بریدههایی از کتاب مجموعه اشعار فروغ فرخزاد
۳٫۵
(۴۳)
«من در مورد کار خودم قاضی ظالمی هستم.... وقتی به کتاب «تولدی دیگر» نگاه میکنم متأسف میشوم. حاصل چهار سال زندگی![ ۱۳۳۸ تا ۱۳۴۲ ]خیلی کم است. من ترازو دست نگرفتهام و شعرهایم را وزن نمیکنم. اما از خودم انتظار بیشتری داشتم و دارم. شب که میخواهم بخوابم از خودم میپرسم: امروز چه کردی؟ میخواهم بگویم عیب کار من در این است که میتوانست خیلی بهتر باشد و خیلی سریع تر رشد کند، اما من به عوض اینکه کمکش کرده باشم جلوش را گرفته ام. با تنبلی و هرز رفتن، با شانه بالا انداختن و نومیدیهای خیلی فیلسوفانه مسخره، و دلسردیهایی که حاصل تنگ فکری و توقعات احمقانه از زندگی داشتن است. عیب کار من در این است که هنوز همه آنچه را که میخواهم بگویم نمیتوانم بگویم. من تنبل هستم. خیلی تنبل هستم، همیشه از جنبههای مثبت وجود خودم فرار میکنم و خودم را میسپارم به دست جنبههای منفی آن.»
sepideh ei
شهری است در کناره آن شط و قلب من
آنجا اسیر پنجه یک مرد پر غرور
sepideh ei
ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد
ایمان بیاوریم به ویرانههای باغهای تخیّل
به داسهای واژگون شدهی بیکار
و دانههای زندانی
نگاه کن که چه برفی میبارد...
شاید حقیقت آن دو دست جوان بود، آن دو دست جوان
که زیر بارش یکریز برف مدفون شد
و سال دیگر، وقتی بهار
با آسمان پشت پنجره
و در تنش فوران میکنند
فوارههای سبز ساقههای سبکبار
شکوفه خواهد دادای یار،ای یگانه ترین یار
ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد...
amir
از سیاهی چرا هراسیدن
شب پر از قطرههای الماس است
آنچه از شب بجای میماند
عطر خواب آور گل یاس است
کاربر ۲۳۲۱۹۷۱
از سیاهی چرا هراسیدن
شب پر از قطرههای الماس است
آنچه از شب بجای میماند
عطر خواب آور گل یاس است
کاربر ۲۳۲۱۹۷۱
از سیاهی چرا هراسیدن
شب پر از قطرههای الماس است
آنچه از شب بجای میماند
عطر خواب آور گل یاس است
کاربر ۲۳۲۱۹۷۱
«اما دیگر از دلایلی که میتوانستم در مورد فروغ چیزی بنویسم، شخصیت والای اوست. امیدوارم که در آینده کسی به شیوه آکادمیک زندگی فروغ را بنویسد. او شاعری به تمام معنا انسان بود. انسانی بزرگ که نه تنها از انسانیت او تجلیلی نشده است بلکه ذهن زودباور جامعه هر گونه اراجیفی را در مورد او حقیقت پنداشته و یا به هر حال تحمل کرده است. او که از برادرش از بابت ننوشتن جواب نامه، عذرخواهی میکند و میگوید که در نامه نگاری کاهلم با «نورمحمد» که در جذام خانه مشهد است مرتباً مکاتبه دارد و «حسین» پسر او را نزد خود میآورد و مثل فرزند خودش بزرگ میکند.» (
Sara Amiripour
حجم
۱۱۷٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۳۱۶ صفحه
حجم
۱۱۷٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۳۱۶ صفحه
قیمت:
۲۸,۰۰۰
۱۴,۰۰۰۵۰%
تومان