بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب ذهن هولوتراپیک | طاقچه
تصویر جلد کتاب ذهن هولوتراپیک

بریده‌هایی از کتاب ذهن هولوتراپیک

۲٫۶
(۱۹)
غیب‌بینان قوی این توانایی را دارند که بدون هیچ کلید بصری یا کلامی، به اطلاعاتی درباره گذشته مراجع یا سابقه یک شیء مادی دسترسی پیدا کنند. من به‌دفعات شاهد بوده‌ام که دو غیبگوی مشهور، آن آرمسترانگ (Armestrong Anne) و جک شوارتس (Jack Schwarz)، به اطلاعات پیچیده و دقیق از این نوع دسترسی پیدا کرده‌اند. توانایی کسب اطلاعات به این طریق، نشان می‌دهد که حافظه می‌تواند مستقل از جسم مادی وجود داشته باشد و شکلی محکم و استوار را حفظ کند که توسط قوای انسانی غیر از حواس پنجگانه قابل تشخیص است. زمان ممکن است به جای اینکه مثل خط آهن، به صورت یک مسیر باریک در دو جهت (گذشته و آینده) امتداد پیدا کند، بیشتر شبیه یک دریای بیکران باشد، دریایی که می‌توانیم آنآ، و صرفنظر از اینکه در کجا ایستاده‌ایم، به هر قطره آن دسترسی داشته باشیم.
Javad Azar
تحقیقات اولیه در زمینه دیدن از راه دور، روی مردان و زنانی انجام می‌شد که به خاطر توانایی‌های فراروانی خود انتخاب شده بودند اما به زودی معلوم شد که تقریبا هر کسی را می‌توان برای انجام این کار آموزش داد. اغلب محققان قانع شده‌اند که دیدن از راه دور و دیگر توانایی‌های تله‌پاتیک جزو قابلیتهای عادی بشر هستند. خیلی‌ها بعد از اینکه دیدن از راه دور را پیش خود تجربه کردند، گزارش دادند که فرآیند پرورش این مهارت، آنقدر مستلزم یاد گرفتن نیست که مستلزم «یاد نگرفتن» شرطی شدنِ منفی است که ادعا می‌کند این توانایی‌ها «واقعی» نیستند.
Javad Azar
به عنوان محققِ خودآگاهی بشر، برایم کاملا روشن است که همراه با تجربه ادراک نامعمول، اغلب نوعی ترس متافیزیکی عمیق به وجود می‌آید، درست مثل همان ترسی که من موقع مواجه شدن با امکان پرتاب کردن خودم از میان فضا و زمان به آپارتمان والدینم، تجربه کردم. این ترس ریشه در این واقعیت دارد که چنین تجربه‌هایی باورهای بنیادی ما را درباره سرشت و ماهیت واقعیت، به چالش می‌کشند و متزلزل می‌سازند. وقتی این ترس اتفاق می‌افتد، مفروضات بنیادی که با آنها در زندگی روزمره عمل می‌کنیم را چنان تهدید می‌کند که معمولا انکارِ وجودِ ادراک به مراتب آسانتر است تا پذیرش و اعتماد به آنچه تجربه می‌شود. به عبارت دیگر، وقتی با انتخاب میان پذیرش یک جهان‌بینی جدید و فرونشاندن ترسهایمان روبه‌رو می‌شویم، اغلب دومی را انتخاب می‌کنیم.
Javad Azar
توانایی ما برای سفر به درون خودآگاهی گونه‌های دیگر، به جانوران محدود نمی‌شود. صرفنظر از اینکه برای محققان سنتی تا چه حد خیالی و پوچ جلوه کند، و صرفنظر از اینکه تا چه حد ممکن است مرزهای عقل سلیم را زیر پا بگذارد، امکان ندارد که گزارش افرادی را که ادعا می‌کنند خودآگاهی گیاهان و فرآیندهای گیاه‌شناختی را تجربه کرده‌اند، به کلی رد کرد. من طی سالیان، شاهد صدها مورد از همین نوع تجربه‌ها بوده‌ام، و حتی خودم نیز بارها چنین تجربه هایی داشته‌ام. این مشاهدات و تجربه‌ها باعث شد تشخیص دهم آنها تا چه حدِ شگفت‌انگیزی معتبر و موثق هستند و تا چه حد به ما در کشف رازهای کیمیاگرانه قلمرو نباتات کمک می‌کنند.
