بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مجموعه اشعار فروغ فرخزاد | صفحه ۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب مجموعه اشعار فروغ فرخزاد

بریده‌هایی از کتاب مجموعه اشعار فروغ فرخزاد

انتشارات:نشر وزرا
امتیاز:
۳.۵از ۴۳ رأی
۳٫۵
(۴۳)
شادم که همچو شاخۀ خشکی باز در شعله‌های قهر تو می‌سوزم گوئی هنوز آن تن تب دارم کز آفتاب شهر تو می‌سوزم در دل چگونه یاد تو می‌میرد یاد تو یاد عشق نخستین است یاد تو آن خزان دل انگیزیست کو را هزار جلوه رنگین است اما من آن شکوفۀ اندوهم کز شاخه‌های یاد تو می‌رویم شبها ترا بگوشه تنهائی در یاد آشنای تو می‌جویم
سیّد جواد
مرداب‌های الکل با آن بخارهای گس مسموم انبوه بی تحرک روشنفکران را به ژرفنای خویش کشیدند و موشهای موذی اوراق زرنگار کتب را در گنجه‌های کهنه می‌جویدند
I.F
شب تیره و ره دراز و من حیران فانوس گرفته او به راه من بی شعلۀ بی شکیب فانوسش وحشت زده می‌دود نگاه من برما چه گذشت؟ کس چه می‌داند من اوشدم.... او خروش دریاها من بوته وحشی نیازی گرم او زمزمه نسیم صحراها من تشنه، همچون علفی ز شوق روئیدم تا عطر شکوفه‌های لرزان را در جام شب شکفته نوشیدم
سیّد جواد
تو که مرا به پرده‌ها کشیده ای چگونه ره نبرده‌ای به راز من؟ گذشتم از تن تو زآنکه در جهان تنی نبود مقصد نیاز من اگر بسویت این چنین دویده ام به عشق عاشقم نه بر وصال تو به ظلمت شبان بی فروغ من خیال عشق خوشتر از خیال تو گذشته رفت وآن فسانه کهنه شد تن تو ماند و عشق بی زوال او!
سیّد جواد
نگه دگر بسوی من چه می‌کنی؟ چو در بر رقیب من نشسته ای به حیرتم که بعد از آن فریبها تو هم پی فریب من نشسته ای
سیّد جواد
دانی از زندگی چه می‌خواهم من تو باشم... تو... پای تا سر تو زندگی که هزار باره بود بار دیگر تو... بار دیگر تو
سیّد جواد
روزها رفتند و من دیگر خود نمی‌دانم کدامینم آن من سرسخت مغرورم یا من مغلوب دیرینم؟ بگذرم گر از سر پیمان می کُشد این غم دگر بارم می نشستم شاید او آید عاقبت روزی بدیدارم
دنیا
پرواز را بخاطر بسپار پرنده مردنی ست.
I.F
به لب هایم مزن قفل خموشی که در دل قصه‌ای ناگفته دارم زپایم بازکن بند گران را کزین سودا دلی آشفته دارم بیا‌ای مرد،‌ای موجود خودخواه بیا بگشای درهای قفس را اگر عمری به زندانم کشیدی رها کن دیگرم این یک نفس را منم آن مرغی، آن مرغی که دیریست به سر اندیشۀ پرواز دارم سرودم ناله شد در سینۀ تنگ به حسرتها سرآمد روزگارم
I.F
از منست این غم که بر جان منست دیگر این خود کرده را تدبیر نیست
moon
و زخم‌های من همه از عشق است از عشق، عشق، عشق
باران
نگاه کن که غم درون دیده ام چگونه قطره قطره آب می‌شود چگونه سایه سیاه سرکشم اسیر دست آفتاب می‌شود نگاه کن تمام هستیم خراب می‌شود
⚽️ kaka ⚽️
ای نگاهت لای لائی سِحر بار گاهوار کودکان بیقرار ای نفسهایت نسیم نیم خواب شسته از من لرزه‌های اضطراب خفته در لبخند فرداهای من رفته تا اعماق دنیاهای من ای مرا با شور شعر آمیخته این همه آتش به شعرم ریخته چون تب عشقم چنین افروختی لاجرم شعرم به آتش سوختی
سیّد جواد
عشق دیگر نیست این، این خیرگیست چلچراغی در سکوت و تیره گیست
سیّد جواد
من به یاد آوردم اولین روز بلوغم را که همه اندامم باز میشد در بهتی معصوم تا بیامیزد با آن مبهم، آن گنگ، آن نا معلوم در حباب کوچک روشنائی خود را در خطی لرزان خمیازه کشید.
سیّد جواد
کیست آن کس که ترا برق نگاهش می کشد سوخته لب در خم راهی؟ یا در آن خلوت جادوئی خامش دستش افروخته فانوس گناهی
سیّد جواد
«دوستت دارم» خموش و خسته جان باز هم لغزید بر لبهای من لیک گوئی در سکوت نیمروز گم شد از بی حاصلی آوای من
سیّد جواد
آن کس که مرا نشاط و مستی داد آن کس که مرا امید و شادی بود هرجاکه نشست بی تأمل گفت: «او یک زن ساده لوح عادی بود» می سوزم از این دوروئی و نیرنگ یکرنگی کودکانه می‌خواهم ای مرگ از آن لبان خاموشت یک بوسه جاودانه می‌خواهم
سیّد جواد
بیا‌ای مرد،‌ای موجود خودخواه
سیّد جواد
آری آغاز دوست داشتن است گرچه پایان راه ناپیداست من به پایان دگر نیندیشم که همین دوست داشتن زیباست
سیّد جواد

حجم

۱۱۷٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۳۱۶ صفحه

حجم

۱۱۷٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۳۱۶ صفحه

قیمت:
۲۸,۰۰۰
تومان