بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب عزیز من | صفحه ۴ | طاقچه
کتاب عزیز من اثر احمد رضا احمدی

بریده‌هایی از کتاب عزیز من

انتشارات:نشر افکار
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۰از ۲ رأی
۳٫۰
(۲)
هنگامی‌ که‌ در باران‌ سوار آن‌ اتوبوس‌ آبی‌ رنگ‌ شدی‌ از پیشانی‌ تو بر کف‌ خیابان‌ رویا می‌ریخت،
Ayeh
می‌توانست‌ در پایان‌ این‌ شب‌کهنه و عتیقه خاکستر شود
Ayeh
شاید شبی‌ ما را آتش‌ زنند شاید در هراس‌ این‌ شب‌ خاکستر شویم‌
Ayeh
به‌ یاد آوردی‌ دریا از ما دور بود به‌ یاد آوردی‌ عشق‌ از ما دور بود
Ayeh
برای‌ تو: با رنگ‌ آبی‌ می‌نویسم‌
Ayeh
و عشق‌ در یک‌ بوته‌ی‌ گُل‌ سرخ‌ خلاصه‌ می‌شد
Ayeh
او را کشته‌ بودند قاتل‌ را مردی‌ می‌دانست‌ که‌ در چهار فصل‌ سال‌ چتری‌ را بر سر می‌گرفت. گفت: روزی در باران چتر و مرد گم می شوند اما مرا چه سود.
Ayeh
دشوار است‌ فراموشی‌ لبخند تو
j
چای‌ سرد بود. نان‌ سرد بود. فقط‌ لبخند تو به‌ من‌ امید می‌داد که‌ چای‌ گرم‌ است‌، که‌ نان‌ گرم‌ است‌ و روز روزی‌ تعطیل‌ است.
j
به‌ تو قوت‌ قلب‌ می‌دهم‌ که‌ مرگ‌ آسان‌تر از نوشیدن‌ یک‌ فنجان‌ قهوه‌ در باران‌ است‌ اکنون‌ از پنجره‌ خیابان‌ را نگاه‌ کردم‌ باران‌ می‌بارد.
j

حجم

۱۲۲٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۳

تعداد صفحه‌ها

۲۴۵ صفحه

حجم

۱۲۲٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۳

تعداد صفحه‌ها

۲۴۵ صفحه

قیمت:
۵۶,۰۰۰
۲۸,۰۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل۱
...
۳
۴
صفحه بعد