بریدههایی از کتاب بیلی سامرز
۴٫۱
(۱۶)
داستانی از یک عقرب تعریف کرد که به قورباغهای مهربان التماس کرد او را از رودخانهٔ خروشان رد کند. اما وسط رودخانه که رسیدند، عقرب قورباغه را نیش زد. قورباغه گفت چرا این کار رو کردی؟ حالا هر دومون باهم غرق میشیم. عقرب گفت ذات من نیش زدنه و تو وقتی من رو پشتت سوار کردی، میدونستی که من یه عقربم.
آلیس در سرزمین نجایب
خوشپوش بودن برای رسیدن به موفقیت، همان اوایل کار جذاب است. هر چه میگذرد این خوشپوش بودنِ هرروزه، مخصوصاً برای خانمها، عذابآور میشود. موهایی که باید زیبا آراسته شوند. آرایش خوب و کفشهای تقتقی، مشکلی اساسی است.
آلیس در سرزمین نجایب
تنها مردی میتونه شرایط تجاوز رو درک کنه که به خودش هم تجاوز بشه.
آلیس در سرزمین نجایب
تو حیاط خونههه یه چشمه داره و از اون مجسمههای بچهٔ لخت وسطشه... چی میگفتن به اون مجسمهها...»
بیلی در دل گفت چِرُب اما حرفی به زبان نیاورد. فقط همانطور لبخند زد.
«خلاصه که از همون بچههای لخت وسطشه که مثلاً میشاشن تو آب. خودت میبینیش.
آلیس در سرزمین نجایب
با بقیه دوست شو ولی خیلی صمیمی نشو
عباس
به خودش بیشتر از دیگران اعتماد داشت.
Farhadmarch
میدانست حرفهای او چه معنی دارد. مرثیهای پیش از مرگ بودند
عباس
«اتفاقات بد، همیشه رخ میدهند. زندگی جشنی است و جشنها تا ابد ادامه ندارند.»
Farhadmarch
مرگ بهتر از زندانی شدن بود.
Farhadmarch
امن کردن موقعیت همیشه بهتر از پشیمانی است.
Farhadmarch
در سراسر جهان کتابهای ناتمامی وجود دارد (خاطرات، شعرها، رمانها، برنامهریزی دقیق لاغر شدن یا پولدار شدن) که در کشوی میزها رها شدهاند؛ چون بار آن نوشتهها آنقدر سنگین است که مردم ترجیح دادند آن را زمین بگذارند و تسلیم شوند. با خودشان میگویند شاید وقت دیگری بنویسم. شاید وقتی بچهها کمی بزرگتر شدند یا وقتی بازنشسته شدم ادامهاش بدهم.
عباس
تنها کاری که زمان در اون مهارت داره، گذشتنه.
Farhadmarch
تصمیم بگیری ناگهان دری را به روی زندگی پیشینت ببندی و دری را به سوی زندگی جدید باز کنی؟ چند نفر پیدا میشوند که حتی اگر شانسش را داشته باشند، این کار را بکنند؟
Farhadmarch
چیزی که نفهمید این بود که کالین وایت آدم خوبی است یا آدم بد. شاید هر دویش بود. بیلی میدانست ترکیب این دو چقدر دردسرساز است.
Farhadmarch
فیلیس ابرویی بالا انداخت: «دیروز انجام میدادم، فردا انجام خواهم داد...»
بیلی هم همراهش شد و جمله را با هم تمام کردند: «اما هیچ وقت نمیگیم امروز انجام میدم!»
Farhadmarch
مزخرف بودنش هم خوب بود چون حقیقت گاهی اوقات باید مزخرف باشد.
Farhadmarch
مرد همانطور که دراز کشیده بود، مرد. هیچ ضدگلولهای تنش نبود. حتماً فکر میکرد خداوند مراقبش خواهد بود. اشتباه میکرد. خداوند آن روز مشغول حادثهٔ دیگری بود.
عباس
«فردا به آن میاندیشم چرا که فردا، خود روز دیگریست.»
Farhadmarch
وقتی تو باعث درد کسی باشی، اون درد تو رو هم زخمی میکنه.
Farhadmarch
پول مثل یه حفرهست که وقتی اصلاً انتظارش رو نداری، زیر پات باز میشه.
Farhadmarch
حجم
۶۶۴٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۶۷۸ صفحه
حجم
۶۶۴٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۶۷۸ صفحه
قیمت:
۱۵۹,۰۰۰
۷۹,۵۰۰۵۰%
تومان