بریدههایی از کتاب کتابخانه نیمه شب
۴٫۰
(۳۴۷)
اگه میفهمیدیم هیچ روش زندگیای وجود نداره که بتونه ما رو دربرابر غم و اندوه مصون کنه، قضایا خیلی راحتتر میشدن. و اون غم ذاتاً بخشی از تاروپود سعادت و خوشبختیه.
ریحانه :»
وقتی مدتی بسیار طولانی در یک مکان میمانی، فراموش میکنی دنیا دقیقاً چقدر وسیع است.
ریحانه :»
«با اطمینان بهسمت رؤیاهایت برو. زیستنی را زندگی کن که تصورش کردهای.»
میلاد
روحِ تنها و بیکس در شهر شلوغ تشنهٔ ارتباط است، چون فکر میکند ارتباط انسان با انسان، معنی و مقصود همهچیز است. اما در میان طبیعت بکر (یا به قول ثورو «معجون انرژیزای حیاتوحش») خلوت و انزوا، ماهیت متفاوتی به خود میگرفت. بهخودیخود میشد نوعی ارتباط؛ ارتباطی بین خود و دنیا و بین خود و خودت.
ریحانه :»
«شفقت اساس اخلاقیات است.» شاید اساس زندگی هم بود.
Mahi.G243
«شاید لازمه نگرانی و اهمیتدادن به تصدیق دیگران رو تموم کنی، نورا.»
Mahi.G243
«شاید لازمه نگرانی و اهمیتدادن به تصدیق دیگران رو تموم کنی، نورا.»
Mahi.G243
اگه هدفتون اینه که چیزی باشید که وجود نداره، همیشه میبازید. هدفتون این باشه که خودتون باشید. هدفتون این باشه که مثل خودتون ببینید، عمل کنید، فکر کنید. هدفتون این باشه که درستترین نسخهٔ خودتون باشید
ریحانه :»
هرچه بیشتر روی فعالیتت متمرکز شوی، کمتر به چیزهای دیگر توجه میکنی؛ بهنوعی از آنچه هستی فارغ میشوی و چیزی میشوی که میخواهی باشی.
ریحانه :»
بعضی وقتها تنها راه یادگرفتن زندگیکردنه
ریحانه :»
«خُب، میبینی؟ بعضی وقتها حسرتها اصلاً براساس واقعیت نیستن. گاهی حسرتها فقط...» دنبال جملهٔ مناسب گشت و آن را پیدا کرد: «یه مشت مزخرفاتاند.»
ریحانه :»
دلم میخواهد تمام طیفها، مایهها و دگرگونیهای تجربیات ذهنی و جسمی ممکن در زندگیام را زندگی و احساس کنم.
Mahi.G243
نورا اطلاعات او دربارهٔ الماسها را تصحیح نکرد. نورا به او نگفت که زغالسنگ و الماس هردو کربن هستند، اما زغالسنگ بسیار ناخالصتر از آن است که تحت هر فشاری بتواند الماس شود. از نظر علمی، اولش زغالسنگی آخرش هم زغالسنگ. شاید درس واقعی همین بود.
Sara
ضربآهنگهایی هستن. وقتی توی یه زندگی گیر افتادی، خیلی راحته که خیال کنی اون اوقات غم یا تراژدی یا شکست یا ترس نتیجهای از اون هستی و موجودیت بخصوصه. که ای
کاربر ۵۷۳۱۳۰۷
لحظات شاد در زمانهایی خاص میتوانند به درد تبدیل شوند.
کاربر ۵۴۱۱۴۶۲
وقتی به زندگی اصلیاش فکر کرد، مشکل اساسی آن، چیزی که او را آسیبپذیر کرده بود، بهراستی فقدان عشق بود.
محمد سینا دهقانی فیروزآبادی
اکنون تصور میکرد پذیرش کامل خودش چطور است: هر اشتباهی که مرتکب شده بود، هر نشانهای که روی بدنش بود، هر رؤیایی که به آن نرسیده بود یا هر دردی که کشیده بود، هر میل یا اشتیاقی که سرکوب کرده بود
Fadi
نمیتوانم تمام افرادی باشم که دلم میخواهد یا تمام زیستنهایی را زندگی کنم که دوستشان دارم. هیچوقت نمیتوانم تمام مهارتهایی را یاد بگیرم که دلم میخواهد. پس چرا دلم میخواهد؟ دلم میخواهد تمام طیفها، مایهها و دگرگونیهای تجربیات ذهنی و جسمی ممکن در زندگیام را زندگی و احساس کنم.
MariKa
هرگز اهمیت بزرگ چیزهای کوچک را دست کم نگیر.
شیشه
پی برد سعی نکرده به زندگیاش خاتمه دهد چون بدبخت بوده، بلکه بهخاطر این بوده که توانسته خودش را متقاعد کند هیچ راه برونرفتی از بدبختیاش وجود ندارد.
Mohammad Developer
حجم
۲۷۹٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۳۴ صفحه
حجم
۲۷۹٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۳۴ صفحه
قیمت:
۶۰,۰۰۰
۱۸,۰۰۰۷۰%
تومان