بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب ذهن هولوتراپیک | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب ذهن هولوتراپیک

بریده‌هایی از کتاب ذهن هولوتراپیک

۲٫۶
(۱۹)
وقتی بعدآ به آن فکر کردم، به نظرم رسید برای والتر کاملا طبیعی بود که راهی برای پی بردن به صحت و سقم تجربه، پیش پای اوا بگذارد. والتر دوست نزدیک ایلین گرت (Eileen Garrett)، غیبگوی مشهور و رئیس انجمن فراروانشناسی امریکا، بود. والتر قبل از مرگ ایلین، با او درباره امکان انجام یک آزمایش بعد از مرگ ایلین صحبت کرده بود، آزمایشی که وجود «ماورا» را ثابت می‌کرد. یکی از روانشناسانی که در دوره سه ساله آمورش حرفه‌ای ما شرکت داشت، انواع مختلفی از تجربیات فرافردی را طی جلسات کار تنفسی هولوتراپیک همکارانش مشاهده کرده و خودش نیز برخی از این تجربیات را از سر گذرانده بود. مع‌هذا همچنان درباره صحت این پدیده‌ها به شدت مشکوک بود و در این باره که آیا هرگونه توجه جدی به آنها جایز است یا نه دائمآ تردید داشت. آن‌گاه، در یکی از جلسات هولوتراپیک، بعد از اینکه یک همزمانی غیرعادی را تجربه کرد، متقاعد شد که شاید رویکردش به خودآگاهی انسان، زیادی محافظه‌کارانه بوده است.
Javad Azar
به محض اینکه اوا دچار تردید شد و احساس کرد شاید گفتگو با والتر را جعل کرده تا آرزوهای خود را محقق کند، والتر دوباره ظاهر شد، با یک پیام تله‌پاتیک مشخص: «یک چیز را فراموش کردم. می‌شود لطفی به من بکنی و کتابی را که از دوستم قرض گرفته بودم به او برگردانی. کتاب در کتابخانه من در اتاق زیر شیروانی است». والتر در ادامه نام آن دوست و جای دقیق کتاب روی قفسه را نیز به اوا گفت. اوا بعد از اتمام جلسه آموزشی، به خانه رفت و برای یافتن کتاب به جایی که والتر گفته بود مراجعه کرد. او توانست کتاب را پیدا کند و به صاحبش برگرداند، درحالی‌که که قبلا هیچ اطلاعی در این مورد نداشت.( ۳ ) اوا به واسطه کار روی خودآگاه فرافردی توانست پرونده مرگ شوهرش را ببندد، به طریقی که حتی ماهها و ماهها درمان در حوزه زندگینامه‌ای شاید تنها می‌توانست به بخشی از این موفقیت برسد.
Javad Azar
اوا که خود یک روانشناس بود، شرایط لازم را برای شرکت در یک جلسه آموزشی ال‌اس‌دی که مؤسسه ما به متخصصین بهداشت روانی ارائه می‌کرد، داشت. او برای شرکت در این جلسه ثبت نام کرد با این امید که راهی برای پایان دادن به غم و اندوه خود از مرگ شوهر پیدا کند. در نیمه دوم جلسه، تصویر بسیار روشن و زنده‌ای از والتر را دید و وارد گفتگویی طولانی و بامعنا با وی شد. والتر درباره تک‌تک بچه‌هایشان با اوا حرف زد و او را برای آغاز یک زندگی تازه و فارغ از احساس تعهد به خاطره والتر، آزاد گذاشت. در پایان جلسه، اوا عمیقا احساس رهاشدگی و آزادی می‌کرد.