Javad Azar
یونگ که عمری را صرف مطالعه روی کهن‌الگوها کرد، در رویکرد خود به شخصیت و رفتار آدمی، سه کهن‌الگوی کلیدی را شناسایی کرد: (۱) آنیما یا تجسم جنبه‌های زنانه در ناخودآگاه مرد؛ (۲) آنیموس، یا تجسم عناصر مردانه در ناخودآگاه زن؛ و (۳) سایه، بخش ناشناخته، تاریک و سرکوب‌شده شخصیت ما. این سه جنبه از روان ما، به طور معمول پنهان و بر ما ناشناخته‌اند، اما تأثیرات قدرتمندی بر انتخابهایی که در زندگی می‌کنیم دارند و لذا در رفتار و تجربیات زندگی ما نقش دارند، تا زمانی که آنها را وارد خودآگاهی کنیم و بشناسیم.
Javad Azar
کارل گوستاو یونگ در کتاب خاطرات، رویاها، تأملات، داستان جالبی را درباره ارواح راهنما نقل می‌کند. یک روز مهمانی از هند برای یونگ رسید. مهمان یکی از رهبران معنوی هند بود و از آنجا که یونگ علاقه وافری به تفکر هندی داشت، گفتگوی آنها به درازا کشید. وقتی یونگ نامِ معلمِ معنوی او را پرسید، مهمان جواب داد که نام او «شانکاراچاریا» است. این نام برای یونگ آشنا بود چون شانکاراچاریا یکی از مفسرین بزرگ وداها بوده است. اما به نظر یونگ غیرممکن می‌آمد که مردی به این نام معلم مهمان او باشد چون شانکاراچاریا قرنها پیش مرده است. یونگ برای روشن کردن قضیه، از مهمان خود پرسید آیا منظورش همان شانکاراچاریا است که قرنها پیش مرده. مرد پاسخ داد «بله، منظورم همان است». که باعث حیرت یونگ شد. یونگ پرسید «پس منظور شما یک روح است». مرد پاسخ داد «البته که روح او بود. ارواح معلم هم وجود دارند. اکثر مردم معلمان زنده دارند. اما همیشه کسانی هم هستند که معلمشان یک روح است».( ۷ )
Javad Azar
برای مثال، یک بار من با فردی کار می‌کردم که برای مدتی طولانی درگیر یک رابطه خصمانه و بسیار سخت بود. طی یک تجربه زندگی قبلی، او این دشمن را به عنوان قاتل خود در زندگی دیگری که مدتها قبل با هم داشتند مشاهده کرد. بعد از رفتن به گذشته و بخشیدن آن جنایت، مُراجع بی‌درنگ احساس فعلی خود را نسبت به آن فرد تغییر داد. دشمنی‌ها و ترسهای قدیمی درجا از میان رفت و احساس تازه‌ای نسبت به این فرد پیدا کرد. در همین حین، دشمن سابق او نیز در آن سوی دنیا، همزمان اما به شکلی مستقل، تجربه فردی مشابهی را از سر گذراند که باعث تحول وی در همان جهت شد. در یک دوره زمانی تقریبا مشابه، هر دو نفر تجربیاتی داشتند که دید آنها را از اساس تغییر داد، و رابطه‌شان را که اینچنین آکنده از دشمنی و حصومت بود ترمیم کرد. وقایعی که این دو نفر را تغییر دادند کاملا بی‌ارتباط با هم به نظر می‌رسیدند، اما این تأثیر را داشتند که باعث آشتی آنها شدند.
