بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مجموعه اشعار فروغ فرخزاد | صفحه ۴ | طاقچه
تصویر جلد کتاب مجموعه اشعار فروغ فرخزاد

بریده‌هایی از کتاب مجموعه اشعار فروغ فرخزاد

انتشارات:نشر وزرا
امتیاز:
۳.۵از ۴۳ رأی
۳٫۵
(۴۳)
ما در آن جنگل سبز سیال شبی از خرگوشان وحشی و در آن دریای مضطرب خونسرد از صدفهای پر از مروارید و در آن کوه غریب فاتح از عقابان جوان پرسیدیم که چه باید کرد؟
کاربر حسن ملائی شاعر
من از نهایت شب حرف می‌زنم من از نهایت تاریکی و از نهایت شب حرف می‌زنم اگر به خانۀ من آمدی برای من‌ای مهربان چراغ بیاور و یک دریچه که از آن به ازدحام کوچۀ خوشبختی بنگرم
منکسر
من از تو می‌مردم اما تو زندگانی من بودی تو با من می‌رفتی تو درمن می‌خواندی وقتی که من خیابانها را بی هیچ مقصدی می‌پیمودم تو با من می‌رفتی تو در من می‌خواندی تو از میان نارون ها، گنجشک‌های عاشق را به صبح پنچره دعوت می‌کردی وقتی که شب مکرر می‌شد وقتی که شب تمام نمی‌شد
S E T A C
افسوس من مرده ام و شب هنوز هم گوئی ادامۀ همان شب بیهوده ست.
Tamim Nazari
اینجا، ستاره‌ها همه خاموشند اینجا، فرشته ها، همه گریانند اینجا شکوفه‌های گل مریم، بی قدرتر ز خار بیابانند
িមተєကє .నមժមተ
آسمان همچو صفحۀ دل من روشن از جلوه‌های مهتابست امشب از خواب خوش گریزانم که خیال تو خوشتر از خوابست
shafie
آری آغاز دوست داشتن است گرچه پایان راه ناپیداست من به پایان راه نیندیشم که همین دوست داشتن زیباست
িមተєကє .నមժមተ
من نمی‌توانم توضیح بدهم که چرا شعر می‌گویم. فکر می‌کنم همه آنها که کار هنری می‌کنند، علتش- یا لااقل یکی از علت هایش- یک جور نیاز ناآگاهانه است به مقابله و ایستادگی در برابر زوال. این‌ها آدم‌هایی هستند که زندگی را بیشتر دوست دارند و می‌فهمند و همین طور مرگ را. کار هنری یک جور تلاشی است برای باقی ماندن و یا باقی گذاشتن «خود» و نفی معنی مرگ» ......
িមተєကє .నមժមተ
کدام قله؟ کدام اوج؟ مگر تمامی این راه‌های پیچاپیچ در آن دهان سرد مکنده به نقطه تلاقی و پایان نمی‌رسند؟
িមተєကє .నមժមተ
شبها که تنهائیم با رعشه‌های روحمان، تنها
⚽️ kaka ⚽️
بخدا غنچۀ شادی بودم دست عشق آمد و از شاخم چید
Ahmad
«من نیما را خیلی دیر شناختم و شاید به معنی دیگر خیلی به موقع. یعنی بعد از همه تجربه‌ها و وسوسه‌ها و گذراندن یک دوره سرگردانی و در عین حال جستجو. با شعرای بعد از نیما خیلی زودتر آشنا شدم
Ahmad
از تو‌ای بوسۀ سوزندۀ مرگ آور چشم پوشیدن وه چه شیرین است
سیّد جواد
باز هم قلبی به پایم اوفتاد باز هم چشمی به رویم خیره شد باز هم درگیر و دار یک نبرد عشق من بر قلب سردی چیره شد بردو چشمش دیده می‌دوزم به ناز خود نمی‌دانم چه می‌جویم در او عاشقی دیوانه می‌خواهم که زود بگذرد از جاه و مال آبرو من صفای عشق می‌خواهم از او تا فدا سازم وجود خویش را آه از این دل، آه از این جام امید عاقبت بشکست و کس رازش نخواند چنگ شد در دست هربیگانه‌ای ای دریغا، کس به آوازش نخواند
سیّد جواد
آه بگذار گم شوم در تو کس نیابد دگر نشانه‌ی من روح سوزان وآه مرطوبت بوزد بر تن ترانه‌ی من
سیّد جواد
دیگر کسی به عشق نیندیشید دیگر کسی به فتح نیندیشید و هیچکس دیگر به هیچ چیز نیندیشید در غارهای تنهائی بیهودگی به دنیا آمد خون بوی بنگ و افیون می‌داد زنهای باردار نوزادهای بی سر زائیدند و گاهواره‌ها از شرم به گورها پناه آوردند
I.F
عشق من بر قلب سردی چیره شد بردو چشمش دیده می‌دوزم به ناز خود نمی‌دانم چه می‌جویم در او عاشقی دیوانه می‌خواهم که زود بگذرد از جاه و مال آبرو من صفای عشق می‌خواهم از او تا فدا سازم وجود خویش را آه از این دل، آه از این جام امید عاقبت بشکست و کس رازش نخواند چنگ شد در دست هربیگانه‌ای ای دریغا، کس به آوازش نخواند
نگار
حرفی به من بزن آیا کسی که مهربانی یک جسم زنده را بتو می‌بخشد جز درک حس زنده بودن از تو چه می‌خواهد؟ حرفی به من بزن من در پناه پنجره‌ام با آفتاب رابطه دارم.
آسمان
به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن، از پشت نفس‌های گل ابریشم
آسمان
«آیا شما که صورتتان را در سایۀ نقاب غم انگیز زندگی مخفی نموده اید گاهی به این حقیقت یأس آور اندیشه می‌کنید که زنده‌های امروزی چیزی بجز تفالۀ یک زنده نیستند؟ گوئی که کودکی در اولین تبسم خود پیر گشته است
িមተєကє .నមժមተ

حجم

۱۱۷٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۳۱۶ صفحه

حجم

۱۱۷٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۳۱۶ صفحه

قیمت:
۲۸,۰۰۰
تومان