![کتاب مجموعه اشعار فروغ فرخزاد اثر نرگس علی مردانی کتاب مجموعه اشعار فروغ فرخزاد اثر نرگس علی مردانی](https://img.taaghche.com/frontCover/11472.jpg?w=200)
بریدههایی از کتاب مجموعه اشعار فروغ فرخزاد
۳٫۶
(۴۳)
مرگ من روزی فرا خواهد رسید:
در بهاری روشن از امواج نور
در زمستانی غبارآلود و دور
یا خزانی خالی از فریاد و شور
مرگ من روزی فرا خواهد رسید:
روزی از این تلخ و شیرین روزها
روز پوچی همچو روزان دگر
سایهای زِامروزها، دیروزها!
دیدگانم همچو دالانهای تار
گونه هایم همچو مرمرهای سرد
ناگهان خوابی مرا خواهد ربود
من تهی خواهم شد از فریاد درد
آترین🍃
او شاعری به تمام معنا انسان بود. انسانی بزرگ که نه تنها از انسانیت او تجلیلی نشده است بلکه ذهن زودباور جامعه هر گونه اراجیفی را در مورد او حقیقت پنداشته و یا به هر حال تحمل کرده است. او که از برادرش از بابت ننوشتن جواب نامه، عذرخواهی میکند و میگوید که در نامه نگاری کاهلم با «نورمحمد» که در جذام خانه مشهد است مرتباً مکاتبه دارد و «حسین» پسر او را نزد خود میآورد و مثل فرزند خودش بزرگ میکند.»
িមተєကє .నមժមተ
«شعر برای من مثل پنجرهای است که هر وقت به طرفش میروم خود به خود باز میشود. من آنجا مینشینم، نگاه میکنم، آواز میخوانم، داد میزنم، گریه میکنم، با عکس درختها قاطی میشوم و میدانم که آن طرف پنجره یک فضا هست و یک نفر میشنود، یک نفر که ممکن است ۲۰۰ سال بعد باشد یا ۳۰ سال قبل وجود داشته- فرق نمیکند- شعر وسیلهای است برای ارتباط با هستی، با «وجود» به معنی وسیعش. خوبیش این است که آدم وقتی شعر میگوید میتواند بگوید: من هم هستم، یا من هم بودم. در غیر این صورت چطور میشود گفت که: من هم هستم یا من هم بودم. من در شعر خودم چیزی را جستجو نمیکنم بلکه در شعر خودم تازه «خودم» را پیدا میکنم»
Ahmad
من از کتاب تولدی دیگر ماه هاست که جدا شده ام. با وجود این فکر میکنم که از آخرین قسمت شعر تولدی دیگر میشود شروع کرد، یک جور شروع فکری، من حس میکنم که از «پری غمگینی که در اقیانوسی مسکن دارد و دلش را در یک نی لبک چوبین مینوازد» میتوانم آغازی بسازم
Ahmad
همه آنها که کار هنری میکنند، علتش- یا لااقل یکی از علت هایش- یک جور نیاز ناآگاهانه است به مقابله و ایستادگی در برابر زوال. اینها آدمهایی هستند که زندگی را بیشتر دوست دارند و میفهمند و همین طور مرگ را. کار هنری یک جور تلاشی است برای باقی ماندن و یا باقی گذاشتن «خود» و نفی معنی مرگ» .
Ahmad
شاعر بودن یعنی انسان بودن، بعضیها را میشناسم که رفتار روزانه شان هیچ ربطی به شعرشان ندارد. یعنی فقط وقتی شعر میگویند شاعر هستند. بعد تمام میشود. دو مرتبه میشوند یک آدم حریص، شکموی، ظالم، تنگ فکر، بدبخت، حسود، حقیر، خوب، من حرفهای این آدمها را هم قبول ندارم. من به زندگی بیشتر اهمیت میدهم و وقتی این آقایان مشت هایشان را گره میکنند و فریاد راه میاندازند یعنی در شعرها و مقاله هایشان، من نفرتم میگیرد و باورم نمیشود که راست میگویند. میگویم نکند فقط برای یک بشقاب پلو است که دارند داد میزنند! فکر میکنم کسی که کار هنری میکند باید اول خودش را بسازد و کامل کند.
باران
و این جهان پر از صدای حرکت پاهای مردمیست
که همچنان که ترا میبوسند
در ذهن خود طناب دار ترا میبافند.
سلامای شب معصوم!
باران
مرگ من روزی فرا خواهد رسید
Aysan
ای زِ گندمزارها سرشار تر
ای ز زرین شاخهها پر بارتر
Pariya
نام خدا نبردن از آن به که زیر لب
بهر فریب خلق بگوئی خدا خدا
منکسر
حجم
۱۱۷٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۳۱۶ صفحه
حجم
۱۱۷٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۳۱۶ صفحه
قیمت:
۲۸,۰۰۰
تومان