بریدههایی از کتاب از قیطریه تا اورنج کانتی
۴٫۰
(۱۰۱)
موج نُهم تنهایی، قویترین موج است. همانی است که از دورترین نقطه میآید، از دورترین جای دریا، و همان موجی است که از سرت گذشته و تو را به ژرفنا میکشاند. سپس ناگهان رهایت میکند، چنان که فرصت رسیدن به سطح آب را پیدا کنی و دستهایت را بالا ببری، تا بازوهایت را باز کنی و جان بکنی به نخستین پَر کاه بچسبی. تنها وسوسهای که کسی نتوانسته بر چنگ زدن به آن غالب شود وسوسهٔ امید بوده.»
DHYANA
دارید…» اما تو حقیقت را بیآنکه از خود بیخود شوی پذیرفتهای، تماموکمال. بیبروبرگرد مرگ همین نزدیکیهاست.
DHYANA
درد جسمی ماهیت دیگری دارد و گاهی نفس کشیدن ساده آرزویی است بزرگ.
DHYANA
تنها حسن بیماریهای مرگبار این است که همه تحملتان میکنند، تا حد لوس کردنتان.
Mehradakbari83
پزشکان معمولاً وقتی میخندند فقط چشمان و ابروانشان با زیرکی محیلانهای میخندند، مثل همهٔ آدمهای خونسرد بااعتمادبهنفس. با کلی نکتهبینی ناشی از کوهی تجربه در برابر بیماران سادهٔ سرگیجهگرفته. کمترشان گیر آدمهای باهوش افتادهاند و، به همین دلیل بیآنکه بدانند و شاید بخواهند، اعتمادبهنفسی نفرتانگیز دارند.
کاربر ۶۱۷۶۱۹
چرا کسی از علم و دانش به عنوان والاترین جلوهٔ عشق یاد نمیکند؟ مگر علم درد را، حداقل تا حدی، تسکین نمیدهد؟ مگر تسکین درد کار بزرگی نیست؟
کاربر ۶۱۷۶۱۹
هر روز بارها و بارها میگفتی من را ببرید خانه. میگفتیم اجازه نمیدهند. میگفتی وکیل بگیرید تا من را از اینجا ببرد. میگفتیم تحت مراقبتی و نمیشود. گریه میکردی و میگفتی از همهمان متنفری. به من میگفتی: «تو دیگر دخترم نیستی» و من گریهکنان از اتاقت بیرون میدویدم. دست خودت نبود و متوجه نبودی، اما من طاقت شنیدن این حرفهایت را نداشتم.
عباس
یادت نمیآید آخرین خبر خوشی که دربارهٔ ایران شنیدی کِی بود و کجا.
عباس
حالا نه میخواهی عکسی بگیری و نه دنبال عکسهای آنهایی. میخواهی گذشته دستنخورده باقی بماند و آلوده به اکنون تو نشود.
عباس
تو چیزی جز مهربانی نمیخواستی و حالا توشهای جز درد نداری.
Moon
آن که میرود و نمیخواهد برود. آن که میماند و نمیخواهد بماند و نمیداند کِی خواهد رفت.
Moon
به دریا نگاه میکنی. به سایههای روی آب که سایه نیستند و شبیه خاطره و رؤیایند.
Moon
دیگر دردی احساس نمیکنی. دردها گاهی تلنبار میشوند و گاهی یکدیگر را خنثی میکنند.
Moon
خنده گاهی پردهای میشود بر مصیبتهای عمیق.
Moon
خستهاش کردهای. گاهی دلت میخواهد بگذاری و بروی و راحتش کنی، بیآنکه بخواهد. به جایی بینام، گوشهای که مبادا پیدایت کند و دوباره شروع کند به غصه خوردن.
Moon
اما همهٔ آنها پرتاب شدهاند به صدها سال پیش. شاید بیشتر. به هزاران سال پیش.
Moon
نمیخواهی این سقوط را کُند کنی. نه، نمیخواهی. سقوط از پرتگاه با حرکت تند بهمراتب تحملپذیرتر از سقوط با حرکت آهسته است. حرکت آهسته یعنی طولانیتر شدن دوران درد کشیدن، و درد بهراستی نفرتانگیز است.
«مُردن» از «مرگ» وحشتناکتر بوده، همیشه، همهجا.
Moon
در آغوشت میگیرد و در گوشت زمزمه میکند: «خداوند به شمار بیماریها برای درمانشون دارو آفریده.»
elham mohammadpoor
هر چه داری به پای زندگی بریز تا مرگ چیزی برای بردن نیابد.
عبدالله قهری
تو به ریپلی در بیگانهها فکر میکنی. جایی از او میپرسیدند: «امروز چهطوری؟» ریپلی جواب میداد: «افتضاح.» و رفیقش میگفت: «خب، حداقل بهتر از دیروزی.»
این است حکایت تو.
Alireza
حجم
۳۳۵٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۳۳ صفحه
حجم
۳۳۵٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۳۳ صفحه
قیمت:
۷۴,۰۰۰
۳۷,۰۰۰۵۰%
تومان