Javad Azar
از او درخواست شد با زوجی در شهر کرومریز (Kromeriz) واقع در منطقه موراویا (جمهوری چک) ارتباط برقرار کند. ریچارد باید به آنها اطلاع می‌داد که پسرشان لادیسلاو هیچ مشکلی ندارد و از او به خوبی مراقبت می‌شود. اسم، آدرس و شماره تلفن آن زوج نیز در پیام ذکر شده بود. هیچ راهی وجود نداشت که من یا مراجع‌ام از این اطلاعات خبر داشته باشیم. این تجربه از نظر پیشینه زندگینامه‌ای ریچارد و مضامین درمانی که روی آنها کار می‌کرد، بی‌نهایت گیج‌کننده بود. به نظر می‌رسید ریچارد قادر نیست هیچ نوع رابطه‌ای میان ارتباط خود با این موجودات و چیزی در زندگی خودش برقرار کند. بعد از کمی تردید، تصمیم گرفتم کاری را بکنم که اگر همکارانم می‌فهمیدند مرا آماج شوخی‌های خود قرار می‌دادند. رفتم سراغ تلفن و شماره کرومریز را گرفتم. زنی جواب داد و پرسیدم آیا می‌توانم با لادیسلاو حرف بزنم. در نهایت تعجب و شگفتی من، زن به گریه افتاد. وقتی آرام شد بالاخره توانست به من بگوید: «پسرمان دیگر با ما نیست. او درگذشت. او را سه هفته پیش از دست دادیم»
Javad Azar
اگر ارتباط با موجودات غیرجسمانی فقط شامل تصاویر ذهنی و حس گنگ و ذهنی تعامل با آنها بود، به راحتی می‌توانستیم این تجربیات را به عنوان چیزهای تخیلی یا تفکر آرزومندانه (wishful thinking) رد کنیم. اما قضیه به این سادگیها نیست. در اغلب مواقع، «موجودِ غیرجسمانی» اطلاعاتی می‌دهد که می‌توان بعدآ صحت آنها را تأیید کرد. در ادامه با یک نمونه نوعی از این مورد آشنا می‌شوید که از رونوشت جلسه تجربه‌ای یک بیمار جوان و افسرده گرفته شده، همان کسی که در فصل ۸ نیز از او نقل قول کردم و نامش را ریچارد گذاشتم. ریچارد احساس کرد در فضایی است که مشخصات حوزه ستاره‌ای (astral) را دارد. او از دیدن یک نور خوف‌انگیز خبر داد که آکنده از موجودات ستاره‌ای (astral) بود. این موجودات سعی داشتند خیلی فوری با او ارتباط برقرار کنند. ریچارد قادر نبود آنها را ببیند یا صدایشان را بشنود، اما حضورشان را احساس و از آنها پیامهای تله‌پاتیک دریافت می‌کرد. یکی از این پیامها آنقدر ملموس و مشخص بود که تصمیم گرفتم آن را یادداشت کنم.
Javad Azar
گاسپارتو قادر است در تاریکی مطلق یا در نور قرمزی که امکان تشخیص رنگها را از یکدیگر تقریبا غیرممکن می‌سازد، کار کند. بارها شاهد بودم که دو نقاشی را همزمان و با دو دست مختلف می‌کشید. گاهی با پاهایش در زیر میز و بی‌آنکه چیزی ببیند، نقاشی می‌کرد، ولی با این وجود نقاشی‌هایش به لحاظ زیبایی‌شناسی خوشایند و از نظر رنگ، سبک، فرم و ترکیب‌بندی، کاملا منطبق بر کار یکی از استادانِ درگذشته بود.
Javad Azar
نمونه‌های جالبی از این مورد را می‌توان در کلیسای اسپیریتیست (Spiritist Church) در فیلیپین و برزیل دید که ملهم از آموزه‌های آلن کاردک (Allen Kardec) است. روانشناس و غیبگوی برزیلی، لوئیز آنتونیو گاسپارتو (Luiz Antonio Gasparetto) که ارتباط نزدیکی با کلیسای اسپیریتیست دارد، قادر است در حالت خلسه سبُک، به سبک نقاشان مختلف از کشورهای گوناگون نقاشی کند. چندین سال پیش طی یک سمینار یک ماه در مؤسسه اسالن، این فرصت را یافتم که کار او را از نزدیک مشاهده کنم. چیزی که به اندازه توانایی او برای رسیدن به ذات و عصاره کار استادان، بر من تأثیر گذاشت، سرعت بسیار زیاد کارش بود درحالی‌که استادانِ مرده را «نازل می‌کرد»(channel). او قادر بود تا بیست و پنج تابلو در ساعت بکشد.
