بریدههایی از کتاب کشتی پهلو گرفته
۴٫۷
(۶۰)
چه سفیه بودند این خلایق، چه نادان بودند این مردم!
چه میخواستند که در محضر شما نمییافتند؟! چه میجستند که در شما پیدا نمیکردند؟! دنیا میخواستند شما بودید، آخرت میخواستند شما بودید، سعادت میخواستند شما بودید. علم میخواستند شما بودید، معرفت میخواستند شما بودید، بهشت میخواستند شما بودید، حتی اگر مال و منال و شهرت و قدرت میخواستند، باز مخزن و گنجینهاش در دست شما بود.
feri
گاهی احساس میکردم که فاطمه دلی دارد که هیچ مردی ندارد. استوار چون کوه، با صلابت چون صخره، تزلزلناپذیر چون ستونهای محکم و نامرئی آسمان.
یکه و تنها در مقابل یک حکومت ایستاد و دلش از جا تکان نخورد. من مأمور به سکوت بودم و حرفهای دل مرا هم او میزد.
چند سال مگر از جاهلیت میگذرد؟ جاهلیتی که در آن شتر مقام داشت و زن ارزش نداشت. جاهلیتی که در آن دختر، ننگ بود و اسب، افتخار.
زنی در مقابل قومی با این تفکر و بینش بایستد و یکه و تنها از حقیقت دفاع کند!
این دل اگر از جنس کوه و صخره و فولاد باشد، آب میشود.
feri
اگر همین مردم در دام جهل مرکب فرو نمیافتادند که غصب خلافت ممکن نمیشد و اولین ضربه بر فرق روح شما وارد نمیآمد.
اگر همین مردم، افسار بیغیرتی و بیحمیتّی را از گردن خود در میآوردند که فدک به سادگی مصادره نمیشد و دومین شمشیر بر سینهٔ روح شما فرود نمیآمد و شما را از پا درنمیآورد.
feri
آیا پدرم رسول خدا (ص) نمیفرمود:
«حرمت هر کس با احترام به فرزندش داشته میشود؟»
feri
هر دم که شاخ شیطان عیان میشد یا اژدهای مشرکین دهان باز میکرد، پیامبر، برادرش، علی را به کام اژدها میفرستاد.
و او - علی - تا پشت و پوزهٔ دیوصفتان بدکنشت را به خاک نمیمالید و آتش کینههایشان را به آب شمشیر خاموش نمیکرد باز نمیگشت.
غرق بود در عشق خدا و پرتلاش در مسیر خدا و نزدیک با رسول خدا.
او مردی مرد بود از دوستان خدا و هست؛ سید اولیاء خدا، همیشه تلاشگر، همیشه مقاوم، همیشه خیرخواه و همیشه قبراق و حاضر به یراق.
feri
به یقین آنها هم میدانستند که علی برای حفظ اصل اسلام، مأمور به سکوت است وگرنه هیچگاه تا بدین پایه جرئت جسارت نداشتند.
feri
مادر! مرا از عاشورا مترسان. مرا به کربلا دلداری مده.
عاشورا اینجاست! کربلا اینجاست!
اگر کسی جرئت کرد در تب و تاب مرگ پیامبر، خانهٔ دخترش را آتش بزند، فرزندان او جرئت میکنند، خیمههای ذراری پیغمبر را آتش بزنند.
من بچه نیستم مادر!
شمشیرهایی که در کربلا به روی برادرم کشیده میشود، ساختهٔ کارگاه سقیفه است. نطفهٔ اردوگاه ابنسعد در مشیمهٔ سقیفه منعقد میشود.
اگر علی اینجا تنها نماند که حسین در کربلا تنها نمیماند.
feri
ماه باید در آسمان باشد و از خورشید نور بگیرد، به خاطر کرم شبتابی که نباید خود را به زمین برساند.
feri
آنکه گفت: «حَسْبُنا کِتابَ الله»، کتاب خدا را نمیشناخت. نمیدانست که یکی از دو ثقل به تنهایی، آفرینش را واژگون میکند، نمیفهمید که با یک بال نه تنها نمیتوان پرید که یک بال، وبال گردن میشود و امکان راه رفتن بطئی را هم از انسان سلب میکند.
و نه او که مردم هم نفهمیدند که کتاب بدون امام، کتاب نیست، کاغذ و نوشتهای است بیروح و جان و نفهمیدند که قبله بدون امام قبله نیست و کعبه بدون امام سنگ و خاک است و قرآن بدون امام، خانهٔ بیصاحبخانه است.
feri
ـ ای ابوالحسن! به خدا که نبش قبر خواهیم کرد و بر جنازهٔ فاطمه نماز خواهیم خواند.
علی از بلندای حلم فرود آمد، دست در کمربند عمر برد، او را از جا کند و بر زمین افکند، پا بر سینهاش نهاد و گفت:
ـ یابن السوداء! اگر دیدی از حقم صرفنظر کردم، از مثل تو نترسیدم، ترسیدم که مردم از اصل دین برگردند، مأمور به سکوت بودم، اما در مورد قبر و وصیت فاطمه نه، سکوت نمیکنم، قسم به خدایی که جان علی در دست اوست اگر دستی به سوی قبرها دراز شود، آن دست به بدن باز نخواهد گشت.
smoothybook
حجم
۱۶۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۵
تعداد صفحهها
۱۵۲ صفحه
حجم
۱۶۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۵
تعداد صفحهها
۱۵۲ صفحه
قیمت:
۸۴,۰۰۰
تومان