Javad Azar
به پایین نگاه می‌کنی و سطح کره‌ای را می‌بینی که همه این سالها روی آن زندگی کرده‌ای و تمام آدمهای آن پایین را می‌شناسی. آنها مثل تو هستند، آنها خودِ تو هستند، تو نماینده آنهایی. تو آن بالا هستی به عنوان عنصر حساس، آن نقطه در انتها ... به طریقی تشخیص می‌دهی که تو بخشی از کل زندگی هستی و آنجا در صف مقدم هستی و باید آن را با خودت برگردانی. تبدیل به یک مسئولیتِ تقریبا ویژه می‌شود و حرفی را درباره رابطه‌ات با این چیزی که زندگی می‌نامیم به تو می‌گوید. این یک تغییر است، یک چیز تازه و وقتی برمی‌گردی، حالا یک تفاوتی در آن جهان وجود دارد. تفاوتی در رابطه تو و آن سیاره و تو و تمام اشکالِ دیگر زندگی روی آن سیاره، چه تو آن نوع تجربه را داشته‌ای و این بسیار گرانبهاست.( ۴ )
Javad Azar
وقتی ظرف یک ساعت ونیم دور زمین می‌چرخی، کم‌کم متوجه می‌شوی که هویتت در گرو آن کل واحد است. این باعث تغییر می‌شود. به پایین نگاه می‌کنی و نمی‌توانی تصور کنی از چه تعداد مرز و سرحد عبور می‌کنی ... صدها نفر همدیگر را برای یک خط خیالی می‌کشند که تو حتی از آن آگاه هم نیستی، تو حتی نمی‌توانی آن را ببینی. از آنجایی که هستی، سیاره زمین یک کل واحد است و خیلی زیباست و آرزو می‌کنی ایکاش می‌توانستی دست تک‌تک آدم‌ها را بگیری و بگویی: «از این زاویه به آن نگاه کن. ببین چه چیزی مهم است!» در خلال راهپیمایی او در فضا، این مکاشفات ناگهان تبدیل به یک تجربه عمیق عرفانی شد. دوربینی که برای ثبت کارهای او طراحی شده بود درست کار نمی‌کرد و او برای چند دقیقه کاری نداشت جز اینکه در فضا معلق باشد، و اجازه دهد تا منظره زمین، کیهان و کل وجود، خودآگاهی او را بمباران کند. خیلی زود فهمید که به هیچ وجه نمی‌تواند مرزهای فردی خود را حفظ کند و در عوض خودش را با کل بشریت یکسان تلقی کرد.
Javad Azar
یونگ در طول حیاتش تجربیات فرافردی متعدد و قدرتمندی داشت. پیش از این به مورد شگرفی اشاره کردم که در آن متن کتاب معروف یونگ به نام هفت موعظه برای مردگان بر او نازل شد: موجودی که الهام‌بخش این نزول بود خودش را باسیلیدسِ گنوسی معرفی کرد. به علاوه یونگ تجربیاتی نیز با روح راهنمایش فیلامون داشت که به او چیزهای زیادی درباره دینامیسم روان بشر آموخت. یونگ در سالهای آخر زندگی‌اش، بعد از تأمل در این مطالب نازل شده، گفت که بخش اعظم کارش مبتنی بر اطلاعاتی است که از این طریق دریافت کرده است، و تردید داشت که اگر خودش را به اطلاعاتی که از راههای سنتی‌تر به دست آورد محدود کرده بود، موفقیتهای شخصی‌اش در مطالعه روان بشر امکانپذیر می‌شد.
Javad Azar
کسانی که آثار آلیس بیلی را خوانده‌اند می‌دانند بسیاری از کتابهایی که نام او را بر خود دارند درواقع از طریق موجودی به او رسیده‌اند که خود را «تبتی» (The Tibetan) می‌نامید. خودِ بیلی تأیید کرده که این روح راهنما مؤلف واقعی شماری از کتابهای وی بوده است. روانشناس بسیار برجسته، روبرتو آساجیولی (Roberto Assagioli) با همین موجود ارتباط برقرار کرد و اصول اصلی نظامِ رشد فردی را که او «سنتز روانی»(psychosynthesis) می‌نامید، مدیون او می‌دانست. در برخی موارد، ارواح راهنما خدمت عملی و مفیدی را ارائه می‌دهند، مثل هدایت کردن (channel) به قطعاتی از کتابها که اطلاعات ضروری را درباره موضوع خاصی فراهم می‌کنند.
Javad Azar
طی قرون و اعصار، آدمیان اطلاعاتی را از موجودات مافوق‌بشر و ارواح راهنما دریافت کرده‌اند. دریافت‌کنندگان گاهی این اطلاعات را برای استفاده خودشان نگه می‌دارند و گاهی نیز نقش واسطه و میانجی را بازی می‌کنند و اطلاعات را در اختیار دیگران قرار می‌دهند. در دوران جدید، اینگونه ارتباطات مشترک را «نزول» می‌نامند. در برخی موارد، ارتباطاتی از این دست حامل پیامی برای میلیونها نفر در سراسر جهان بوده‌اند. عمومآ پذیرفته شده است که وداها، که به کهن‌ترین متون مذهبی جهان تعلق دارند، مبتنی بر مکاشفاتی هستند که بر دانایان و پیشگویان هند باستان نازل شده‌اند. به همین ترتیب، بنا به باور مسلمانان، قرآن در حالات نهان‌بینی، بر محمد نازل شده است. در ایالات متحده، کلیسای پرنفوذِ the Latter Day Saints، یا مورمونها، مبتنی بر مکاشفاتی است بر جوزف اسمیت و در آغاز قرن نوزدهم، نازل شده است.