Javad Azar
فردِ واسط یا مدیوم به حالت خلسه عمیق فرو می‌رود و طی این فرآیند دچار تغییرات عجیب و غریبی در ظاهر جسمی خود می‌شود. ممکن است حالت بدن، حرکات سر و دست و حالت چهره مدیوم کاملا عجیب و ناآشنا جلوه کند و صدایش دچار تغییراتی از نظر آهنگ کلام، لهجه، لحن و وزن شود. من افرادی را در این حالتها دیده‌ام که به زبانی که بلد نیستند سخن می‌گویند، و به یاد نمی‌آوردند که در حالت عادی و بدون خلسه، این زبان را شنیده یا به آن حرف زده باشند. شاهد بوده‌ام که افراد حرفهای نافهوم می‌زنند (speak in tongues)، نویسندگی خودکار انجام می‌دهند، تصاویر زیبا نقاشی می‌کنند و طرحهای هیروگلیفی رمزی می‌کشند
Javad Azar
خودآگاهی فرافردی به ما اجازه تفحص در تجربه‌هایی را می‌دهد که از مرزهای فضا و زمان درمی‌گذرند. ولی حتی در این حوزه از تجربه نیز افرادی که می‌بینیم و وقایعی که با آنها روبه‌رو می‌شویم شبیه مردم یا وقایعی «واقعی» هستند، گواینکه به روشهایی یکسر تازه و متفاوت با شناختی که در زندگی روزمره از آنها داریم، درک و دریافت می‌شوند. مع‌الوصف، خودآگاهی فرافردی به ما امکان می‌دهد از این حد فراتر رویم. ما ممکن است با موجودات، موقعیت‌ها و مکانهایی نیز روبه‌رو شویم که به واقعیتهای آشنای ما در زندگی روزمره شباهت کمی دارند یا هیچ شباهتی ندارند. در اینجاست که ما به فراسوی تجربه‌های آشنا می‌رویم و گام در دنیایی می‌نهیم که برای شمنها و پیشگویان آشناست، دنیای خدایان، شیاطین و موجودات مافوق‌بشر که از اسطوره‌ها و قصه‌های پریان می‌شناسیم.
Javad Azar
«بیننده» در یک محیط کاملا کنترل‌شده آزمایشگاهی می‌ماند درحالی‌که فرد «راهنما» در جایی خارج از آن محیط قرار داده می‌شود. آن‌گاه یک کامپیوتر، محلی را که برای بیننده ناشناخته است انتخاب می‌کند. به فرد راهنما محرمانه گفته می‌شود کجا قرار است برود، محلی که کامپیوتر به شکلی تصادفی انتخاب کرده است. بعد از اینکه فرد راهنما به محل مورد نظر می‌رسد، از بیننده خواسته می‌شود چیزی را که فرد راهنما می‌بیند شرح دهد. به نظر می‌رسد فاصله بینِ فرد راهنما و بیننده تأثیری بر توانایی بیننده برای توصیف دقیق محل نداشته باشد؛ فاصله بین آنها می‌تواند چند خیابان یا چند هزار مایل باشد. در چندین تلاش موفق، یک غیبگوی روسی توانست نه تنها محل ایستادن همکار تارگ، کیت هاراری که نقش راهنما را بازی می‌کرد، را دقیقآ توصیف کند بلکه همچنین چیزی را که او بعد از رفتن به محل بعدی انتخاب شده توسط کامپیوتر می‌دید، شرح دهد ــ حتی قبل از اینکه راهنما به آنجا برود یا بداند در آنجا چه خواهد دید!
Javad Azar
چالش نهایی برای علوم نیوتونی در این حوزه از تحقیق، این کشف بوده که افرادِ به لحاظ بالینی کور، در تجربیات خارج از بدن، صحنه هایی را شرح داده‌اند که به لحاظ بصری دقیق و صحیح بوده، اما بعد از رهایی از بیماری یا ضربه‌ای که باعث تجربه نزدیک به مرگ شده، قادر به دیدن نبوده‌اند. مشاهدات ما درباره تجربیات نزدیک به مرگ مؤید قطعاتی از کتاب تبتی مردگان است، قطعاتی که می‌گویند ما بلافاصله بعد از مرگ وارد یک «جسم bardo» می‌شویم که می‌تواند از محدودیتهای معمول زمان و فضا عبور کند و با آزادی کامل در سراسر زمین سفر نماید
Javad Azar
هنوز هم گاهی از اینکه چنین فرصت بی‌نظیری را برای محک زدنِ توانایی‌ام در دستکاری در فضا ـ زمان، از دست دادم عمیقا احساس تأسف می‌کنم. اما وقتی آن وحشت متافیزیکی را به یاد می‌آورم، شک می‌کنم که اگر فرصت دیگری برای انجام آزمایش مشابه به من داده شود، شهامت بیشتری برای انجام آن خواهم داشت. خوشبختانه، صحت تجربیات خارج از بدن را می‌توان از راه دیگر به بوته آزمایش گذشت. در دو دهه گذشته، این حوزه جذاب به شکلی روشمند در یک رشته علمی تازه‌پا به نام «مرگ‌شناسی» مورد کنکاش قرار گرفته است، رشته‌ای که مشخصآ روی تجربیات مرتبط با مرگ و نزع تمرکز دارد. ریموند مودی، کنت رینگ، مایکل سابوم، الیزابت کوبلر ـ راس، و دیگر محققان بسیار معتبر، به کرات تأیید کرده‌اند که افراد در موقعیتهای نزدیک به مرگ، تجربیات خارج از بدن (OOBE) داشته‌اند، و طی آن توانسته‌اند وقایعی را که در اتاقهای دیگر یا حتی مکانهای دور اتفاق می‌افتد مشاهده نمایند. این گزارشها به شکلی عینی توسط شاهدانِ مستقل مورد بررسی و تأیید قرار گرفته است.
