بریدههایی از کتاب رویای نیمهشب
۴٫۴
(۲۵۴۵)
در دل به خدا گفتم: «بگذار کارهایم فقط برای رضای تو باشد. تو هم مرا به آنچه رضای توست، راضی و خوشحال کن!»
مبین
داستان عجیبی است! ریحانه به دیگری علاقه دارد، شما به او، قنواء به شما، پسر وزیر به او، من به پسر وزیر، و این رشته سر دراز دارد.
fatemeh_z_gh09
«بگذار کارهایم فقط برای رضای تو باشد. تو هم مرا به آنچه رضای توست، راضی و خوشحال کن!»
کاربر ۳۲۵۸۳۰۴
امیدوارم در آن لحظه که میمیرم و از این بدن فاصله میگیرم، زیباتر از آن باشم که تو حالا میبینی! این بدن پیر میشود؛ از ریخت میافتد و عاقبت خواهد پوسید و خاک خواهد شد. به جای آنکه عمری را در آرزوی ظاهری زیبا بگذرانی، بهتر است برای یک بار هم که شده چشمِ دلت را باز کنی و به روح و روانت نگاهی بیندازی. اگر این بدن چندان قابل تغییر نیست، در عوض، روح و روانت را میتوانی با کارهای شایسته، صفا بدهی و زیبا کنی. کسی نمیتواند تو را سرزنش کند که چرا از زیبایی ظاهری، سهمی نداشتهای؛ به همین شکل به دنیا آمدهای، ولی زیبایی باطنی، در اختیار خودت است. اگر به فکر آن نباشی، قابل سرزنش خواهی بود.»
امالبنین
مردی از علیبنابیطالب خواست که حضرت مهدی را توصیف کند. ایشان فرمود: «او در اخلاق، آفرینش و زیبایی، شبیهترین مردم به رسول خداست.» تمام خوبیها و زیباییها در آن حضرت جمع است.»
^^
رشید آهی کشید و گفت: «کسی که در گردابِ بازی قدرت و مقام افتاد، اگر مجبور شود، همسر و فرزندش را فدای آن میکند.
پ. و.
آهسته به من گفت: «چرا برگشتی؟ واقعاً ابلهی!»
با لبخند گفتم: «یا همه میمیریم یا همه نجات پیدا میکنیم. گاهی فرار یا سکوت، دست کمی از خیانت یا جنایت ندارد.»
falinezh
امیدوارم در آن لحظه که میمیرم و از این بدن فاصله میگیرم، زیباتر از آن باشم که تو حالا میبینی! این بدن پیر میشود؛ از ریخت میافتد و عاقبت خواهد پوسید و خاک خواهد شد. به جای آنکه عمری را در آرزوی ظاهری زیبا بگذرانی، بهتر است برای یک بار هم که شده چشمِ دلت را باز کنی و به روح و روانت نگاهی بیندازی. اگر این بدن چندان قابل تغییر نیست، در عوض، روح و روانت را میتوانی با کارهای شایسته، صفا بدهی و زیبا کنی. کسی نمیتواند تو را سرزنش کند که چرا از زیبایی ظاهری، سهمی نداشتهای؛ به همین شکل به دنیا آمدهای، ولی زیبایی باطنی، در اختیار خودت است. اگر به
falinezh
با لبخند گفتم: «یا همه میمیریم یا همه نجات پیدا میکنیم. گاهی فرار یا سکوت، دست کمی از خیانت یا جنایت ندارد.»
مامانِ ملینا👧
دوست داشتم این طور خیال کنم که موقع فرار از حلّه، مأموران ما را تعقیب میکردند. آنوقت بالای صخرهای موضع میگرفتم و از ابوراجح و خانوادهاش میخواستم تا من مأموران را به خودم مشغول میکنم، دور شوند. ابوراجح، ریحانه و مادرش خود را به جای امنی که میتوانست بالای کوهی باشد، میرساندند. از آن بالا میدیدند که چطور چند مأمور را با تیر و کمانم از پا درمیآورم. مأموران کمکم حلقۀ محاصره را تنگ میکردند. در جنگ تن به تن مجبور میشدم شمشیر بکشم و یکتنه با چند نفر بجنگم. طولی نمیکشید که بر اثر زخمهای فراوان، از پای درمیآمدم. در این هنگام ابوراجح مشت بر سنگی میکوفت و میگفت: «حیف که زودتر از این نتوانستم هاشم را آنطور که بود بشناسم! او بهترین دوست ما بود.» ریحانه کنار پدرش اشک میریخت و میگفت: «او در کودکی هم فداکار بود!»
شهاب
گاهی فرار یا سکوت، دست کمی از خیانت یا جنایت ندارد.»
S@n@z
«هر وقت دیدی غریبهای خود را دلسوزتر از خویشانت نشان میدهد، جا دارد تردید کنی.
✨🌿
«یا همه میمیریم یا همه نجات پیدا میکنیم. گاهی فرار یا سکوت، دست کمی از خیانت یا جنایت ندارد.»
✨🌿
«خوب است که آدم بااحساسی هستی، ولی افسوس که نتوانستی زیبایی روح و روان ابوراجح را ببینی! امیدوارم در آن لحظه که میمیرم و از این بدن فاصله میگیرم، زیباتر از آن باشم که تو حالا میبینی! این بدن پیر میشود؛ از ریخت میافتد و عاقبت خواهد پوسید و خاک خواهد شد. به جای آنکه عمری را در آرزوی ظاهری زیبا بگذرانی، بهتر است برای یک بار هم که شده چشمِ دلت را باز کنی و به روح و روانت نگاهی بیندازی. اگر این بدن چندان قابل تغییر نیست، در عوض، روح و روانت را میتوانی با کارهای شایسته، صفا بدهی و زیبا کنی. کسی نمیتواند تو را سرزنش کند که چرا از زیبایی ظاهری، سهمی نداشتهای؛ به همین شکل به دنیا آمدهای، ولی زیبایی باطنی، در اختیار خودت است. اگر به فکر آن نباشی، قابل سرزنش خواهی بود.»
♡bahar8413♡
وزیر با دیدن من و قوها خندید و گفت: «شاهزادۀ ایرانی! برای نجات ابوراجح آمدهای؟»
دوشیزه کتابباز
بدون رغبت خندید و متوجه من شد.
- این جوان زیبا کیست؟ مانند شاهزادگان ایرانی است!
دوشیزه کتابباز
عشق، گاهی ناخواسته به خانۀ دل پا میگذارد. دو نگاه به هم گره میخورد و آنچه نباید بشود، میشود
lamya sharify
برای من تجربۀ تازهای است، اما میدانم عشق، بدون آن که اجازۀ ورود بگیرد، هجوم میآورد.
میلاد
باز لبخندی زد و گفت: «امیدوارم خداوند از تو قبول کند! شنیدهام که گاهی خدا بندهاش را به بلایی گرفتار میکند تا به خود نزدیکش کند.»
میلاد
گاهی فرار یا سکوت، دست کمی از خیانت یا جنایت ندارد.
Mahsa Bi
حجم
۱۸۵٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۷۹ صفحه
حجم
۱۸۵٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۷۹ صفحه
قیمت:
۷۵,۰۰۰
۲۲,۵۰۰۷۰%
تومان