. از «بیآیندگی» زجر میکشند.
کاربر ۴۸۴۹۱۵۸
جملهٔ آلن در آنی هال را پیش خودت دوره میکنی: «احساس میکنم زندگی به دو بخش هولناک و مصیبتبار تقسیم شده. بخش هولناک به بیماران لاعلاج تعلق داره، به کورها و چلاقها، که نمیدونم واقعاً چهجوری زندگی میکنن. بخش مصیبتبارش شامل زندگی سایر آدمهاست. بنابراین باید خدا رو شکر کنی مصیبتزدهای و نه بیمار. آره، واقعاً خوشاقبالی.»
کاربر ۴۸۴۹۱۵۸
وقتی داری درمان میشی، گاهی میبری و گاهی میبازی. اما وقتی داری آدمی رو درمان میکنی، آخرش مهم نیست، حتماً برندهای
محمدحسین و محیا
بیخبری بهتر از هر خبری است.
Fa Ne
پزشکان آنقدر کارشان برایشان عادی شده که نمیدانند این عواطف و احساسات فشرده و محبوس بیمار را به چه حالتی درمیآورند. نه،
نمیدانند.
Fa Ne
بریدن سر گوسفند به بهانهٔ نذر و بیرون زدن خون از گلوی حیوان بینوا هرگز عادی نمیشود، میشود؟
Fa Ne
تو خوب میدانی خنده گاهی پردهای میشود بر مصیبتهای عمیق.
Fa Ne
دکتر هلاکویی احتمالاً خوشبختترین آدم روی زمین است، چون حداقل مثل جراحان نیازی به قلعوقمع گوشت و پوست و رگ ندارد. حرف میزند و شعار میدهد و با واژههای قشنگش مدح و صله دریافت میکند.
Fa Ne
خداحافظی نکبت است. خداحافظی کردن کمی مانند مُردن میماند…
Fa Ne
مردمان عادی درگیر دهها گرفتاریاند، بااینحال در تکاپویند، در ستیزند، رنج میبرند، میگریند، میخندند. مبارزه برای زندگی مبارزهای شیرین است، اما شما در پیلهٔ تنهاییتان روزها را ملتمسانه میشمارید، شبها و ساعتها را. آنها لشکری هستند بیانتها و شما چند آدم بهنفسافتاده، که خیلیهایتان با رخساری خشکیده و تنی نزار و ناتوان شبیه اموات متحرک شدهاید.
Fa Ne
دوست داشتن سرزمین مادری برای خوشبختی کافی است.
Fa Ne
برای پیروزی بر دشمن هجوم لازم است و کسی که تنها به دفاع قناعت کند، دستخوش باد فناست.
Fa Ne
بامزه بودن زورکی بیمزهتر از هر بیمزهای میشود. خیلی چیزها دستوری نیستند، خصوصاً برق زدن چشمها. نمیتوان زورکی در چشمها برق زندگی جاری ساخت.
Fa Ne
آنها که بیمار نیستند نمیفهمند «زمان» یعنی چه. نمیدانند ماه و هفته و روز چه مفهومی دارد.
Fa Ne
آدمها وقتی عزیزانشان را در آستانهٔ مرگ میبینند، بیشازپیش دوستشان دارند. مُردگان از زندگان عزیزترند.
Fa Ne
«احساس میکنم زندگی به دو بخش هولناک و مصیبتبار تقسیم شده. بخش هولناک به بیماران لاعلاج تعلق داره، به کورها و چلاقها، که نمیدونم واقعاً چهجوری زندگی میکنن. بخش مصیبتبارش شامل زندگی سایر آدمهاست. بنابراین باید خدا رو شکر کنی مصیبتزدهای و نه بیمار. آره، واقعاً خوشاقبالی.»
Fa Ne
«… نمیخوام وقتی اتومبیلی زیرم کرده و افتادهم توی جوب و دارم جون میدم، آرزو کنم ای کاش چندتا سیگار بیشتر کشیده بودم.»
Fa Ne
به رفتوآمد درون کوچه خیره میشوی. مرد مسنی با موبایل حرف میزند، دختر نوجوانی با کولهپشتی چندرنگش شتابان رد میشود و جوانی با چند نان سنگک تازهازتنوردرآمده از برابرش میگذرد، اتومبیلی بیمورد بوق میزند و بوق… عادی بودن و روزمرگی چه شیرین است. بوق بیدلیل اتومبیل چه طنین دلپذیری دارد.
Fa Ne
حجم
۳۳۵٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۳۳ صفحه
حجم
۳۳۵٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۳۳ صفحه
قیمت:
۷۴,۰۰۰
۳۷,۰۰۰۵۰%
تومان