Javad Azar
کم‌کم به خطراتی که در آزمایشم وجود داشت پی بردم. قطعاتی را از کتابهای مختلف به یاد آوردم که هشدار می‌دادند قبل از غلبه بر تمایلات خودخواهانه ایگو، از بازی کردن با این نیروها اجتناب کنم. فهمیدم که در مورد محک زدنِ قدرتهای ظاهری‌ام به‌شدت مردد هستم. اگر می‌توانستم ثابت کنم که امکان دستکاری در محیط فیزیکی از فاصله هزاران مایلی وجود دارد، جهانم به کلی فروخواهد ریخت و خودم را در حالتِ سردرگمی متافیزیکی کامل خواهم یافت. جهانی که می‌شناختم از هستی ساقط می‌شد. آخرش نتواستم خودم را به انجام آزمایشی که مد نظرم بود راضی کنم. به این ترتیب برایم ممکن شد که به بازی با این ایده که، در آن جلسه، بر زمان و فضا غلبه کرده‌ام، ادامه دهم. به محض اینکه از آزمایش صرفنظر کردم، خودم را دوباره در ایالات متحده و در اتاقی که جلسه در آن شروع شده بود یافتم.
Javad Azar
دلایل بیشتری می‌خواستم که نشان دهد تجربه‌ام، در معنای معمول، «واقعیت عینی» دارد. بالاخره تصمیم گرفتم یک آزمایش ترتیب بدهم. تصمیم گرفتم یکی از تابلوها را از روی دیوار بردارم و بعد ببینم والدینم متوجه چیزی غیرعادی در آپارتمان می‌شوند یا نه. دستم را دراز کردم اما احساس ناخوشایندی به من گفت که این کار خطرناک است. خودم را غرق در فضایی مرموز و ناشناخته احساس می‌کردم که حکایت از وجود نیروهای شیطانی و جادوی سیاه داشت. انگار داشتم با روح خودم قمار می‌کردم. بلافاصله از کاری که می‌کردم دست کشیدم تا روی عواقب اعمالم تأمل کنم.
Javad Azar
در حالتی که من در آن بودم، به نظرم کم‌وبیش بدیهی می‌رسید که چنین محدودیت هایی در قلمرو روح وجود ندارد، زیرا زمان و فضا چیزی جز ساخته‌های ذهن نیستند. در حوزه فرافردی خودآگاهی، بی‌شمار فضاها و زمانها می‌توانستند آفریده و تجربه شوند. در آن جهان، یک ثانیه به راحتی قابل‌جابجایی با ابدیت بود. در آن موقعیت، به ذهنم رسید که لزومی ندارد در محدوده زمان و فضا محصور بمانم. می‌توانستم بی هیچ محدودیتی در پیوستار فضا ـ زمان سفر کنم. از صحت این فکر آنچنان مطمئن بودم که تصمیم گرفتم به این طریق سفری به هزاران مایل دورتر، به پراگ شهر زادگاهم داشته باشم. شروع به حرکت کردم و این احساس را داشتم که با سرعتی سرسام‌آور در فضا پرواز می‌کنم. اما در کمال ناامیدی، و به خلاف انتظاری که داشتم، به جایی نمی‌رفتم.