Javad Azar
خیلی از کسانی که ارواح راهنما دارند و در زندگی از آنها کمک می‌گیرند، گفته‌اند که آنها به شکلی کاملا خودانگیخته ظاهر می‌شوند. آنها ممکن است طی یک دوره بحرانِ درونی، طی یک بیماری جدی، بعد از یک آسیب جسمی، یا به واسطه انجام اعمالِ معنوی، ظاهر شوند. برخی از ارواحِ راهنما خود را به نام معرفی می‌کنند اما بقیه ناشناس باقی می‌مانند. ارواح راهنما به طرق بسیار متفاوتی به ما کمک می‌کنند. آنها ممکن است در زمان مواجهه با خطر مداخله کنند و به ما پند و اندرز بدهند، یا در زمانی که دوره‌های دشوار رشد روانی یا معنوی را می‌گذرانیم، به ما مشاوره بدهند. ممکن است بعد از خدمت به ما در یک موقعیت بحرانی یا اضطراری، دیگر هرگز ظاهر نشوند، یا ممکن است در زمینه مسائل روزمره زندگی همچنان در خدمت ما باقی بمانند.
Javad Azar
در تحقیقاتم در کمال تعجب کشف کردم که تجربه با ارواح حیوانی به هیچ وجه به مردمانِ فرهنگهای بدوی محدود نمی‌شود. در کار با حالات نامعمول خودآگاهی، همین نوع تجربیات در میان افرادی از پیشرفته‌ترین و تکنولوژیک‌ترین جوامع شهری نیز بسیار رواج دارد. ارتباط با حیوانات قدرت به طور مرتب در جلسات هولوتراپیک و روانگردان، کارگاه‌های شمنی، و در بحران‌های خودانگیخته روانی ـ معنوی (اضطرارهای معنوی) اتفاق می‌افتد. من اغلب شاهد موقعیتهایی بوده‌ام که در آنها تجربه حیوانِ قدرت آنچنان متقاعدکننده بوده که، در غربیانِ سابقآ شکاک، باعث علاقه عمیق و حقیقی به شمنیسم شده است. در موارد بسیار زیاد، افراد آنچنان متحول شده‌اند که درنهایت به مطالعه نظام‌مندِ شمنیسم در کنار شمنها یا انسان‌شناسانِ باتجربه پرداخته‌اند.
Javad Azar
در این دست تجربیات کوندالینی، فرد ممکن است بی‌اختیار بخندد یا بگرید. ممکن است آواز بخواند یا مانترا (ذکر) بگوید، حرفهای نامفهوم بزند (speaking in tongues)، صدای حیوانات از خود دربیاورد، و خودبه‌خود حالات و حرکات yogic را بروز دهد. از دید ناظرِ ناآگاه، فردی که چنین تجربه‌ای را از سر می‌گذراند ممکن است کاملا دیوانه به نظر برسد. و فردی که بدون آمادگی لازم به این تجربه دست می‌زند، ممکن است احساس کند مشاعرش را از دست داده و به وحشت بیفتد. اما، وقتی فرد در چارچوب سنتهای yogic به تجربه کوندالینی نزدیک می‌شود، آن را نوعی افزایش آگاهی از آنچه ما حوزه فرافردی می‌نامیم و نوعی گشایش (opening)شگرف به زندگی معنوی تلقی می‌کند.
Javad Azar
در یک دور از مراقبه، او نخست به من نگاه کرد و بعد چند بار با دست به پیشانی‌ام زد. تأثیر آن اتفاق ظاهرا ساده، باعث آشکار شدن تجربه‌ها، عواطف و انرژی هایی شد که از زمان تولد سارا در خودم نگه داشته بودم. ناگهان احساس کردم انگار به پریز برق فشار قوی وصل شدم چون به شکلی غیرقابل‌کنترل به لرزه افتادم. تنفسم ضرباهنگی خودکار و تند پیدا کرد که به نظر می‌رسید خارج از کنترل من است و انبوهی از تصاویر به خودآگاهم هجوم آورد. به گریه افتادم چون احساس کردم دارم به دنیا می‌آیم؛ مرگ را تجربه کردم؛ غرق در رنج و خلسه، قدرت و ملایمت، عشق و ترس، فرودها و فرازها شدم. در یک ترن هوایی تجربه‌ای بودم، و می‌دانستم که دیگر نمی‌توانم نگه‌اش دارم. جن از بطری خارج شده بود.( ۶ )
Javad Azar
توانایی دیدن هاله، و حتی تشخیص وضعیت عمومی افراد بر اساس آنها، برای هزاران سال مورد استفاده قرار گرفته است. و کار روی انرژیهای نامحسوس بدن، جزو سنتهای درمانی کهن است. در این کشور، من شاهد کار جک شوآرتز بوده‌ام که قادر است از هاله برای «خواندن» سابقه پزشکی و تشخیص بیماریهای فعلی افراد استفاده کند. توانایی‌های او مورد آزمایش قرار گرفته و در شرایط کاملا جدی، توسط محققان پزشکی بارها و بارها به اثبات رسیده است. مدارک موجود در تأیید صلاحیت شوآرتز، در مجموع، به راستی قابل‌ملاحظه و چشمگیر است.