Javad Azar
سالها پیش، کوتاه زمانی بعد از آمدنم به ایالات متحده، به عنوان بخشی از یک برنامه آموزشی برای متخصصین بهداشت روانی، یک جلسه ال‌اس‌دی تحت نظارت برگزار کردم. طی آن جلسه، ناگهان ملغمه عجیبی از آرامش و سعادت را احساس کردم. احساس کردم وارد دنیایی شگفت‌انگیز شبیه به دنیای مسیحیان اولیه شده‌ام، جایی که معجزات ممکن، قابل‌قبول و قابل‌درک بودند. شروع کردم به فکر کردن درباره مسائل زمان و فضا و پارادوکس‌های غیرقابل‌حلِ بی‌کرانگی (infinity) و جاودانگی (eternity)‌که ذهن منطقی ما را در حالات معمولِ خودآگاهی، گیج و متحیر می‌کنند. نمی‌توانستم بفهمم چگونه توانستم به خودم اجازه بدهم که مغزشویی شوم و مفهوم ساده‌انگارانه زمانِ تک‌بعدی و فضای سه‌بعدی را به عنوان امری اجباری و به عنوان چیزی که در واقعیت عینی وجود دارد بپذیرم
Javad Azar
این نوع تجربه به روشهای مختلفی ایجاد می‌شود، مثلا به واسطه قرار گرفتن در موقعیتهای اضطراری و تهدیدکننده زندگی، موقعیتهای نزدیک مرگ و تجربه مرگ بالینی، جلسات درمان عمیق تجربه‌ای، بحرانهای روانی ـ معنوی و تزریق برخی مواد روانگردان. برخی از قابل‌ذکرترین تجربه‌ها از این دست در کتاب تبتی مردگان (Tibetan Book of the Dead)‌ تشریح شده است. دانشمندان تا همین اواخر این نوع توصیفات قدیمی را جدی نمی‌گرفتند، اما تحقیقات جدید در زمینه روانپزشکی تجربه‌ای و مرگ‌شناسی صحت آن را تأیید کرده است. ما می‌توانیم خارج شدن خودآگاهی از جسم خود، منفصل شدن از آن، و بعد برگشتن و نگاه کردن به جسم، را تجربه کنیم. در اشکال پیشرفته‌تر می‌توانیم جسم خود را ترک و به جاهای دور پرواز کنیم.
Javad Azar
فراروانشناسی به کاوش در اشکال مختلفِ ادراک فراحسی (ESP) پرداخته است، یعنی توانایی فراتر رفتن از مرزهای فضایی، فاصله‌ها، و محدویت‌های زمان خطی. لذا این توانایی‌ها می‌توانستند در مباحث قبلی ما لحاظ شوند اما به خاطر جذابیتی که این ادراکات برای فراروانشناسان دارند، تصمیم گرفتم آنها را در بخشی جداگانه توضیح دهم. آن دسته از پدیده‌های ادراک فراحسی که مشخصه آنها فراتر رفتن از مرزهای فضایی است عبارت‌اند از تجربیات خارج از بدن، توانایی تجربه وقایع دور و تله‌پاتی. و آن دسته از پدیده‌های ادراک فراحسی که مشخصه آنها فراتر رفتن از مرزهای زمانی است عبارت‌اند از پیش‌شناخت (prerecognition) (آگاهی از وقایعی که هنوز اتفاق نیفتاده‌اند)، غیب‌بینی (clairvoyance)(دیدن وقایع گذشته و آینده) و روانسنجی(psychometry) (دسترسی فراحسی به گذشته اشیاء).
Javad Azar
میدان خودآگاهی بشر، که تمام سیاره و همه زمانها را در برمی‌گیرد، به قالب هویتهای فردی درمی‌آید به این منظور که در خود کاوش کند و درباره خود بیاموزد. بعد از مرگ فرد، بخشهای جذب نشده (unassimilated) آن تجربه زندگی به ابرروح برمی‌گردند و در آنجا تبدیل به واحدهای ساختمانی برای تناسخهای بعدی می‌شوند. نظریه ابرروح، مثل تصویر صدف چندمحفظه‌ای نوتیلوس، مفاهیم جدایی و تداوم را به طریقی در هم ادغام می‌کند که از هر دو فراتر می‌رود.
Javad Azar
حقیقت این است که برای پدیده تجربه زندگیهای قبلی، دست‌کم دو توضیح دیگر در ادبیات عرفانی وجود دارد. مثلا در سنت عرفانی هندو، اعتقاد دقیق به تناسخ، توضیحِ نازل‌تری از کارما تلقی می‌شود. این نظریه بر آن است که تمام مرزها و تقسیم‌بندی‌ها در جهان من‌درآوردی و دلبخواه است. در تحلیل نهایی، تنها چیزی که وجود دارد اصل خلاقِ خودآگاهی کیهانی است. تنها آن است که تناسخ می‌یابد، یعنی شکل جسمانی به خود می‌گیرد. از این زاویه، کل عالم بازی الهی (لیلا) (lila) یک وجود متعالی (برهمن) است. هر کسی که این معنا را درک کند خواهد دید که تظاهرا ت کارما صرفا سطح دیگری از توهم است. توضیح دیگر این است که وجودی که تناسخ پیدا می‌کند، کل میدانِ خودآگاهی بشر است. این میدان، که می‌توان آن را ابرروح (Oversoul) نامید، کل زندگی بشر را در برمی‌گیرد.
Javad Azar

حجم

۶۰۳٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۳۱۷ صفحه

حجم

۶۰۳٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۳۱۷ صفحه

قیمت:
۱۱۷,۰۰۰
۵۸,۵۰۰
۵۰%
تومان