Javad Azar
از جمله نظامهای مختلفی که انرژیهای نامحسوس را به کار می‌گیرند، مفهوم قدرت مار یا کوندالینی (Kundalini) است. بنابر سنتهای تانتریک هندو و بودایی، کوندالینی عبارت است از انرژی خلاق جهان. باور بر این است که این انرژی معمولا به صورت غیرفعال در قاعده ستون فقرات انسان قرار دارد. این انرژی را می‌توان از طریق اعمال معنوی (spiritual practices) یا تماس با یک استاد فعال کرد، یا ممکن است به شکلی خودانگیخته، و به تحریک عوامل ناشناخته، به سمت بالا حرکت کند. وقتی بیدار می‌شود، به شکل انرژی فعال، یا شاکتی، و در مجراهای جسم نامحسوس فرد (نادی‌ها) بالا می‌رود؛ و در مسیر خود، مراکز روانی (چاکراها) بدن را، که تعدادشان هفت و محل استقرارشان از قاعده ستون فقرات تا فرق سر می‌باشد، باز و فعال می‌کند.
Javad Azar
مع‌الوصف، برخورد او با مادربزرگ مرحومش به لحاظ عاطفی آنقدر عمیق و قانع‌کننده بود که به راحتی نمی‌توانست آن را به عنوان خیالات آرزومندانه رد کند. او تصمیم گرفت برای اثبات اینکه تجربه صرفا زاییده تخیل او نبوده و واقعیت دارد، به دنبال دلیل بگردد. برای همین از مادربزرگش یک دلیل محکم خواست و در پاسخ، این پیام را دریافت کرد: «برو پیش خاله آنا و دنبال رُزهای بریده شده بگرد». هنوز شک داشت اما تصمیم گرفت آخر هفته سری به خانه خاله آنا بزند و ببیند چه اتفاقی می‌افتد. وقتی به آنجا رسید، خاله در باغ و در محاصره رُزهای بریده شده بود. مات و مبهوت بر جای ماند. آن روز دست بر قضا همان روزی از سال بود که خاله‌اش تصمیم گرفته بود رُزهایش را به شکلی اساسی هرس کند.( ۴ ) تجربیاتی از این دست، اگرچه به هیچ وجه دلیل قاطعی بر وجود حوزه‌های ستاره‌ای (astral) و موجودات غیرجسمانی به حساب نمی‌آیند، اما به وضوح نشان می‌دهند که این حوزه جذاب مستحقِ توجه جدی محققان خودآگاهی است.
Javad Azar
وی در یکی از این جلسات، به شکلی زنده و روشن، برخورد با مادربزرگش را که سالها پیش مرده بود، تجربه کرد. او در کودکی به مادربزرگش خیلی نزدیک بود و از احتمال اینکه بتواند با او دوباره ارتباط برقرار کند، عمیقا تکان خورد. این مرد، با وجود اینکه به لحاظ عاطفی عمیقا در تجربه درگیر شده بود، نسبت به آن همچنان از موضع شکاکانه حرفه‌ای برخورد می‌کرد. او می‌دانست که در زمان حیات مادربزرگش، تعاملهای واقعی بسیاری با او داشته و تصور می‌کرد به راحتی ممکن است بر اساس خاطرات گذشته، انواع زیادی از برخوردهای خیالی را با وی بسازد.
Javad Azar

حجم

۶۰۳٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۳۱۷ صفحه

حجم

۶۰۳٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۳۱۷ صفحه

قیمت:
۱۱۷,۰۰۰
۵۸,۵۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل
۱
۲
...
۸صفحه بعد